مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

سالروز آغاز امامت و ولایت گل سرسبد عالم هستی، بر همه شیعیان جهان تبریک و تهنیت باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۱۸:۴۸
Seyed Meisam Jasemi

سالروز شهادت یازدهمین بوستان امامت و ولایت امام حسن عسگری علیه السلام بر تمامی شیعیان تسلیت باد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۲۱:۲۷
Seyed Meisam Jasemi

گریه کن براى قبرى که به طوس است

آیت الله حسین مظاهرى

 

اسم آن بزرگوار على و کنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. در یازده ذى القعده سال ۱۴۸ هجرى به دنیا آمد و در سال ۲۰۳ هجرى در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم و شهید شد.

مدت امامت آن بزرگوار بیست سال بود ، که تقریباً هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و منجى انام و معلم علما و مروج دین بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبراً به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سرانجام به دست مأمون شهید شد.


مقام علمى حضرت رضا

از متون اسلامى مى توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوى الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزینه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه هاى مختلف در مجلس مأمون، مقام علمى آن حضرت را آشکار مى کند. چنان که بارها مأمون مى‏ گفت: «ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل على وجه الارض؛ یعنی: هیچ کس را در روى زمین داناتر از حضرت رضا نمى دانم».

فرید وجدى در دایرة المعارف خود، در ذیل کلمه رضا مى‏ گوید: «مأمون سى و سه هزار نفر از بزرگان طوایف و فرق مختلفه را جمع کرد و از آنان خواست که لایق ترین افراد را از میان خود انتخاب کنند تا ولایت عهدى را به او واگذار نماید. همه آن سى و سه هزار نفر، در على بن موسى الرضا اتفاق نمودند».

در این باب از حضرت رضا (ع) مطلبى نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن مى‏ کند. آن حضرت به دعبل خزاعى شاعر معروف عبایى داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبى، هزار رکعت نماز خوانده است».

آنان که حضرت رضا (ع) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زارى و تهجد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.


تواضع حضرت رضا

یاسر، خادم آن حضرت مى گوید: حضرت رضا همیشه با خدمه و کارگرهاى خود غذا مى خورد و دوست داشت که با آنها بنشیند و صحبت و درد دل کند. بعضى از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد مى گرفتند و حضرت مى فرمود: ان الرب تبارک و تعالى واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. پروردگار، پدر، و مادر، یکى است و فضیلت فقط و فقط به کردار است.


ادب و اخلاق حضرت رضا

ابراهیم بن عباس که در مسافرت از مدینه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است، چنین مى گوید: «ندیدم به احدى ظلم کند، هیچ وقت کلام کسى را قطع نمى کرد. هیچ حاجتى را رد نمى نمود. پاى خود را مقابل احدى دراز نمى کرد و در مقابل احدى تکیه نمى داد و با هیچکس سخن جسارت آمیز نمى گفت».


سخاوت حضرت رضا

قضیه اى که کلینى رحمه الله در این باره نقل کرده است، ذکر مى کنیم. راوى مى گوید: «با جمعى بسیار خدمت حضرت رضا بودیم که ابن سبیلى آمد و چنین گفت: یابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم کرده ام. نفقه راه به من عنایت کنید، چون به خراسان رسیدم براى شما صدقه مى دهم، زیرا آنجا مکنت دارم. حضرت رضا (ع) داخل اتاق شده پس از چندى از بالاى در، دویست دینار به او داد و خواهش کرد برود و فرمود: لازم نیست صدقه بدهى. چون حضرت آمد، از ایشان پرسیدند: پول را از بالاى در دادید و خواهش نمودید که برود تا او را نبینید. فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبینم. آیا نشنیده ‏اید که رسول اکرم فرموده است: صدقه پنهانى، معادل هفتاد حج است، و گناه آشکار موجب خذلان، و گناه پنهانى را خداوند مى آمرزد».

آنچه نوشته شد، نمونه اى از فضایل حضرت رضا (ع) بود. ذکر این گونه فضایل براى حضرت رضا مقام و شأنى نیست. بنابراین بهتر است که مقدارى از وقایع مسافرت جبرى آن بزرگوار از مدینه به طوس را ذکر کنیم:


ممالک اسلامى، بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورش هاى فراوانى پدید آمد. هنگامى که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امت اسلامى را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامى را جمع کند، تا بدین وسیله بتواند فتنه ها را خاموش نماید. پس سى و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایت عهدى را به طور جبر و تهدید به حضرت رضا واگذار کرد، و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامى آرامش بخشد.

هنگامى که شورها فرو خفت، افرادى که به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسیارى از آنان مورد بى مهرى و یا احیاناً زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افراد که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا (ع) است.

در خاتمه، قسمتى از قصیده دعبل را که در مرو براى حضرت (ع) خوانده است، یادآور مى شویم. قصیده بسیار مفصل است و صاحب کشف الغمه همه آن را ضبط نموده است. چند بیتى از آن را اینجا مى آوریم. دعبل خدمت حضرت رسید و اشعارش را خواند تا بدین جا رسید:

 

افاطم لوخلت الحسین مجدلا * و قد مات عطشانا بشط فرات

ــ‌ «اى فاطمه! کاش با حسینت در کربلا بودى، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد».

 

تا این که رسید به قبر موسى بن جعفر (ع) در بغداد و چنین گفت:

 

و قبر ببغداد لنفس زکیة * تضمنها الرحمن فی الغرفات

ــ «اى فاطمه! از قبر بیرون آى و گریه کن، براى قبرى که در بغداد است. قبر نفس پاکى که انوار رحمانى آن را فرا گرفته است».

 

حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم شعرى مى گویم، همین جا آن را درج کن.

 

و قبر بطوس یا لها من مصیبة * الحت على الأحشاء بالزفرات

إلى الحشر حتى یبعث الله قائما * یفرج عنا الغم و الکربات

 

ــ «فاطمه!. دل او را غصه‏ ها پاره پاره کرده است. این غصه ها ادامه دارد تا روز قیامت، نه بلکه، تا قیام آل محمد که همه غم ها و غصه هاى اهل بیت را مى‏ زداید».

دعبل مى گوید: «یابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بیت قبرى سراغ نداریم».

حضرت فرمودند: «آن قبر من است، زمانى نخواهد گذشت که من در طوس مدفون مى شوم. هر که مرا زیارت کند، در بهشت با من است و از این جهان آمرزیده خواهد رفت.» دعبل ادامه مى دهد:

 

خروج امام لا محالة واقع * یقوم على اسم الله و البرکات

یمیز فینا کل حق و باطل * و یجزی على النعماء و النقمات

 

قیام پیشوا ـ امام ـ قطعاً واقع مى شود با نام خدا و با فیض و برکات خدا مى آید. حق و باطل با وجود او در میان مردم ظاهر مى شود و خوبان و بدان به جزاى کردارشان خواهند رسید».

چون به اینجا رسید، حضرت رضا بلند شد و براى احترام دست روى سر نهاد و سر فرود آورد، گریه کرد و فرمود: «دعبل این امام را مى شناسى؟» دعبل گفت: «مى‏دانم که امامى از شما قیام مى کند و به دست او پرچم اسلام روى زمین افراشته مى شود و عدالت اسلامى، سرتاسر جهان را مى گیرد.» حضرت فرمود: «دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعد از او پسرش على است و بعد از پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت، قام آل محمد منتظر مطاع است.

منتظر است در غیبت، مطاع است وقت ظهور. او است که جهان را از عدالت انباشته مى کند، پس از آنکه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دینار و یک لباس به دعبل عنایت کردند».

چون دعبل به قم آمد، هر دینارى را از او صد دینار خریدند و هرچه کردند که لباس را به هزار دینار از او بخرند نداد، ولى چون از قم بیرون رفت، بعضى از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۱
Seyed Meisam Jasemi

نخستین مظهر و نشانه کوثر که بر دامان پاک فاطمه اطهر (س) پا به عرصه گیتی نهاد، امام حسن (ع) بود. نشانه‏ ای از تجلی مقدس ترین پدیده ‏ای که از خجسته ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد (ص)، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (س) گردید.

همان لؤلؤیی که از التقای دو اقیانوس نبوت و امامت‏ به ظهور پیوست و معجزه بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان‏». را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه وجودی چنین ظاهر شد.

از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه‏ای بر افلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره ‏ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت یافت و با همه مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید.

حضرتش در بقیع بی بقعه، در جوار جده پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه‌ السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهماالسلام آرمیده است.


تولد و کودکی

فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‏ ی او در مقدس ‏ترین ماه‏ های سال قمری یعنی پانزدهم رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود. امام مجتبی در دامان حضرت زهرا (س) بزرگ شد.

او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‏ ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم نازل می شد، می شنید و همه را حفظ می کرد و وقتی به خانه می‏ رفت، ‏برای مادرش می خواند و حضرت فاطمه آن آیات و سخنان رسول الله را برای حضرت علی نقل می کرد و علی (ع) به شگفتی می پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‏ ام.


به داستانی در این مورد توجه کنید:

«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‏ کند. امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می دارد».


درس اخلاق

از امام مجتبی (ع) خواستند که سخنی و مطلبی درباره اخلاق نیکوی پیامبر اکرم بگوید. ایشان فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله می برد حاجتش رد نمی شد و هرچه در توان داشت برای رفع نیاز مردم به کار می برد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می کند.


امام حسن از منظر رسول الله

حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ ی حقیقی که به وی داشت همه جا سخن می‏ گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:

ـ «هر کس می خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند».

ـ «حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ ام».

روزی پیامبر اکرم (ص) به منبر رفت و امام حسن (ع) را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت وجود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد». یکی از یاران رسول الله می گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن را بر دوش می کشید و می فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». روزی پیامبر معظم اسلام (ص) امام حسن (ع) را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر، بر مرکب خوبی سوار شده ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است».

شبی پیغمبر خدا (ص) نماز عشأ می خواند و سجده ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم که پیاده اش کنم. انس بن مالک نقل می کند که: «رسول الله صلی الله علیه و آله درباره‏ی امام حسن علیه السلام به من فرمود: ای انس! حسن فرزند و میوه دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است«.

زینب دختر ابو رافع می گوید: «حضرت زهرا (س) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله، هر دو فرزندش را نزد پیامبر آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود که شرف و مجد و سیادت و شجاعتم را به حسن و حسین بخشیدم».


اسوه ایثارگری

یکی دیگر از صفات برجسته امام مجتبی (ع) انفاق و بخشش بی سابقه اوست. تاریخ نگاران نوشته اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. امام حسن (ع) ملجأ درماندگان، آرام بخش دل های دردمندان و امید تهیدستان بود. هیچگاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده اند که: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده».


امام حسن مجتبی، بعد از پدر

پس از آن که حضرت علی (ع) در محراب عبادت، خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد، امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود: «… لقد قبض فی هذه اللیله رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الاخرون بعمل ...»

ـ شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست … . و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد و یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته ای نداشت؛ مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت با آن خدمتکاری بگیرد. در اینجا، امام گریست و مردم نیز هم صدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است؛ آنجا که می فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا ...»؛ بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم] ؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم‏». بر این اساس دوستی ما – خاندان – همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید! مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبه ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تأکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید. امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن ۳۷ سالگی با مردم بیعت کرد و با آنها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آنها قبول کردند.

در ضمن امام علیه السلام نامه ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد.


معاویه در پاسخ امام نوشت:

«... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد...».

و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت ‏با امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملاً به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت به قتل امام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت خودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد، نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید و در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین.


سید عباس رفیعی پور علوی

http://www.ettelaat.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۲
Seyed Meisam Jasemi

اگر چه در تقویم ماه صفر، حوادث متعددی وجود دارد؛ ولی تنها رحلت جانگداز خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله مرتبط با آیات قرآن است. آن حضرت دوشنبه 28 ماه صفر سال دهم هجری، در سن 63 سالگی دار فانی را وداع گفت و امّت اسلام را در غم خود داغدار کرد.

در پنج سوره از سوره های قرآن، سخن از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به میان آمده است که از میان آنها سه سوره «انبیاء»، «زمر» و «طور» در مکه و دو سوره «آل عمران» و «نصر» در مدینه نازل شده‌اند.

در این مقاله، آیات مذکور، در سه بخش به طور اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

الف. سه سوره مکی؛ب. سوره آل‏عمران؛ج. سوره نصر و رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله.

الف. سه سوره مکی


مشرکان مکه برای جلوگیری از پیشرفت اسلام، اقدامات گوناگونی انجام می‌دادند؛ حتّی گاهی نسبت هایی از قبیل ساحر و جادوگر، مجنون، کاهن و شاعر به پیامبر صلی الله علیه و آله می ‌دادند. وقتی نتوانستند با این نسبت های ناروا جلوی تبلیغ پیامبر صلی الله علیه و آله را بگیرند، ناچار شدند خودشان را این‌گونه تسلّی بدهند که منتظر مرگ او می ‌شویم و با مرگش همه چیز تمام می‌ شود؛ هم ما راحت می ‌شویم، هم بت هایمان از طعنه ‌های او نجات می‌ یابند. (1) همچنان ‌که قرآن کریم در سوره طور به این موضوع اشاره کرده، می‌ فرماید: «فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ * أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ»؛ (2) «پس تذکر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی؛ بلکه آنها می ‌گویند: او شاعری است که ما انتظار مرگش را می ‌کشیم! بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار می ‌کشم (شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودی شما را با عذاب الهی)!»

و در سوره انبیاء ضمن ردّ انتظار مشرکان، قانون کلی آفرینش را بیان فرموده است: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ * کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»؛ (3) «پیش از تو [نیز] برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم [وانگهی آنها که انتظار مرگ تو را می ‌کشند] آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! هر انسانی طعم مرگ را می ‌چشد و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش می‌ کنیم؛ و سرانجام به سوی ما بازگردانده می ‌شوید ».

خداوند در جواب کافران که می‌ گفتند: «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ»؛ (4) فرمود: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ»؛ «ما برای هیچ بشری قبل از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم.» تا اینکه کافران تنها منتظر مرگ تو باشند؛ بلکه آنها هم می ‌میرند «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»؛ (5) «تو می میری و آنها نیز خواهند مرد.» همه می ‌میرند و مرگ مخصوص به تو نیست تا اینکه آنها از مرگ تو خوشحال شوند.


ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری / شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود (6)


در جمله «أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ»؛ استفهام انکاری وجود دارد و به تعبیر علامه طباطبایی، فایده آن در این جمله، «قصر قلب» (7) است؛ یعنی آن کس که می‌ گوید «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» خیال می ‌کند که مرگ فقط مخصوص توست،‌ و اگر تو بمیری او با خیال راحت زندگی جاویدانه خواهد داشت؛ در حالی که چنین نیست و همه می‌ میرند «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (8) و این دنیا خانه گرفتاری و امتحان است و پایان آن مرگ و رجوع به پیشگاه پروردگار و دیدن جزای اعمال و گرفتن نتیجه امتحان. (9)


ب. آل عمران و آیات مربوط به جنگ احد

وقتی در جنگ احد، پیامبر اسلام مجروح شد؛ و حتی پیشانی و دندان آن حضرت شکست، «مصعب بن عمیر» که شباهت زیادی به پیامبر صلی الله علیه و آله داشت به شهادت رسید، دشمنان خیال کردند که خود پیامبر کشته شده است و این خبر را با صدای بلند اعلام کردند.

انتشار این خبر، در میان مسلمانان تزلزل عجیبی ایجاد کرد، جمعی هراسان شده، از میدان جنگ خارج می ‌شدند؛ حتّی بعضی در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران مشرکان امان بخواهند؛ اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار و پایدار استقامت کردند.

به زودی روشن شد که پیامبر صلی الله علیه و آله زنده است و این خبر اشتباه یا دروغ بوده،‌ در این مورد آیه زیر نازل شد و دسته اول را سخت نکوهش کرد: (10) «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ»؛ (11) «محمد صلی الله علیه و آله فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی‌ گردید [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود]؟! و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرر نمی‌ زند، و خداوند به زودی شاکران [و استقامت‏ کنندگان] را پاداش خواهد داد».


اصناف مردم در آزمون جنگ اُحد

در جنگ احد، سپاه اسلام چند گروه شدند که به سه طایفه از آنها اشاره می ‌شود:

  1. منافقانی که کفر باطنی آنها ظهور کرد: «وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ»؛ (12) «گروهی در فکر جان خویش بودند؛ آنها گمان های نادرستی ـ همچون گمان های دوران جاهلیت ـ درباره خدا داشتند.» اینان تنها به فکر خودِ حیوانی بودند؛ زیرا خود انسانی را فراموش کرده بودند: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ (13) «خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد».
  2. مسلمانانی که ضعف ایمانشان آشکار شد. این گروه که بر اثر همراهی با پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رابطه خود را با سران شرک، مانند ابو سفیان تیره کرده بودند، تأسّف می‌ خوردند. خدای سبحان درباره اینان که به سبب ضعف ایمان از میدان جنگ گریخته بودند، می ‌فرماید: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی‏ أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛ (14) «به خاطر بیاورید هنگامی را که از کوه بالا می ‌رفتید؛ و [جمعی در وسط بیابان پراکنده شده و از شدت وحشت] به عقب‏ ماندگان نگاه نمی ‌کردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می ‌زد. سپس اندوه ها را یکی پس از دیگری به شما جزا داد. این به خاطر آن بود که دیگر برای از دست رفتن [غنایم جنگی] غمگین نشوید، و نه به خاطر مصیبت هایی که بر شما وارد می ‌گردد. و خداوند از آنچه انجام می ‌دهید، آگاه است».
  3. مسلمانان ثابت قدمی که برای رضای خدا جنگیدند و تا پایان آن استقامت ورزیدند. شمار این گروه که امیر مؤمنان علیه السلام در میان آنان می ‌درخشید، بسیار اندک بود و خداوند درباره آنان فرمود: «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ»؛ (15) به زودی خداوند پاداش انسان های شاکر را می‏ دهد».

یکی از این مسلمانان ثابت قدم و فداکار «انس بن نضر» ـ عموی انس بن مالک ـ بود. وقتی او متوجه شد که «عمر بن خطاب» و «طلحة بن عبید الله» با تعدادی از مهاجرین و انصار دست از جنگ کشیده و دست روی دست گذاشته‌ اند پرسید: چرا دست از جنگ کشیده ‌اید؟ گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است! گفت: بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله، شما می ‌خواهید زندگی کنید؟ پس بهتر آن است که شما هم در همان راهی که او کشته شد، کشته شوید! سپس به دشمن حمله کرد و مردانه جنگید تا به شهادت رسید. (16).

 

فنا و زوال ‏ناپذیری نبوت

پاسخ شبهه منافقان (که می ‌گفتند: اگر او پیامبر بود، کشته نمی ‌شد) این است که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز هم شخصیتی حقیقی دارد و هم شخصیتی حقوقی. از جهت شخصیت حقیقی، مانند دیگران است که قانون طبیعت بر ایشان جاری است: «یأکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأسْوَاقِ»؛ (17) «غذا می‌خورد و در بازارها راه می ‌رود.» و سرانجام نیز رحلت می ‌فرمایند؛ اما شخصیت حقوقی آن حضرت که با عنوان «رسالت و نبوت» معروف است، هرگز نمی ‌میرد و از آسیب و زوال محفوظ است، همان ‌گونه که اصل مکتب و خطوط کلی رسالت انبیای پیشین علیهم السلام نزد موحدان و مؤمنان به وحی و نبوت محفوظ است و دین هیچ پیامبری با ارتحال وی از بین نرفته و تنها فروع آن با آمدن پیامبر جدید و آوردن شرعه و منهاج تازه متحول شده است. (18)

درسی را که این آیه درباره مبارزه با فردگرایی می ‌دهد، درسی برای همه مسلمانان در همه قرون و اعصار است . مسلمانان باید از قرآن بیاموزند که مسائل هدفدار هرگز نباید قائم به شخص یا اشخاص باشد؛ بلکه باید بر محور سلسله اصول و تشکیلات ثابتی دور بزند که با تغییر افراد یا مرگ آنان ـ حتّی اگر پیامبر بزرگ خدا صلی الله علیه و آله باشد ـ آن کار تعطیل نگردد. اصولاً رمز بقای یک مذهب و یا تشکیلات همین است؛ بنابراین برنامه ‌ها و تشکیلاتی که قائم به شخص هستند ناسالم و غیر‏طبیعی بوده، به زودی متلاشی خواهند شد. (19)

خلاصه آنکه زوال حیات ظاهری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در زوال دین سهمی ندارد و دین حق با موت پیام‏ آور آن و نیز با هیچ رخداد تلخ دیگری زوال نمی ‌پذیرد و آسیب نمی ‌بیند؛ زیرا حق از زوال مصون است. همچنان‌ که مولوی به این حقیقت اشاره کرده است:


مصطفی را وعده داد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

من تو را اندر دو عالم رافعم

طاغیان را از حدیثت رافعم

رونقت را روز روز افزون کنم

نام تو بر زر و بر نقره زنم

منبر و محراب سازم بهر تو

در محبت قهر من شد قهر تو

تا قیامت باقیش داریم ما

تو مترس از ترس دین ای مصطفی

هست قرآن تو را همچون عصا

کفرها را درکشید چون اژدها

تو اگر در زیر خاکی خفته‌ ای

چون عصایش دان تو آنچه گفته‌ ای

گرچه باشی خفته تو در زیر خاک

چون عصا آگه بود آن گفت پاک (20)


ج. سوره نصر و رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

در سوره «نصر» - به قرینه حدیث مربوط به آن – اشاره ‌ای به رحلت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله شده است؛ چون یکی از نام های آن، سوره «تودیع» (خدا حافظی) است؛ چرا که در آن به ‌طور ضمنی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده شده است.

طبرسی از مقاتل نقل کرده است: «هنگامی که این سوره نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را بر یاران خود تلاوت کرد، همگی خوشحال و خوش دل شدند؛ ولی وقتی «عباس» عموی پیامبر آن را شنید، گریه کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمو! چرا گریه می‌کنی؟

عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! گمان می ‌کنم خبر رحلت شما در این سوره داده شده است! حضرت فرمود: مطلب همان‏ گونه است که تو می ‌گویی. و پس از آن پیامبر دو سال زندگی کرد؛ ولی کسی او را خوشحال و خندان ندید. (21)

در اینکه از کجای این سوره چنین مطلبی استفاده می ‌شود، در حدیث چیزی نیامده است و مفسران قرآن نیز نظریه‌ های مختلفی داده‌اند.

ظاهر آیات سوره نیز بشارت از فتح و پیروزی است؛ چون می‌ فرماید:

  1. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»؛ «هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرا رسد».
  2. «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً»؛ «و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می‌ شوند».
  3. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»؛ ]»به شکرانه این نعمت بزرگ] پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه‌ پذیر است».

در ظاهر آیات این سوره اشاره‌ای به رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نشده است؛ اما اینکه عباس، این مفهوم را از کجای سوره فهمید که مورد تأیید پیامبر صلی الله علیه و آله هم قرار گرفت.

مرحوم طبرسی، دو احتمال نقل کرده است:

  1. «از دیدگاه برخی، مفهوم آیه «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» این است که: ای پیامبر! اینک به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش بخواه؛ چرا که توبه زودی به دیدار حق خواهی شتافت و همان‏ سان که همه پیامبران جهان را بدرود گفتند، تو نیز بدرود خواهی گفت.

افزون بر این، مثال مشهوری است که: «عِنْدَ الْکَمَالِ یَرْقَبُ الزَّوَالِ؛ با رسیدن به اوج کمال باید در انتظار زوال بود.» شاعر در این مورد گفته است:

اِذَا تَمَّ اَمْرٌ بَدَانَقْصُهُ / تَوَقَّعْ زَوَالاً اِذَا قیِلَ تَمَّ

«هنگامی که کاری به پایان رسید، کاستی آن آشکار می‌ گردد، و آنگاه که گفته شد کار تمام است، در انتظار زوال آن باش».

  1. گروهی گفته ‌اند: خدای سبحان، در این سوره، پیامبر را به تجدید عهد توحیدی با خدا و طلب آمرزش فرمان داده است و عمل به این فرمان ها، آخرین تلاش یک بنده با اخلاص در آستانه کوچ از این سرای فانی به عالم باقی می ‌باشد.» (22)

علامه طباطبایی احتمال زوال را نقل کرده است. (23) مراغی نیز می ‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله از این سوره فهمید که کار تمام شده و وظیفه ‌ای باقی نمانده جز اینکه بایدبه رفیق اعلی بپیوندد.» (24)

در تفسیر نمونه آمده است:

«این مفهوم (پایان عمر پیامبر) ظاهراً از اینجا استفاده شده که این سوره دلیل بر آن است که رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله به پایان رسیده، و آیین او کاملاً تثبیت شده است. و معلوم است در چنین حالتی، انتظار رحلت از سرای فانی به جهانی باقی، کاملاً قابل پیش‌ بینی است.» (25) البته این نظریه نیز با همان احتمال اول منقول از «مجمع البیان» و «المیزان» و سخن مراغی سازگار است.

و امّا اینکه منظور از فتح و پیروزی بزرگی که در این سوره بشارت آن داده شده،‌ کدام است؟ باید گفت: «فتح مکه» است؛ گرچه در اسلام فتوحات زیادی رخ داد؛ ولی فتحی که با مشخصات فوق تطبیق کند، تنها فتح مکه می ‌باشد که بنیان شرک را از «جزیرة العرب» ریشه ‌کن کرد. (26)

 

سه دستور مهم بعد از پیروزی

در آخرین آیه این سوره، سه دستور مهم به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله- و طبعاً به همه مؤمنان – می ‌دهد که در حقیقت شکرانه ‌ای برای این پیروزی بزرگ، و واکنش مناسبی در برابر این نصرت الهی است: دستور به «تسبیح» و «حمد» و »استغفار».

«تسبیح» به معنی منزه شمردن خداوند از هرگونه عیب و نقص است، و «حمد» برای توصیف او به صفات کمالیه و «استغفار» در برابر نقصان ها و تقصیرهای بندگان از خدا.

این پیروزی بزرگ سبب شد که افکار شرک‏آلود زدوده شود،‌ کمال و جمال خداوند ظاهرتر گردد، و گم‏ کرده راهان به سوی حق باز گردند.همچنین سبب شد که افراد گمان نکنند خداوند یارانش را تنها می ‌گذارد (پاکی از این نقص) و نیز بدانند که خداوند بر انجام وعده‌ هایش توانا است (موصوف بودن به این کمال) و نیز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف کنند (طلب مغفرت).

به‏ علاوه ممکن است به هنگام پیروزی، واکنش های نامطلوبی در انسان پیدا شود و گرفتار «غرور و خود برتر بینی» گردد، و یا در برابر دشمن دست به «انتقام جویی و تصفیه حساب شخصی»‌ زند، این سه دستور به او تعلیم می‌ دهد که در لحظه حساس پیروزی به یاد صفات جلال و جمال خدا بیفتد، همه چیز را از او بداند، و در مقام استغفار برآید تا هم غرور و غفلت او زایل گردد،‌ و هم از انتقام جویی برکنار ماند. (27).


دعای پیامبر صلی الله علیه و آله پس از نزول سوره نصر

از «ابن مسعود» نقل شده است که: «پیامبر اسلام، پس از نزول این سوره، این دعا را بسیار می‌خواند: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‏؛ (28) پاک و منزهی تو ای خدا! بار پروردگارا حمد برای توست، بار خدایا! مرا مورد مغفرت خود قرار ده، به‏درستی که تو بهترین توبه پذیر و مهربانی».

و از «امّ سلمه» نقل شده است که: «پیامبر در اواخر عمر شریفش به هنگام حرکت و توقف و ایستادن و نشستن و برخاستن این دعا را زمزمه می ‌کرد: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ، أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ اِلَیْهِ؛ پاک و منزه است خدا و به حمدش سزاوار و از خدا طلب آمرزش می‏کنم و به سوی او باز می ‏گردم».

راز آن را پرسیدم، فرمود: این نیایش به من دستور داده شده است. آنگاه این سوره را تلاوت کرد.» (29).


اولین و آخرین سوره

در روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده است: «اولین سوره «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» (سوره علق) و آخرین سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» بود که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.

علامه طباطبایی پس از نقل این روایت، می‌ گوید: شاید منظور روایت این باشد که آخرین سوره‌ای که به ‌طور کامل نازل شده است، این سوره است.» (30)

خدایا! ما را در زمره یاران راستین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله قرار ده.


پی نوشت:

  1. ر.ک: اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیّب، تهران، کتابخانه اسلام، ج 9، ص172، و حجت التفاسیر، سید عبد‏الحجة بلاغی، چاپخانه حکمت، قم، ج 6، ص 50، و التفسیر الحدیث، محمد عزّه دروزه، قاهره، دار الغرب الاسلامی، چاپ دوم، 1421 قمری، ج 4، ص323 و 324.
  2. طور / 29 – 31.
  3. انبیاء / 34 و 35.
  4. طور / 30، «انتظار مرگ او را می‌ کشیم«.
  5. زمر / 30.
  6. المیزان، علامه طباطبایی، بیروت، مؤسسة اعلمی، چاپ دوم، 1392 قمری، ج 14، ص 284.
  7. قصر قلب، اصطلاح ادبی است که در علم معانی به کار می‌ رود و به معنای واژگون کردن و برعکس ساختن است. این تعبیر هنگامی به کار می‌آ ید که مخاطب، به عکس حکمی که شما اثبات کرده‌اید، باور داشته باشد. مثل: «ما سافر الا علیّ» این مثال در ردّ کسی گفته می ‌شود که گمان می ‌کند: خلیل مسافر است، نه علی و شما با این کلام، اعتقاد او را واژگون و برعکس، می ‌سازید. (جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ترجمه حسن عرفان، قم: نشر بلاغت، چاپ یازدهم، 1388 شمسی، ص 335 و 336).
  8. آل عمران / 185 و انبیاء / 35.
  9. المیزان، ج 14، صص 284 – 285.
  10. ر.ک: مجمع البیان، امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، بیروت،‌ مؤسسة اعلمی، چاپ دوم، 1425 قمری، ج 2، ص 403 – 406؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، تهران،‌ دار الکتب الاسلامیة،‌ چاپ سی و پنجم، 1383 شمسی، ج 3، ص 136  و 137.
  11. آل عمران / 144.
  12. آل عمران / 154.
  13. حشر / 19.
  14. آل عمران / 153.
  15. تسنیم تفسیر قرآن کریم، جوادی آملی، قم، مرکز اسراء، چاپ اول، 1387 شمسی، ج 15، ص 668 ـ 669.
  16. المیزان، ج 4، ص 37، به نقل از سیره ابن هشام.
  17. فرقان/7.
  18. تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 15، ص 658 و 663.
  19. تفسیر نمونه، ج 3، ص 139.
  20. مولوی.
  21. مجمع البیان، ج 10، ص 467 و جوامع الجامع، طبرسی، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1405 قمری، ج 2، ص 898 و المیزان، ج 20، ص 532.
  22. مجمع البیان، ج 10، ص 467.
  23. المیزان، ج 20، ص 532.
  24. تفسیر مراغی، احمد مصطفی مراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج 18، ص 260.
  25. تفسیر نمونه، ج 27، ص 395.
  26. المیزان، ج 20، صص 530 ـ 531.
  27. تفسیر نمونه، ج 27، ص 399 و 400.
  28. مجمع البیان، ج 10، ص 467.
  29. همان، ص 468 و المیزان، ج 20، ص 532.
  30. المیزان، ج 20، ص 532 و 533.

 

محمد اسماعیل نوری

http://www.mouood.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۶
Seyed Meisam Jasemi

نکته ی جالب اینکه در سایت You tube و سایر سایت های به اشتراک گذرانده ی فیلم ها که فیلم هایی از ملک عبدالله در آنها منتشر شده و او را در حین نماز به پا داشتن و یا قرآن خواندن نشان می دهد، بینندگان فیلم ها نظرات جالبی پیرامون وی داشته اند و بسیاری از بینندگان عرب زبان نیز بسیاری از اعمال وی را ریاکارانه و او را عامل استعمار خوانده اند.

 

بدین ترتیب این ویژگی عبدالله دوم نیز مطابقت بسیاری با توضیحات روایات پیرامون سفیانی دارد.

 

8 – محل خروج سفیانی: نکته ای که در بین روایات ذکر شده در مورد محل خروج سفیانی قطعی به نظر می رسد، این است که خروج وی از منطقه ی شام انجام می شود؛ (96) متاسفانه مطالب فراوانی که در بعضی از کتب، وبلاگ ها و وب سایت ها ذکر می شوند و محل خروج سفیانی را سوریه و دمشق ذکر می کنند، صحیح نمی باشد.

 

آنچه که در روایات پیرامون محل خروج سفیانی ذکر شده است، خروج او از منطقه ی شام است نه سوریه و یا دمشق. علت اشتباه بسیاری از محققین در این زمینه، این است که این عزیزان به دلیل اینکه دمشق مهمترین منطقه ی شام است، تصور می کنند که منظور روایات از خروج سفیانی از شام، همانا خروج وی از دمشق می باشد؛ حال آنکه این عزیزان توجه ندارند که مطابق مطالب گفته شده در کتب جغرافیایی و روایات اسلامی، شام شامل 5 منطقه است که این مناطق عبارتند از: قنسرین، دمشق، اردن، فلسطین و حمص. (97) بنابراین خروج سفیانی از منطقه ی شام، می تواند معادل با خروج سفیانی از هر یک از مناطق پنج گانه باشد. بدین ترتیب ملک عبدالله که پادشاه اردن می باشد نیز در صورتی که خروج یا قیامی انجام دهد، خروج یا قیام وی خروج از منطقه ی شام تلقی می شود و این مسئله با محل خروج سفیانی از شام مطابقت دارد.

 

لازم است در این قسمت نکته ای را که در ابتدای مقاله ذکر کردیم، مجدداً یادآور شویم. بدین ترتیب که در روایات بر خروج سفیانی از منطقه ی شام تأکید شده است و اکثر روایات در این رابطه اشاره ای به خروج سفیانی از سوریه یا دمشق ندارند. در روایات کمی نیز که نام دمشق یا سوریه ذکر شده است، یا اشاره شده است که سفیانی ازسمت دمشق می آید، نه خود دمشق؛ (98) و یا به این نکته اشاره شده است که سفیانی دمشق را تصرف کرده و بر منبر دمشق قرار می گیرد. (99) توجه فرمایید که منطقه ی اردن، سوریه و کلاً منطقه ی شام نسبت به سرزمین عربستان و عراق و ایران که محل زندگی معصومین (ع) بودند، در سمت غرب و شمال غربی قرار دارد. بنابراین طبیعی است که معصومین (ع) از منطقه ی شام، به عنوان از سمت دمشق که مهمترین شهر آن منطقه بوده است، سخن به میان آورند.

 

البته لازم به ذکر است که روایتی که خروج سفیانی را از سمت دمشق می داند، از لحاظ سندی ضعیف بوده و سند آن مخدوش می باشد (100) که ما مفصلاً در این رابطه در ابتدای مقاله به بحث پرداختیم. بدین ترتیب حتی اگر مسئله ی (سمت دمشق) و (خود دمشق) را نیز کنار بگذاریم، باز هم بحث ضعیف السند بودن روایت، خود مانع اعتماد به چنین روایتی می شود.

خروج سفیانی از سمت دمشق، نه خود دمشق در برخی از روایات. (این روایات ضعیف السند می باشند.)

 

در تعدادی از روایات نیز که کلمه ی دمشق به کار رفته است، در آنها ذکر شده است که سفیانی بر منبر دمشق قرار می گیرد.(101) در این دسته از روایات نیز شهر دمشق محل خروج سفیانی نمی باشد؛ بلکه شهر دمشق یکی از اولین متصرفات سفیانی است که سفیانی بعد از تصرف آن، از این شهر اعلام موجودیت خواهد کرد و با غرور خود را یک حاکم قدرتمند نشان خواهد داد. روایت زیر یک نمونه از این روایات است:

 

« ... و سپس پسر هند جگرخوار از وادی یابس (دره ی بی آب و علف) شورش می کند تا اینکه بر منبر دمشق قرار بگیرد، وقتی چنین شد، منتظر قیام مهدی (عج) باشید ... » (102)

 

همانگونه که ملاحظه فرمودید، مطابق این روایت، سفیانی از « وادی یابس » واقع در شام خروج کرده و بعد از آن در طی اولین تحرکاتش، دمشق را متصرف شده و در این شهر اعلام موجودیت می کند و خود را به عنوان مدعی تشکیل امپراطوری جدید در خاورمیانه مطرح می نماید. مطابق روایت فوق، دمشق محل خروج سفیانی نیست؛ بلکه یکی از اولین مکان هایی است که سفیانی آن را به تصرف خود درمی آورد. البته این روایت نیز سند قوی ندارد و چندان قابل اتکا نیست. (103)

 

بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، مطابق روایات محل خروج سفیانی منطقه ی شام می باشد. بنابراین اگر عبدالله دوم از کشور اردن شروع به لشکرکشی کند، حرکت او نیز خروج از شام تلقی می شود و منطبق بر سخن روایات درباره ی محل خروج سفیانی است؛ چرا که اردن یکی از مناطق پنج گانه ی شام می باشد.

 

البته در بین روایاتی که به محل خروج سفیانی اشاره کرده اند، به روایاتی برمی خوریم که محل خروج او را وادی یابس دانسته اند. روایت زیر از آن جمله است:

 

«حضرت علی بن ابیطالب (ع) فرمودند: ... و سپس پسر هند جگرخوار از « وادی یابس » (دره ی بی آب و علف) شورش می کند تا اینکه بر منبر دمشق قرار بگیرد، وقتی چنین شد منتظر قیام مهدی (عج) باشید ... » (104)

 

اما « وادی یابس » کجاست؟ آیا با مطالبی که درباره ی اردن و شخص ملک عبدالله دوم گفتیم منافاتی دارد؟

 

به احتمال قریب به یقین، منطقه ی « وادی یابس » (دره ی بی آب و علف) منطقه ی « حوران » می باشد. (105) « حوران » منطقه ای است که بخش هایی از آن در شمال اردن و بخشی از آن در جنوب سوریه قرار دارد. در واقع این منطقه، یک منطقه ی مرزی بین اردن و سوریه می باشد. (106)

 

از نظر جغرافیایی نیز منطقه ی « حوران » بسیار خشک و بی آب و علف بوده و عبارات « وادی یابس » و « حوران » که هر دو به معنای سرزمین خشک می باشند، به راستی سزاوار این منطقه می باشند. (107) از شهرهای مهم این منطقه در اردن می توان به منطقه ی غریبه (Gharaibeh) و شهرهای اربد (Irbid) و الزرقاء (Azzarqa) در شمال اردن و شهر درعا (Daraa) در جنوب سوریه اشاره کرد.



                     سرزمین « حوران » در مرز بین سوریه و اردن. احتمالاً این منطقه، همان « وادی یابس » روایات اسلامی است.




« حوران »؛ سرزمینی در شمال اردن.

« حوران »؛ سرزمینی خشک در جنوب سوریه و شمال اردن. حتی در زبان عبری نیز « حوران » به معنی « وادی یابس » یا « سرزمین خشک » است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۳ ، ۱۲:۰۰
Seyed Meisam Jasemi

"طریحى" در منتخب از "سلیمان ابن اعمش" نقل می کند که گفت من در کوفه منزلی داشتم و در همسایگى من شخصى بود که با او مأنوس بودم و نزد او می رفتم و با وى صحبت می کردم، یک شب جمعه ای به منزل او رفتم و در بین صحبت ها به او گفتم درخصوص زیارت امام حسین (علیه السلام) چه نظری داری؟ جواب داد که بدعت است و هر بدعت ضلالت است و پیرو ضلالت در آتش خواهد بود.

"سلیمان" گوید من غضبناک شدم و از نزد او برخاسته و بیرون آمدم و با خود گفتم که وقت صبح می روم و او را قدرى نصیحت می کنم و از فضایل زیارت امام حسین (علیه السلام) براى او نقل می کنم اگر قبول نکرد و بر اعتقاد خود باقى ماند او را می کشم.

"سلیمان" گوید: صبح به در خانه او رفتم و دق الباب نمودم و او را صدا کردم. همسرش جواب داد که دیشب عازم کربلا شد و به زیارت آن حضرت رفت. سلیمان گوید من هم عازم کربلا شدم و وقتى که به زیارت قبر مطهر مشرف شدم دیدم که او سر به سجده گذاشته و در سجده اش گریه می کند و دعا می نماید و از خدا طلب مغفرت می نماید. بعد از مدتى که سر از سجده برداشت مرا نزد خود دید. گفتم اى شیخ دیشب تو می گفتى زیارت امام حسین (علیه السلام) بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر پیرو ضلالت در آتش خواهد بود و حال خودت آن حضرت را زیارت می کنى؟

گفت اى سلیمان مرا ملامت مکن، شب گذشته در خواب شخص جلیل القدرى را در کمال بزرگى و جلال و کمال و بهاء دیدم که قادر به وصف او نیستم. دور او را جماعتى گرفته بودند و با سرعت او را می آوردند و در پیش روى او سوارى بود که تاجى بر سر نهاده بود که چهار رکن داشت و در هر رکن جواهرى بود که از مسافت سه روزه می درخشید.

به یکى از خدام او گفتم این شخص کیست؟ گفت محمد مصطفى (صلى الله علیه و آله) گفتم این دیگرى کیست؟ گفت على مرتضى (علیه السلام) وصى رسول خدا. پس از آن نگاه کردم شترى از نور دیدم که روی آن هودجى از نور بود و در میان وى دو نفر نشسته و آن ناقه میان زمین و آسمان طیران می کرد. پرسیدم این شتر براى کیست؟ گفت براى خدیجه کبرى و فاطمه زهرا (علیهما السلام). گفتم این جوان کیست؟ گفت حسن بن على (علیه السلام).

پس از آن نزد هودج فاطمه زهرا (علیها السلام) رفته، دیدم که رقعه هایى نوشته شده از آسمان نازل می شود. پرسیدم اینها چیست؟ گفت این رقعه هایى است که در آنها برات آزادى از آتش براى کسى که امام حسین (علیه السلام) را در شب جمعه زیارت کند نوشته شده است، من هم رقعه اى طلب نمودم، به من گفتند تو می گویى زیارت امام حسین (علیه السلام) بدعت است تا تو به زیارت آن حضرت مشرف نشوى از این رقعه ها به تو نمی رسد.

وقتی از خواب بیدار شدم، سریع عازم زیارت قبر آن حضرت شدم و از این قبر جدا نمى شوم تا جان از تنم بیرون رود.

{ از کتاب شرح زیارت عاشورا، اثر حضرت آیة الله حاج سید احمد میرخانی }


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۳ ، ۱۱:۵۳
Seyed Meisam Jasemi

با توجه به اینکه در عصر حاضر، پرچم اکثر کشورها چند رنگ می باشد و پرچم تک رنگ به ندرت یافت می شود، احتمالاً منظور روایت از ذکر پرچم سرخ رنگ برای سفیانی، صرفاً پرچم کشور او نیست؛ بلکه ممکن است پرچم سفیانی نماد حرکت و جنبش او، و یا نماد خاندان او باشد؛

5 – رنگ پرچم سفیانی: مطابق روایات نقل شده از معصومین (ع)، پرچم سفیانی سرخ رنگ است.

روایت زیر از آن جمله است:

« از امیرالمومنین (ع) روایت شده که فرمود: برای آن نشانه هایی است .... خروج سفیانی با پرچم سرخ، که فرمانده اش مردی از قبیله ی « بنی کلب » است. » (82)

با توجه به اینکه در عصر حاضر، پرچم اکثر کشورها چند رنگ می باشد و پرچم تک رنگ به ندرت یافت می شود، احتمالاً منظور روایت از ذکر پرچم سرخ رنگ برای سفیانی، صرفاً پرچم کشور او نیست؛ بلکه ممکن است پرچم سفیانی نماد حرکت و جنبش او، و یا نماد خاندان او باشد؛

ملک عبدالله اردن نیز که از خاندان شریف حسین می باشد، قطعاً نماد خاندان شریف های حجاز را که همان پرچم سرخ رنگ است، (83) به عنوان یک نماد مهم برای خود تلقی کرده و آن را گرامی می دارد. درحال حاضر نیز در پرچم اردن، مثلث قرمز رنگ که عنصر کلیدی پرچم این کشور است، منبعث از پرچم قرمز خاندان شریف های حجاز می باشد که این مسئله در دیکشنری Islamica بیان شده است (84) و ما به طور مفصل در بخش نسب سفیانی به آن پرداخته ایم.


پرچم قرمز، نماد خاندان شریف های حجاز و پرچم شریف حسین جد ملک عبدالله پادشاه اردن.

با توجه به اینکه رنگ قرمز، رنگ رسمی خاندان سلطنتی اردن می باشد، می توان پرچم سرخ را به عنوان پرچم کلیدی ملک عبدالله دانست.


نقش کلیدی رنگ سرخ در پرچم کشور اردن.

اما نکته ی عجیب اینکه پرچم ارتش اردن، سرخ رنگ بوده و این رنگ، رنگ رسمی پرچم ارتش این کشور می باشد. (85) جالب اینکه تصاویری نیز از ملک عبدالله دوم در مجله ی ارتش اردن وجود دارد که او را در کنار پرچم سرخ رنگ ارتش این کشور نشان داده و توصیف روایات را درباره ی سفیانی، به ذهن متبادر می نماید.

به عنوان نمونه به تصاویر زیر توجه فرمایید:



                                             پرچم قرمز رنگ؛ پرچم رسمی ارتش اردن.



حضور ملک عبدالله دوم در مانور نظامی ارتش اردن؛ به رنگ قرمز پرچم ارتش اردن توجه کنید.

بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، ملک عبدالله از این نظر نیز به سفیانی شباهت دارد.


6- خط مشی سیاسی و فرهنگی سفیانی: مطابق مطالب ذکر شده در روایات و تفسیر مفسران، به نظر می رسد که سفیانی دارای فرهنگ و آموزش غربی است و چه بسا بزرگ شده ی همانجا باشد. (86)


در کتاب « غیبت شیخ طوسی » از بشر بن غالب به صورت مرسل روایت شده که گفت:

« سفیانی در حالی که نصرانی شده، صلیب بر گردن، از سرزمین روم می آید. او رئیس گروه است. » (87)


شاید عبارات فوق که از کتاب « عصر الظهور » شیخ کورانی صفحه ی 116 و 117 ذکر شده است، در خاورمیانه پیش از هر شخص دیگری، بر عبدالله دوم پادشاه اردن منطبق باشد؛ زیرا عبدالله اردن بعد از طی تحصیل دوران ابتدایی در اردن، به کشورهای غربی اعم از انگلستان و آمریکا عزیمت کرده و در آنجا تحصیل کرده است.


عجیب اینکه وی حتی در ارتش انگلستان نیز خدمت کرده و به مقام سرهنگی نیز نایل شده است و بعد از اتمام تحصیلات و پایان دوره ی نظامی در غرب، به اردن بازگشته و بعد از گذشت مدت کوتاهی به پادشاهی رسیده است. (88) بنابراین به سهولت می توان دریافت که وی کاملاً توسط غرب تربیت شده تا منافع کشورهای غربی را در منطقه تامین کند.


نحوه ی رسیدن وی به پادشاهی نیز عجیب و قابل توجه است و حکایت از دسیسه های استعمار در تغییر وضعیت کشور اردن و تلاش برای ایجاد تغییر در سطح منطقه می باشد. البته ما این مسئله را در ابتدای مقاله ذکر کرده ایم و خوانندگان محترم مقاله می توانند به ابتدای آن مراجعه فرمایند.


البته ذکر یک نکته ضروری به نظر می رسد و آن این است که عبارت « صلیب بر گردن » که در روایت فوق درباره ی سفیانی بیان شده است؛ لزوماً به معنای آویختن صلیب ظاهری برگردن نیست که البته شیخ کورانی نیز در توضیح این روایت، به معنای اصلی آن پرداخته اند. (89) در واقع اصطلاح صلیب بر گردن درباره ی سفیانی، بدین معنا است که وی کاملاً از غرب و فرهنگ غربی تأثیر پذیرفته و این تأثیر، در رفتار و عملکرد او نیز قابل مشاهده خواهد بود. (90) ملک عبدالله نیز در حال حاضر گرچه صلیب بر گردن ندارد، اما عملاً به وابسته ترین رهبر منطقه ی خاورمیانه تبدیل شده است و حتی مردم کشورهای هم پیمان اردن نیز به این واقعیت واقفند.


بدین ترتیب این اوصاف ذکر شده درباره ی سفیانی نیز، با ملک عبدالله دوم پادشاه اردن مطابقت کامل دارد.


7- ریاکاری و تزویر سفیانی: مطابق مطالب گفته شده در برخی از روایات، سفیانی قبل از اینکه خروج نماید و قیام اصلی خود را علیه شیعیان آغاز کند، با وجود اینکه تأثیرات فرهنگ غربی بر وی کاملاً مشهود است، گهگاه برای همراه کردن مردم کشورش و سایر گروه های تکفیری، حرکات مزورانه و ریاکارانه ای انجام می دهد؛ (91) به طوری که در بعضی از روایات چنین آمده است:


« سفیانی در اثر عبادت، زرد رنگ به نظر می رسد. » (92)


عبارت زرد رنگ در روایت فوق، کنایه از تزویر و ریاضت فریبکارانه می باشد (93) و لزوماً به معنای رنگ پوست ظاهری سفیانی نیست. چرا که همانگونه که در قسمت های قبلی مقاله ذکر کردیم، مطابق روایات متعدد و موثقی که وجود دارد، رنگ پوست سفیانی سرخ و سفید می باشد. (94)


البته افراد مختلف با نژادها و رنگ های مختلف اعم از سیاه و سفید و ... نیز هنگامی که خسته و ریاضت کشیده می شوند، در اصطلاح زرد رنگ می گردند. بنابراین زرد رنگ روایت فوق، با رنگ پوست ظاهری سفیانی که در روایات معتبر به صورت سرخ - سفید یا سرخ - آبی بیان شده است، منافات و تداخلی ندارد.

لازم به ذکر است که توضیحات فوق در روایت ذکر شده، تنها محدود به دوره ی ابتدایی حکومت سفیانی است؛ چرا که بعد از آن با شروع قیام و خروج او، جنایات وحشتناک وی پرده از نیات پلید او برمی دارد. (95)


ملک عبدالله دوم پادشاه اردن نیز با اینکه تربیت و رفتار انگلیسی - آمریکایی و سیاست غربی وی بر هیچ کس پنهان نیست، اما هر از چند گاهی برای خالی نبودن عریضه و فریب مسلمانان، تصاویری از قرآن خواندن و یا نماز به پا داشتن خود را از طریق رسانه های وابسته منتشر می نماید.


                   تصویری از عوامفریبی ملک عبدالله دوم پادشاه اردن.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۲:۰۰
Seyed Meisam Jasemi

سلام بر مهدی، جوهر دین و نور یقین, ذخیره الهی، منجی نهایی؛

سلام بر مهدی، کعبه مقصود و قبله موعود، سرّ عظیم و اسم اعظم؛

سلام بر مهدی، ستاره طالع و نجم ثاقب، مسیح مسیحا و موعود موعودها؛

سلام بر مهدی، صاحب شب قدر، و عصاره عصر؛

سلام بر مهدی، دیده بان خدا و مظهر خدا، وصیّ اوصیاء ، برگزیده اولیاء؛

سلام بر آن عزیزی که کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایّوب با اوست، و آنکه سفینة النجاة در وصفش فرمود:

" او که چون برخیزد عالمی را برخیزاند "

التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۱۴:۰۶
Seyed Meisam Jasemi

سال های پیش بال آسمانی داشتیم


بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم


روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست


شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم


نذری روز ظهر مهدی موعودمان


صبح ها ، چله به چله ، عهد خوانی داشتیم


گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم


گاه گاهی میل سجده ، جمکرانی داشتیم


ثانیه ثانیه هامان پای آقا می گذشت


آی مردم ، یک زمان ، صاحب زمانی داشتیم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۱۳:۱۳
Seyed Meisam Jasemi