مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

وهابیون خود را فرزندان ابوسفیان می‌ دانند پس با اندکی تأمل در این مقوله و بررسی احادیث مربوط به فتنه‌ی شام و سفیانی، می‌ توان دریافت که علاقه‌ ی شدید تکفیری‌ ها به اشغال شام در چیست.

اظهارات یکی از رزمندگان مقاومت اسلامی پس از آزاد سازی شهر «القُصَیر» در بیست و پنجم رجب 1434 مطابق با پانزدهم خرداد 92 از دست تکفیری‌ ها در گفتگو با «عرب تایمز»:

پس از این که درگیری‌ ها در جبهه‌ ی «السلومیه» پایان یافت، میدان درگیری مملو از کشته‌ های وهابی بود که روی زمین افتاده بودند. هنگامی که اجساد کشته‌ ها را جابجا می‌ کردیم، به تروریستی رسیدیم که هنوز در حالت احتضار بود. من مقداری آب به او نوشاندم. او لبخندی زد و خیال کرد من از عناصر هم‌ رزم او در «جبهه النُصرَه لاَهل الشام» هستم. در این هنگام، به سختی زیر لب زمزمه کرد: «تندیس، تندیس را فراموش نکنید.»

من فکر کردم که حال احتضار و سکرات مرگ، او را به هذیان‌ گویی واداشته است لذا او را رها کرده و رفتم اما پس از این که سلاح‌ ها و تجهیزات آنها را مصادره کردیم، به چند کتابچه و متون فرقه‌ای آنها دست یافتیم که دست‌ نوشته‌ هایی نیز در میان آنها وجود داشت.

دست‌ نوشته‌ هایی که در تمام آنها یک موضوعِ مشترک یافت می‌ شد. اینکه «باید مجسمه‌ ی بزرگی از یزید‌ بن‌ معاویة‌ بن‌ ابی‌ سفیان در شام درست شود که سر حسین‌ بن‌ علی علیه السلام را در دست دارد و در آن زمان است که معاویه‌ ی جدید (سفیانی) به عنوان خلیفه‌ ی «امارت اسلامی شام» خروج خواهد کرد تا حکومت فراگیر خود را در روی زمین برپا کند.»

من قسم می‌ خورم که سوریه به جایی برای تمام مجرمان تبدیل شده و می‌ توانم بگویم که سوریه به مقصد سفر حج برای تمامی وهابی‌ ها شده است تا در آنجا با سفیانی آخرالزمان ملاقات کنند.

بعد از آن، ما در جبهه‌ ی غربی «القصیر» بودیم و در جایی مستقر شده بودیم. ناگهان از کانالی که چند متر از ما دورتر بود، صدای زمزمه‌ای شنیدیم و به سرعت، وضعیت جنگی به خود گرفتیم. من نارنجک‌ هایی را به سمت آن کانال پرتاب کردم و بعد از هر بار نارنجک انداختن، تکه‌ های خونین بدن تروریست‌ های وهابی بود که متلاشی می‌ شد و بیرون می‌ افتاد.

لحظاتی بعد شیخی با ریش سرخ و کمری خم شده ظاهر شد. ما می‌ خواستیم او را زنده دستگیر کنیم چون به نظر، گنجی از اطلاعات بود. من به او نزدیک شدم و برای دلداری دادن او گفتم: «ای شیخ تو نمی‌ دانی دورتر از اینجا و محل زندگی‌ ات چه جنایاتی دارد اتفاقاتی می‌ افتد. جنایت‌ کاران حتی حرمت نبی اکرم (ص) و صحابه‌ ی وی را هم نگه نمی‌ دارند و قبر «حُجر بن‌ عُدَی» را هم نبش کرده‌اند.» ناگهان شیخ فریاد زد و بر پیامبر (ص) و اصحابش، سب و لعن فرستاد و دریافتم که او خود، یکی از عناصر تکفیری «جبهه النصره» بوده است.

من وقتی دیدم این شیطان مجسم، به پیامبر (ص) دشنام داد، اختیار از کف دادم و در یک حرکت سریع، او را به درک واصل کردم اما او در همان لحظات آخر که به تصور خودشان لحظات استجابت دعاست، شروع کرد به فریاد کشیدن و گفت: «ا... اکبر. معاویه آمد. معاویه آمد.»

این قبیل صحنه‌ ها را من و هم‌ رزمانم فراوان دیده‌ایم و از این گفتنی‌ ها درباره‌ی آزادسازی القصیر فراوان است.“


رونوشت: از تبار ابلیس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۰
Seyed Meisam Jasemi