مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

تری جونز کشیش دیوانه آمریکایی بار دیگر و در ادامه اقدامات ضد اسلامی‌ اش قصد دارد این بار آنچه را که خودش «محاکمه مردمی پیامبر اسلام» خوانده است، برگزار کند.


بنابر این گزارش، منابع خبری از جونز نامه‌ای دریافت کرده‌اند که وی در آن بر اصرارش بر این کار تاکید کرده و مدعی شده که آموزه‌ های پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) عامل اصلی حملات ۱۱ سپتامبر بوده است.


جونز دیوانه در این نامه سوالاتی را که در این دادگاه قصد دارد مطرح کند، آورده است که از جمله آنها سوال درباره آسمانی یا زمینی بودن آموزه‌ های حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) و همچنین سوال درباره این امر که آموزه‌ های آن حضرت برخاسته از کینه یا محبت است.


توهین‌ های جونز دیوانه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بی‌ پایان است که ما در اینجا نمی‌ آوریم، اما وی تصمیم گرفته دادگاه موهن خود را در ۱۱ سپتامبر در همبستگی با کشته شدگان آن حادثه برگزار کند و در آن قرار است یک مسیحی مصری و دارنده مدرک الهیات شرکت کند.


وی امسال همچنین تصمیم گرفته دادگاه مورد نظر خود را به صورت زنده برگزار کند و برای این امر یک شبکه مجازی تهیه کرده است.


به گزارش فارس، «تری جونز» همان کشیش افراطی مسیحی است که به‌دلیل طرح پیشنهاد گستاخانه آتش زدن قرآن در روز ۱۱ سپتامبر «احمق فلوریدا» لقب گرفت.


پیش از این برخی از تحلیل‌ گران آمریکایی از جمله «ویکتوریا کلارک»، اقدامات «تری‌ جونز» را در راستای کسب شهرت و پول عنوان کرده‌اند.


جالب اینکه «گوئیدو وستروله» وزیر خارجه آلمان پیش از این کشیش افراطی آمریکایی را «دیوانه» خطاب کرده بود و حتی «اِما جونز» دختر «تری جونز» نیز پدر خود را «دیوانه» خوانده و در گفت‌وگو با اشپیگل گفته بود: پدرم مرتباً خود را با حضرت موسی مقایسه می‌ کرد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۴۳
Seyed Meisam Jasemi

سال هاست که درباره تاثیر پارازیت بر سلامت مردم صحبت می شود و برخی معتقدند که پارازیت ها به خصوص در چند سال اخیر تاثیر فراوانی بر سلامت مردم و سقط جنین دارد اما وزارت بهداشت این موضوع را رد می کند.


به گزارش موعود به نقل از پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه، از سوی دیگر برخی آمارها نشان می دهد که ناباروری در ایران به شدت رشد داشته است، به طوریکه از هر 10 زوج 2 زوج نابارور هستند. علت های زیادی برای این موضوع عنوان می شود و برخی متخصصان زنان و زایمان بر این باورند که پارازیت علت اصلی این موضوع است.


در همین باره محمد مهدی آخوندی، رییس پژوهشگاه فن آوری های نوین علوم زیستی ابن سینا به خبر آنلاین گفت: در تمام کشورها آمارهایی درباره نرخ باروری وجود دارد و آنها مطابق همین آمار متوجه شده اند که در 15 سال اخیر ناباروری رشده داشته است اما در کشور ما چنین اماری وجود ندارد که بتوانیم مقایسه کنیم.


وی با بیان اینکه برای اولین بار این مرکز در سه ماه گذشته نرخ رسمی ناباروری را اعلام کرده است افزود: برای نخستین بار در آمارگیری از 17 هزار زوج ایرانی مشخص شد که 20.2 درصد زوجین ایرانی نابارورند که از میانگین جهانی بالاتر است یعنی از هر 10 زوج دو زوج نابارور هستند.


به گفته آخوندی میزان ناباروری مردان بیشتر از زنان است.


او همچنین درباره تاثیرات پارازیت بر افزایش ناباروری گفت: تا کنون به طور رسمی تحقیقی انجام نشده که به طور مستند مشخص شود این مشکل به خاطر تاثیر پارازیت است یا خیر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۴
Seyed Meisam Jasemi

روزنامه لبنانی 'السفیر' فاش کرد: کودکان زندانی بحرینی پشت دیوارهای بتونی با اهانت، شکنجه و تعرض جنسی روبرو بوده و علاوه بر آن تعداد زیادی از‌ آنان با تیر مستقیم و گاز اشک آور کشته شده اند. 


گزارش تکان‌ دهنده روزنامه السفیر لبنان از شکنجه کودکان در زندان های بحرین


به گزارش ایرنا، این روزنامه لبنانی نوشت: تعداد زیادی از خانواده های بحرینی که کودکانشان در جریان درگیری های اخیر توسط نظام این کشور به شهادت رسیده اند، بر سر قبر آنها حاضر می شوند.


السفیر افزود: همچنین صدها خانواده بحرینی برای دیدن فرزندان خود به زندان های رژیم آل خلیفه مراجعه می کنند.


به نوشته این روزنامه، بحرین در سال ۱۹۹۲ توافقنامه حقوق کودکان سازمان ملل را امضا کرده است. با این وجود مرکز حقوق بشر این کشور اعلام کرد که از سال ۲۰۱۱ تا کنون ۱۱ کودک زیر ۱۸ سال توسط پلیس و نیروهای امنیتی بحرین کشته شده اند که البته اطفال شیرخواری که بر اثر گاز اشک آور جان باخته اند نیز باید به این آمار اضافه شود.


براساس گزارش این مرکز، بیش از ۳۰ نوزاد توسط پلیس و نیروهای امنیتی بحرین کشته شده اند که 'ساجده فیصل' پنج روزه و 'یحیی یوسف احمد' یک ماهه از جمله آنها هستند.


به گفته 'مریم خواجه' رییس مرکز حقوق بشر بحرین که با روزنامه السفیر گفت و گو کرده، تاکنون ۴۵ زن بحرینی به دلیل استشمام گاز اشک آور مجبور به سقط جنین شده اند.


خواجه با اشاره به اینکه مشخص نیست چه موادی در گازهای استفاده شده از سوی ماموران رژیم آل خلیفه به کار رفته، افزود: این مواد باعث فقدان حافظه، مشکلات بینایی و مشکل دستگاه گوارشی می شود که علاوه بر مشکلات معمول گازهای اشک آور، غیر عادی است.


بر اساس گزارش منتشر شده از سوی این مرکز، بیش از ۱۰۰ کودک بحرینی هم اکنون در بند رژیم آل خلیفه هستند که به طرق مختلف از قبیل سیم های برق، تعرض، ضرب و شتم و توهین و تحقیر، مورد اذیت و آزار قرار می گیرند.


به نوشته السفیر، کوچکترین زندانی در بحرین، 'علی حسن علی' ۱۱ ساله است که ۲۵ روز به تهمت اقدام علیه امنیت ملی و ارتکاب جرایم بازداشت شده است.


به گفته خواجه، پس از نوامبر سال ۲۰۱۱ بازداشت کودکان بحرینی افزایش چشمگیری یافته و علاوه بر دستگاه اطلاعاتی کشور، نیروهای نظامی نیز مستقیما کودکان را بازداشت کرده و تحت آزار جسمی و جنسی قرار می دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۷
Seyed Meisam Jasemi

حجت‌ الاسلام والمسلمین علی کورانی با اشاره به این که بیداری اسلامی از ایران آغاز شده است، گفت: الان می توان با اطمینان گفت که بیداری اسلامی همان موجی است که توسط امام خمینی (ره) شروع شده و الان هم ادامه دارد.


وی با اشاره به آیات و روایات مرتبط با مهدویت افزود: بسیاری از روایات صحیح السند، پیرامون مساله مهدویت و تحولات نظام جهانی در عصر ظهور وجود دارد که نقش ایرانیان را در این تحولات، بسیار پررنگ می بینیم.


حجت‌ الاسلام والمسلمین کورانی با اشاره به اینکه بیداری اسلامی یکی از مقوله های مهدویت است، عنوان کرد: بیداری اسلامی از نظر آیات قرآن و حدیث شریف، وعده پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است، این مرحله ای است که امت اسلامی بیدار می شود و حرکت می کند به سمت وعده ای که خدا داده است. 


وی افزود: این مرحله همان مرحله ای است که ما الان در آن هستیم؛ روایت هایی که مربوط به امام مهدی علیه السلام درباره بیداری اسلامی در میان اهل سنت رایج است که؛ امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خودشان از مشرق حرکت می کنند و یاران شان هم از خراسان هستند؛ بنابر این روایات اهل سنت وهابیون و برخی دیگر اقدام به شبیه سازی برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از افغانستان به عنوان شرق کردند. 


این محقق و پژوهشگر حوزوی ادامه داد: این در حالی است که در روایات شیعه هست، حرکت زمینه ساز ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از سمت شرق است و این حرکت از آن جا شروع می شود.


وی افزود: روایات وقایع حتمی در باب ظهور در دایرة معارف اسلامی، به دفعات ذکر شده است که برخی از این روایات، صحیح السند و بسیار معتبر و قطعی است، ولی باز هم وقوع این مسایل، به لوازمی احتیاج دارد؛ یکی از عناصر اصلی و حتمی در مساله ظهور، حرکت ایرانی‌ ها، تحولات عراق، خروج سفیانی و یمانی است.


این عالم لبنانی تبار با بیان این که نقش تخریبی و ضد مهدوی مهدویت در آخرالزمان از دیگر نشانه هایی است که در این زمینه ذکر شده است، خاطر نشان کرد: در دوره پیش و پس از ظهور پیامبر تا ظهور امام زمان (عج) یهودیان تلاش های بسیاری علیه اسلامی می کنند که امروز وعده قرآن و روایات ائمه (ع) درخصوص این تحولات اثبات شده است.


وی تصریح کرد: یکی از مهم‌ ترین مسایل مربوط به ظهور، حرکت عظیم ایرانیان است که از مهم ترین و محکم ترین اسناد مربوط به نقش ایرانیان در ظهور می توان به روایت صحیح السند و قوی امام باقر (ع) با عنوان «کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ‏ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ» اشاره کرد که دقیقا به ایرانی ها اشاره دارد و این روایت به قدری دقیق است که حتی می توان مرحله ای که امروز ایرانیان در آن حضور دارند را نیز به روشنی بیان کرد.


حجت‌ الاسلام والمسلمین کورانی یادآور شد: در روایات آمده است که پس از حرکت عظیم ایرانیان پرچمی افراشته می شود که به امام زمان (عج) می رسد؛ می بایست روی این روایات دقیق و صحیح السند، کار علمی و راهبردی انجام شود تا بتوانیم از این خط سیر، برای برنامه ریزی آینده استفاده کنیم.


استاد حوزه علمیه با بیان این مطلب که 9 عنوان برای مردم ایران در روایات مربوط به ظهور عنوان شده است، تصریح کرد: به طور قطع جمهوری اسلامی ایران، یکی از مهمترین اضلاع شکل گیری فرایند ظهور است و نقش بسیار مهمی در زمینه سازی ظهور دارد.


حجت‌ الاسلام والمسلمین کورانی با بیان این مطلب که مصر و جهان اسلام شیفته و تشنه بیشتر دانستن در مورد امام زمان (عج) و امامت هستند، خاطر نشان کرد: دشمنان اسلام نمی خواهند ندای حق طلبانه مهدویت در این کشورها به گوش برسد و در همین رابطه قصد دارند با ایجاد فشار بر روی مردم آنان از اصل مفهوم امامت غافل سازند؛ مردم مصر به قدری به اهل بیت (ع) علاقه دارند که حتی در مقابل تلاش وهابیت برای تخریب قبر مالک اشتر نیز به سختی با آنان درگیر شدند و شب ها از این مکان پاسداری می کنند.


وی در ادامه با اشاره به راهبردهای مهدوی در زمینه بیداری اسلامی در منطقه، اظهار داشت: باید با روشنگری اسلامی و تعامل با مردم این کشورها، نقش فرهنگ مهدویت در پیروزی قطعی اسلام حقیقی را در میان بگذاریم و ذهن آنان را برای پذیرش این مساله آماده کنیم؛ ایران اسلامی نیز باید روز به روز برای تبدیل شدن به عنصری قوی برای زمینه سازی ظهور، بر قوای خود بیافزاید.


این محقق و پژوهشگر یادآور شد: وهابیت امروز در سراسر جهان فعال شده است و آنچه در روایات آمده پس از درگیری های قومی در عربستان آنان به اروپا و همچنین دمشق مهاجرت می کنند تا بتوانند در کنار دجال با شیعیان بجنگند؛ عراق نیز به دست رومیان که همان غربی ها هستند اشغال می شود که همان گونه نیز شد و هم این که خواهند رفت و عراقی های شیعه همواره با سفیانی مخالف می شوند و برای او مشکلات بسیاری ایجاد می کنند نیز در روایات آمده است.


حجت‌ الاسلام والمسلمین علی کورانی با اشاره به فعالیت های عظیم تبلیغی وهابیت و غرب در راستای انحراف مهدویت، عنوان کرد: فعالیت های صورت گرفته در موضوع تبلیغ مهدویت رضایت بخش نیست.


این روحانی لبنانی در ارتباط با فعالیت ها و حرکت هایی که در سوریه اتفاق می افتد و اینکه آیا این فعالیت ها را می توان به عنوان حرکت سفیانی تطبیق داد، اظهار داشت: جریانات سوریه را نمی توان به عنوان حرکت سفیانی تفسیر کرد، چون حرکت سفیانی نیاز به یک پیش زمینه ای که همان زلزله دمشق که ۱۰۰ هزار کشته بر جای خواهد گذاشت دارد، لذا هر حرکتی قبل از این اتفاق، بوجود بیاید حرکت سفیانی نیست، البته می توان گفت که شاید این اتفاق پیش زمینه ای برای حرکت سفیانی باشد. 


وی تبلیغات انجام شده در زمینه مهدویت را ناکافی دانسته و اظهار کرد: فعالیت های ما در بیرون ضعیف است، ما باید از نظر فعالیت های فرهنگی و تبلیغی در ماهواره ها و تلویزیون خصوصا در خارج از کشور فعالیت کنیم.

 

این محقق برجسته لبنانی در پایان درباره ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خواب دیدن آن حضرت، اظهار داشت: درست است که شیطان نمی تواند به شکل ظاهر معصوم در خواب کسی ظاهر شود، اما می تواند به شکل یک فرد دیگری در خواب یک انسان ظاهر شده و خود را به عنوان معصوم معرفی نماید؛ بنابراین نباید به خواب هایی که در این ارتباط است زیاد توجه کرد و وظیفه ای که بر عهده ما هست این است که هر کسی که ادعای ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشت تا زمان سفیانی را تکذیب کنیم مگر اینکه معجزه ای از خود نشان دهد.


منبع : خبرگزاری حوزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۸
Seyed Meisam Jasemi

شیطان اولین کسى که به خداى خود اعتراض کرد.


به گزارش افکار، شیطان، نخستین کسى بود که بعضى کارها را مرتکب شد و پیش از او کسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از این قرارند:


- اولین کسى که قیاس نمود و خود را از حضرت آدم علیه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت: من از آتشم و او از خاک در حالى که آتش از خاک بالاتر است.

- اولین کسى که در پیشگاه با عظمت الهى تکبر نمود و به دستور خالق خود عمل نکرد.

- اولین کسى که که معصیت و نافرمانى خدا را کرد و آشکارا با او مخالفت نمود.

- اولین کسى که به دروغ گفت: خدا گفته از این درخت نخورید، چون درخت جاوید است و اگر کسى از آن بخورد تا ابد زنده مى‌ ماند و با خدا شریک مى‌ شود.

- اولین کسى که که قسم به دروغ خورد و گفت: من شما را نصیحت مى‌ کنم.

- شیطان اولین کسى است که صورت‌ هاى مجسمه و بت را ساخت.

- اولین کسى که نماز خواند و یک رکعت آن چهار هزار سال طول کشید.

- اولین کسى که که غنا و آواز خواند، همان زمانى که آدم علیه السلام از درخت نهى شده خورد.

- اولین کسى که نوحه خواند و گریست؛ چون او را به زمین فرستادند، به یاد بهشت و نعمت‌ هاى آن نوحه خواند و گریه کرد.

- اولین کسى که لواط کرد آنگاه که به میان قوم لوط آمد.

- اولین کسى که دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم علیه السلام را با آن در آتش اندازند.

- اولین کسى که دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سلیمان داد، براى این که موهاى اضافى پاى بلقیس پادشاه سبا را از بین ببرند.

- اولین کسى که دستور ساختن شیشه را داد تا حضرت سلیمان علیه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقیس را آزمایش کند.

- اولین کسى که عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!

- اولین کسى که به خداى خود اعتراض کرد.

- اولین کسى که شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق کرد.

- اولین کسى که سحر و جادو کرد و آن دو را به مردم یاد داد.

- اولین کسى که براى زیبایى، زلف گذاشت.

- اولین کسى که نقاشى کرد و چهره کشید.

- اولین کسى که آتش حسدش شعله ور شد.

- اولین کسى که به ناحق مخاصمه و جدال کرد.

- اولین کسى که خداى تعالى به او لعنت نمود.

- اولین کسى که به خدا کفر ورزید.

- اولین کسى که گریه دروغى نمود.

- اولین کسى که عبادت و خلقت خود را ستود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۷
Seyed Meisam Jasemi

از آنجای که این جریان شعار انحراف امت اسلامی را به همرا ه دارد و خود مدعی احیا سیره سلف صالح و نجات مردم است و از طرفی دیگر تحجر و جمود فکری در این جریان موج می‌ زند، دشمنان اسلام و استعمارگران را بر آن داشت که از همکاری و تقویت فرقه‌ای وهابیت در مقابل سائر فرقه های اسلامی دریغ نورزند.


به گزارش مشرق، وهابیت نام فرقه‌ای است که ریشه‌ی آن به قرن چهارم و اعلام آن رسماً در قرن دوازدهم توسط محمدابن عبدالوهاب صورت پذیرفت. این فرقه خود را سلفی خوانند و نسبت وهابیت را ساخته و پرداخته دیگران می‌ دانند. از بین رهبران سابق این فرقه تأثیر گزارترین آنها ابن تیمیه بود که در اثر پا فشاری بر عقاید خویش از طرف علماء اسلام تکفیر و راهی زندان شد و در همان جا در گذشت. سرانجام فرقه وهابیّت توسط محمدابن عبدالوهاب با همدست شدن آل سعود و همکاری دولت های استعمارگر رسماً اعلام گردید. او نیز از طرف مردم و علماء آن زمان و حتی نزدیکانش محکوم و مورد خشم آنها قرار گرفت. بعد از فوت او آثار و فرزندانی باقی ماند و امروزه به پیروان او وهابی گفته می‌ شود.


مقدمه


اتحاد و یکپارچگی بین مذاهب اسلامی و حتی پیروان ادیان الهی، از شعار های اصیل اسلامی و رمز بقا و پیشرفت اسلام و مسلمین بوده است. زیرا وحدت و همدلی در تحکیم روابط بین فِرَق اسلامی و تشکیل امت یک پارچه در سراسر جهان، نقش حیاتی دارد و به همان میزان تفرقه و پراکندگی بین امت های اسلامی شکننده و درد آور است. لذا قرآن کریم مسلمین را دعوت به اتحاد و از تفرقه و پراکندگی بر حذر داشته است. انسجام اسلامی در حقیقت روح هم گرایی و هم اندیشی را در کالبد جوامع اسلامی دمیده‌ به انها هویتی مستحکم می‌ بخشد و زمینه ساز وحدت و یکپارچگی جهانی می گردد.


اما در مقابل دشمنان اسلام و در عصر حاضر استکبار جهانی و دولت های استعمارگر که از دیر باز برای رویا رویی با نفوذ و گسترش اسلام کمر بسته و از پا ننشسته، در مقاطع مختلف زمانی و مکانی از حربه های مختلف علیه اسلام استفاده می کرده اند و وقتی با جامعه دینی وحدت گرا مواجه شده اند برای رسیدن به اهداف شوم خویش از ابزارهای همچون تخریب دین، تفرقه میان مسلمین و تشکل فرقه های ساختگی استفاده می‌ نماید.


در عصر حاضر یکی از فرقه هایی که با سائر فِرَق اسلامی روحیه تعامل و همکاری نداشته و بر خلاف جریان وحدت امت های اسلامی شناور است فرقه «وهابیت» است. فرقه ای که ریشه‌ ی آن در کشور عربستان و شاخ و برگ هایش در برخی کشورهای دیگر به چشم می‌ خورد و بیشترین فاصله‌ ی نظری و ایدئولوژی را با مذهب شیعه، نسبت به سایر فرقه های اسلامی دارد. بنا بر این می‌ طلبد که آغاز و خاستگاه این فرقه و رهبران آنها و دخالت بیگانگان در پیداییش آن در این مختصر مورد بررسی قرار گیرد. 


وهابیّت


وهابیّت نام مسلکی است توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی که نسبش به وهب تمیمی میرسد رسما تاسیس شد. نام این مسلک را از نام پدرش عبدالوهاب که از علمای بنام خودش بود، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است که این نسبت بر گرفته از نام پدر او «عبد الوهاب» است.


وهابیون خود را سلفیون نامیده و مدعی اند که ما فرقه سلفی هستیم و نسبت وهابیت را به خودشان نمی‌پذیرند و آن را ساخته و پرداخته مخالفین و دشمنان شان می‌دانند. سید محمود شکری آلوسی (از طرفداران مذهب وهابی) می‌گوید: نسبت وهابی را دشمنان وهابیان به ایشان اطلاق کرده اند این نسبت صحیح نیست بلکه باید به محمد که نام پیشوای آنان است نسبت داده شوند و به آنان محمدیه بگویند ، زیرا او کسی است که مردم را به این امور دعوت می کرد، از این گذشته شیخ عبدالوهاب (پدر شیخ محمد) درباره این عقاید با پسرش مخالفت داشت و بین پدر و پسر مناظرات و مباحثات رخ داد بنا براین چگونه می‌توان مذهبی را به کسی نسبت داد که خود با آن مذهب مخالفت داشته باشد. (1)


برخی آورده‌اند: نسبت وهابیت را به پدر صاحب دعوت بعضی از معاصران او از روی حسد و کینه توزی داده اند و مقصود شان این بوده است که وهابیان را اهل بدعت و گمراه معرفی کنند، علت اینکه آنان را بنام خود شیخ محمد نسبت نداده و محمدیه نگفته اند این بود که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر پیدا نکنند؛ (2)در حال که محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین می نامیدند و نام وهابی را دشمنانشان بر ایشان اطلاق کردند سپس این نام بر زبان ها افتاد. (3) اما برخی از نویسندگان به این باورند که وهابیت برای عبور سابقه شکل گیری این فرقه از عصر شیخ محمد و وصل آن به قرون اوائل اسلام و همچنین عدم انحصار رهبریت این فرقه به شیخ محمد، چنین نسبتی را نپذیرفته و خود را سلفی می‌ نامند. محمد سعید رمضان البوطی می گوید:


«وقتی مذهب وهابی منسوب به بنیانگذار شیخ محمد ابن عبدالوهاب (1115– 1206ه. ق) در نجد و برخی از اطراف جزیرة العرب گسترش یافت و پیروان او از این واژه وهابیت که نشان می‌ داد سرچشمه این مذهب تنها محمد ابن عبد الوهاب است ناخشنود بودند و همین امر نیز آنها را به آن داشت که واژه سلفیه را جایگزین این نام کنند. آنان بدین ترتیب به تبلیغ این لقب جدید به عنوان نامی برای مذهب قدیم خود پرداختند تا از این رهگذر به مردم بگویند افکار و اندیشه های این مذهب، به آنچه محمد ابن عبدالوهاب دارد محدود نمی شود، بلکه به سلف بر می گردد». (4) به هرحال، پیروان محمدابن عبدالوهاب امروزه در دنیا علیرغم آنها با نام وهابی یاد می‌ شود اما فرقه وهابیت مدعی اند که ما سلفی بوده و پیرو سلف صالح هستیم که عصر سلف صالح بهترین عصرها از بین اعصار بوده اند.


سلفی


سلف در لغت: سلفی از ریشه ای سلف به معنای پیشین است. ابن منظور می گوید: سَلَفَ، سَلَفاً و سُلُوفَاً یعنی پیشی گرفت. (5) 


سلف در اصطلاح: «سلف عبارت است از همان قرن های اول که بهترین قرن های این امت است. قرن های که در آنها فهم اسلام، ایمان، سلوک و التزام به آن تحقق یافت. سلفی گری نیز عبارت است از رجوع به آنچه سلف اول در فهم دین اعم از عقیده، شریعت و سلوک داشتند». (6) لذا در قرن چهارم هجری گروه فقیه و محّدث پیدا شدند و با شعار زنده کردن آراء فقیهان و محدّثان گذشته به میدان آمدند و ادعای سلفی گری نمودند و به همین جهت به آنها «سلفیون» یا «سلفیِه» می‌ گفتند. (7) «سلفیون» با دو ویژگی جریان سلفی گری را بوجود آورد: الف) احیای سیره «سلف صالح»؛ یعنی مسلمانان صدر اسلام، زیرا آنها مدعی شدند که امت پیامبر (ص) منحرف شده اند و باید آنها به راه مستقیم وسیره سلف صالح برگردند و از آنچه در دوره های پس از پیامبر (ص) و اصحاب بزرگش، افزوده شده دوری گزینند. ب) ظاهر گرایی در فهم آیات و روایات، یعنی آنها در فهم و برداشت از آیات و روایات هرگز به تأویل و تفسیر نمی پرداختند و استفاده از شیوه های عقلی را در اسلام از امور جدید می پنداشتند (8) و قائلند که عقاید باید از ظاهر کتاب و سنّت اخذ گردد و عقل را یارای ورود به این میدان نیست. (9) 


برخی دو واژه سَلَف و خَلَف را به معنای قدما و متأخرین دانسته است که وقتی در فرهنگ اسلامی وقتی واژۀ سَلَف بکار می رود معمولا صحابه و تابعان و محدثان بزرگ قرن دوم و سوم قمری منظور است. وهابیان با استفاده از کلمه سلفیه ادعا می کنند پیرو رَوِش و عقا‌ید سلف (قرون اوائل اسلام) هستند. (10) در مجله پویا آمده است: از جمله عناوین و القابی که وهابیان بر خود گذاشته اند و به آن افتخار می‌ کنند سلفیه است به اعتقاد آنان بهترین عصر، عصر سلف صالح است؛ عصری که به پیامبر (ص) و زمان نزول وحی نزدیک تر است و چون مسلمین صدر اسلام سنت پیامبر (ص) و قرآن کریم را بهتر درک می‌ کردند، فهم آنان حجت است. اخیرا مشاهده می شود که وهابیان از اطلاق عنوان وهابی به خود پرهیز می‌ کنند و در صدد تعویض آن با عنوان سلفیه بر آمده اند. (11) بنابراین سلف در لغت به معنای سابق و پیشین است و در اصطلاح به صحابه، محدثان و علماء قرن اول، دوم و سوّم اسلام گفته می‌ شود، و کسانیکه ادعای بازگشت به «سیره صالح» یعنی مسلمانان صدر اسلام را دارند «سلفیه» گفته می شود، لذا فرقه وهابیت خود را سلفی خوانده و تلاش دارند سیر تاریخی شان را به آن دوران برسانند. 


در حال که بنابر گفته برخی از صاحب نظران اهل سنت، چنین نسبتی عاری از حقیقت و دور از واقعیت است چنانکه «البوطی» چنین نسبتی را در زمان حاضر بدعت می داند و در کتاب «سلفیه‌ بدعت یا مذهب» آورده است:


امروز اگر مسلمانی خود را چنین تعریف کند که وابسته به مذهبی است که امروز سلفیه نامیده می شود، بی تردید بدعتی گذاشته است، زیرا اگر مقصود از واژۀ سلف همان چیزی باشد که واژۀ اهل سنت و جماعت به آن دلالت می کند برای جماعت مسلمانان نامی جز آنچه سلف بر آن اجماع کرده اند گذاشته و بدین ترتیب بدعتی به میان آورده است چنین نامگذاری بدعت آمیز بی دلیل را همین بس که می تواند آشفتگی و درهم آمیختگی و شکافی بین صف های مسلمانان در پی دارد. اگر هم مقصود از سلفیه چیزی برابر نهادۀ عنوان اهل سنت و جماعت نباشد - که واقعیت همین است - در این صورت تردیدی نخواهد بود که استفاده از این واژه و جایگزین ساختن آن – به مفهوم باطل خود –با واژۀ اهل سنت و جماعت که سلف به آن اجماع داشته اند بدعت است. (12) امّا آنچه به نظر می‌ رسد این است اگر وهابیت سیره نظری و عملی شان را منطبق با سیره و روش مسلمین صدر اسلام می‌ داند و بدان جهت خود را سلفی می نامند تا سیره مسلمین صدر اسلام را احیا کند؛ عاری از حقیقت و دور از واقعیت است، (چنانکه ادعای سلفیون نیز به همین مبنا بر خلاف واقعیت بود) و اما اگر وهابیت خودشان را از همان جریان که در قرن چهارم بنام «سلفیه» در مقابل مکتب معتزله پدید آمد بدانند قابل قبول است زیرا هم آن دو ویژگی که عبارت بود از: الف) ادعای بازگرداندن امت اسلام از انحراف به صراط مستقیم.


ب) جمود فکری و ظاهر گرایی در فهم آیات و روایات 


در این فرقه به خوبی مشاهده می شود زیرا آنها براساس فهم و برداشت سطحی و ظاهری شان از برخی آیات و روایات، امت های اسلامی را تکفیر نموده و یا مشرک خوانند. و از طرفی دیگر بر اساس سیر تاریخی، ریشه های فکری و رهبران این فرقه از همان قرن چهارم هجری آغاز می‌ شود. 


تاریخ پیدایش وهابیت


در میان رهبران این فرقه تنها کسی که همپیمان برای ترویج عقاید خود یافت و موفق شد با استفاده از قدرت سیاسی، نظامی،اقتصادی به نفع عقاید خویش بهره ببرد محمد ابن عبدالوهاب، از علمای نجد در قرن دوازدهم هجری بود.


امّا باید دانست که وی مبتکر و بوجود آورنده عقاید وهابیان نبوده بلکه قرن ها قبل از او این عقاید یا رگه های از آنها پدید آمده و توسط دیگران اظهار شده بود تا آنکه سرانجام در قرن دوازدهم بصورت مذهب درآمد و توسط محمدابن عبدالوهاب ساماندهی شد.


خوبست برای آگاهی بیشتر نگاهی بیندازیم به تاریخ کسانی که درین مسیر پیشگام و شیخ محمد به شدت تحت تأثیر افکار آنان قرار گرفته و نخل این عقاید توسط او به ثمر نشست:


1: ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَر بَهاری در قرن چهارم هجری (323 ه - ق) گروه از اهل حدیث بوجود آمدند که خود را سلفیه نامیدند، به این اعتبار که خود‌ را پیرو صالح سلف صالح می شمردند و در رفتار و باورهایشان خود را تابع پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) و اصحاب تابعین می دانستند این گروه به پندار خویش، در صدد احیای سیره سلف، یعنی مسلمانان صدر اسلام بودند و مدعی شدند که امّت پیامبر را از انحراف و اشتباه به را مستقیم بر می گردانند. آنان برای تحقق اهداف خود می خواستند همه به سیره سلف صالح باز گردند. یعنی مانند آنان بیندیشند و عمل کنند. و از آنچه که در دوره های پس از پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ واله) و اصحاب بزرگش افزوده شده است دوری گزینند. سلفیه چون خود را به احمد حبل، پیشوای حنابله منسوب می کردند. به حنابله نیز معروفند. (13) سلفیان با معتزله به شدت به نزاع پرداختند، زیرا معتزله عقل گرا بودند، ولی این گروه عقل گرایی را در اسلام از امور جدید می پنداشتند. (14) آنان به ظاهر آیات و احادیث بسنده می کردند و هرگز به تاویل و تفسیر نمی پرداختند.


ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَربَهاری از رهبران این گروه بود،که باورها و آرای ویژه ای داشت، او به یاران خود گفته بود، هرکه با عقاید او مخالفت کند، اموالش را غارت کنند و خرید و فروش آنها را بر هم زنند. یکی از فتاوای بَربهاری این بود که هر نوع مرثیه خوانی بر امام حسین و اهل بیت (ع) ممنوع، و اعلام کرد کسانی که بر اهل بیت مرثیه خوانی کند محکوم به قتل است. وی زیارت مزارها را منع کرد و شیعه را کافر و گمراه خواند. او برای خداوند شبیه و مانند قائل بود. و می گفت خداوند در روز قیامت، دیده می شود. (15) برداشت سطحی و تکیه بر باورهای ذهنی، غرور، و تعصب بربهاری و یارانش سبب شد فتنه جویی آنان بالا گیرد و آرامش از جامعه رخت بر بندد. خلیفه الراضی با نکوهش باورها و رفتار این گروه مخالف بود و آنان را تهدیدکرد که در صورتی که از عقاید و رفتارهای خود دست برندارند گردنشان را می زند و خانه و محله هایشان به آتش کشیده می شود.(16) پس از این حکم بربهاری متواری شد و در سال 329 ه.ق در 96 سالگی در حالی که در خانه ی زنی پنهان شده بود درگذشت و او را در همان جا بدون اینکه کسی بداند دفن کردند. (17)


2: عبدالله بن محمد عکبری


او از علمای قرن چهارم حنبلی مذهب و معروف به ابن بطه بود. از افکار او انکار زیارت و شفاعت بود. سفر برای زیارت قبر پیغمبر را سفر معصیت نامید و همین طور سفر به قبور انبیا و صالحین را که به قصد عبادت باشد، مخالف سنت پیامبر و اجماع دانست.(18)


3: ابن تیمیه 


بدنبال روش افراطی معتزله در استفاده از عقل و روش تفریطی اهل حدیث در سرکوب عقل مذهب اشعری که در واقع تعدیل این دو جریان بود، در اوائل سده چهارم هجری، توسط ابوالحسن اشعری پا به میدان گذاشت اما با ظهور مذهب اشعریه مکتب سلفیه از رونق افتاد ولی به کلی منسوخ نشد. این مذهب بار دیگر در قرن هشتم هجری با تبلیغ ابن تیمیه حرّانی دمشقی حنبلی گسترش یافت و وی تفکر سلفیه را احیا و گسترش داد.


احمد ابن تیمیه در دهم ربیع سال 661 ه. ق در شهر حرّان (از توابع شام) دیده به جهان گشود. و تحصیلات اولیه را در آن سرزمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده‌اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید.


او فقه حنبلی را نزد پدرش و مدارس حنابله فرا گرفت تا اینکه در سن 20 سالگی پدرش را از دست داد و به جای پدر به عنوان یک روحانی زندگی می‌ کرد، تا آنکه او روزی در تفسیر آیة «الرحمن علی العرش استوی» (19) به جسمانیت خدا قائل شد و غوغایی را بر پا کرده و گروهی از فقهاء بر ضد وی قیام کردند. (20) او مبارزه تندی با عرفان و صوفی گری، فلسفه و کلام آغاز نمود و همه مباحث آنان و رهبران فرقه های مختلف اسلامی را به عنوان «بدعت گذار» طرد و تخطئه نموده و آن را انحراف از دین پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه واله) دانست. بدیهی است این موضع تند و شدید ابن تیمیه تقابل و موضع گیری اکثریت مسلمانان و علماء و رهبران آن تفکرات را در پی داشت زیرا تکفیر و بدعت گذار نامیدن آنها چیزی نبود که قابل اغماض باشد، لذا بارها از طرف قضات و علمای اسلامی محکوم به زندان گردید (21) و حتی برخی او و هوا دارانش را مهدورالدم دانست چنانکه شوکانی می گوید: «پس از زندانی شدن ابن تیمیه، بر اساس فتوای قاضی مالکی دمشق که حکم به کفر او داده بود، در دمشق ندا در دادند که هر کس دارای عقاید ابن تیمیه باشد خون و مالش حلال است». (22) ابن تیمیه همواره با آراء خلاف خود افکار عمومی را متشنج و احساسات مردم را جریحه‌ دار می‌ کرد و از طرفی انتشار افکار «ابن تیمیه» در دمشق و اطراف آن غوغایی به پا کرد لذا علمای اسلام او را تکفیر و به ارتداد او حکم نمودند و بنا به فتوای علماء دستگیر و روانه زندانی در مصر شد و چندین بار از زندان خارج، و برایش پیشنهاد توبه نمودند ولی او نپذیرفت (23) او بارها بر اثر پافشاری به موضع و اندیشه های خود در برابر دیگران با حکم قضات چهار مذهب (حنبلی، شافعی، حنفی و مالکی) راهی زندان شد. تا اینکه سرانجام در سال 728 ه.ق در زندان در گذشت.(24) علامه شبلی نعمانی در کتاب تاریخ علم کلامش با وجود اینکه از شخصیّت او تعریف نموده است در مورد او می‌ نویسد: «او در برخی مسائل با رای عام مخالفت کرده بود علماء بضدیّت برخاسته و به دربار شاهی شکایت بردند». (25)


عقاید ابن تیمیه


ابن تیمیه دارای افکار و نظریات اعتقادی خطرناک و عجیبی است که فریاد علمای اسلام را بر آورده و بارها محکوم و راهی زندان شد. اما اصول اعتقادی وی را می توان در سه مورد خلاصه کرد.


1- اعتقاد به جسمانیت خدا و رؤیت حسی او


او می گوید: عموم منسوبین به اهل سنت اتفاق دارند و اجماع سلف نیز بر این دست که ذات احدّیت قابل رؤیت و در آخرت با چشم دیده می شود ولی در دنیا نمی توان دید. اما درباره پیامبر اختلاف است که آیا او خدا را در این دنیا دیده است یا نه؟


او می‌ گوید: خدا می شنود، آگاه است، سخن می گوید، خشنود و غضبناک می شود و در روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلی می کند و هر شب هر طوری که بخواهد در بر آسمان فرود می آید و می گوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم و طالب مغفرتی هست تا او را به خشم و توبه کنندۀ تا او را بپذیرم؟ خداوند این کار را تا طلوع فجر انجام می دهد. هر کس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنیا انکار کند یا تاویل برد بدعت گزار و گمراه است. (26) ابن بطوطه – از عالمان هم عصر ابن تیمیه – می گوید: من در دمشق بودم. روز جمعه بود. ابن تیمیه در مسجد جامع این شهر برای مردم موعظه می کرد که من نیز در مسجد حضور یافتم. وی در بین سخنانش گفت: خداوند همچنان که من از پله این منبر فرود می آیم، به آسمان دنیا فرود می آید. این بگفت و یک پله از منبر فرود آمد. (27) در جای دیگر دارد: بالا بردن دست ها در حال دعا دلیل بر آن است که خداوند در جهت بالاست. و ابو حیان نیز نقل نموده است که در کتاب العرش (تالیف ابن تیمیه) چنین آمده: «اِنّ اللّهَ یَجلسُ عَلَی الکُرسی...» خداوند بر کرسی نشسته .... و رسول خدا نیز با او نشسته است. (28)


2-عادی جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیای الهی بعد از مرگ


ابن تیمیه معتقد است تمام پیامبران و اولیای الهی پس از مرگ کوچکترین تفاوتی با افراد عادی ندارند. او ضمن متهم کردن شیعیان در این باره می‌ گوید: شیعیان فکر می کنند وجود نبی پس از وفات در میان آنها مثل وجودش در زمان حیات است و این غلط بزرگ است. پس با استدلال با روایتی می گوید: «لَیسَ فی وجودِ القبورِ امانٌ» یعنی قبور نمی تواند پناهی برای امت باشد (29).


به نظر ابن تیمیه هر کس به قصد زیارت قبر پیامبر سفر کند و هدف اصلی رفتن به مسجد آن حضرت نباشد چنین کسی از اجماع مسلمین مخالفت کرده و از شریعت سید المرسلین خارج است. هرگونه زیارت قبور چه پیامبر یا غیر آن، شرک و حرام است. (30)


نجم الدین طبسی آورده است: وی زیارت قبر را مطلقا ممنوع دانسته و تحریم کرده است و نماز در این سفر را شکسته نمی‌ داند و اگر کسی مرده ای را که در برزخ به سر می‌ برد شفیع قرار دهد و یا طلب کمک کند مشرک است. (31) مسح و بوییدن هر قبری و قبر پیامبران شرک است. (32) 


ابن‌ تیمیه برخی آراء و دیدگاه هایی را مطرح می‌ کند که پیش از او هیچ یک از علمای اسلام نگفته اند. وی با لجاجت خاصی به جنگ همه می‌ رود و از این رو‌، از همان زمان و پس از آن، افکار عمومی اهل سنت بر او شورید و بارها دستگیر و زندانی شد و ده ها کتاب بر رد اندیشه های او نوشتند.


3- انکار فضائل اهل بیت (علیهم السلام)


مورد سوم از اصول اعتقادی ابن تیمیه انکار فضائل مسلّم اهل بیت عصمت و طهارت که در صحاح و مسانید اهل سنت وارد شده است تشکیل می دهد. وی در کتاب خود به نام منهاج السنة احادیث مربوط به فضائل و مناقب امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و خاندانش را بدون ارائه مدرکی، انکار می‌ کند و همه را مجعول می داند. برای نمونه وی می‌ گوید:


الف) نزول آیه «انما ولیکم الله ورسوله.....» (33) درباره علی، به اتفاق اهل علم دروغ است (34). این در حالی است که بیش از 64 محدّث و دانشمند، به نزول آن درباره امام علی (علیه‌ السلام) تصریح کرده اند. (35)


ب) وی نزول آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودّة فی القربی» (36) را درباره خاندان رسالت تکذیب می‌ کند، (37) در حالی که بیش از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل کرده اند. (38)


3- ابن قیَم


ابن قیَم جوزیه شاگرد و همکار نزدیک ابن تیمیه است، او بعد از این که غائلة ابن تیمیه با مرگ او در سال 727 در زندان پایان یافت تلاش فراوان کرد تا افکار استادش را ترویج کند ولی آثاری از افکار استادش بجای نگذاشت، او همانند استادش قائل به رؤیت خداوند تبارک و تعالی است و کتابی دارد به نام «کافیة الشافیه» که یکی از علمای حنبلی بنام احمد بن ابراهیم شرح مفصلی در دو مجلد بنام «توضیح المقاصد» بر آن نوشته است.(39) ابن قیم در کتابش در مورد این که اهل بهشت خداوند را می بیند و به وجه کریم او نظر می‌ افکنند چنین گفته: 


ویَرَونَهُ سبحانَهُ مِن فَوقِهِم رؤی العِبادِ کَما یُری القَمَران هذا تَواتَرَ عَن رسول الله‌ لَم یُنکِرَهُ اِلّا فاسِدُ الایمان


(اهل بهشت خداوند را از بالای سر خود می‌ بینند، به همان نحوی که خورشید و ماه را می بینند، این سخن بطور متواتر از پیغمبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ واله) رسیده است و جز کسانی که ایمان شان فاسد است، کسی دیگری منکر آن نیست).


شارح گوید که تمام انبیاء و مرسلین و صحابه و تابعین و ائمه اسلام بر این امر (دیدن اهل بهشت ذات احدیت را) اتفاق دارند امّا اهل بدعت مانند جهمیه، معتزله، باطنیه و رافضه منکر رؤیت هستند در حال که رؤیت خدا در قرآن هم بطور تصریح و هم بطور تعریض آمده است. (40)


4- محمد ابن عبد الوهاب در سال 1115،‌ در شهر عیینه،‌ از توابع نجد عربستان به دنیا آمد،‌ او فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت و آنگاه برای ادامه تحصیلی رهسپار مدینه منوره شد. او در دوران تحصیل مطالبی به زبان می‌ آورد که نشانگر انحراف فکری او بود به طوری که برخی از اساتید او نسبت به آینده او اظهار نگرانی می کردند. گفتنی است که وی مبتکر و بنیانگذار فرقه وهابیت نبود بلکه قرن ها پیش از او این عقاید یا بخشی از آن توسط برخی از عالمان کج اندیش حنبلی مانند ابن تیمیه و شاگردان او اظهار شده بود،‌ ولی با توجه به مخالفت‌ های صریح علمای اهل سنت و شیعه در بوته فراموشی سپرده شده بود،‌ و مهمترین کاری که محمد بن عبدالوهاب انجام داد این بود که عقاید ابن تیمیه را به صورت یک فرقه جدیدی درآورده و آن را اعمال و تطبیق نمود که با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه تفاوت داشت. محمدابن عبدالوهاب افکار خود را از ابن تیمیه (احمدابن عبدالحلیم دمشقی متوفای 728) که تقریبا چهار قرن قبل از او می زیسته گرفته است، در حقیت او مجری افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوک وهابیه) بود (41)


الف) شیخ محمد و آغاز ترویج وهابیت


‌محمد بن عبدالوهاب در آغاز کارش به بصره آمد،‌ و عقایدش را اظهار نمود،‌ که با مخالفت شدید بزرگان بصره مواجه شد،‌ که در نتیجه مردم علیه او قیام نموده و او را از شهر بیرون کردند. او سپس به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خویش برگشت. او در زمان حیات پدرش جرأت اظهار عقائد خویش را نداشت ولی پس از آن که پدر او در سال 1153 درگذشت محیط را برای اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند ولی اعتراض عمومی مردم که نزدیک بود خونش را بریزند، او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش عیینه باز گردد،‌ و بر اساس پیمانی که با امیر آنجا «عثمان بن معمر» بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند،‌ عقاید خود را تحت حمایت او بی‌ پرده مطرح ساخت، ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء وی را از شهر عیینه اخراج کرد. 


محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعیه را با پیمان جدیدی که محمد بن سعود حاکم درعیه بست که حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد برای اقامت برگزید. او در آغاز کار به مطالعه زندگی نامه مدعیان دروغین نبوت مانند «‌مسیلمه کذاب» ، «سجاج» «اسود عنبسی»‌ و «طلیحه اسدی» علاقه خاصی داشت، ‌برخی از اساتید و علماء‌ و حتی پدرش وی را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وی منع می‌ کردند. اولین کتابی که بر رد عقاید باطل وی نوشته شد توسط برادرش «‌سلیمان بن عبدالوهاب» به نام «الصواعق‌ الالهیه فی‌ الرد‌ علی‌ الوهابیه» بود. (42) سلیمان در کتابش درباره برادرش می نویسد: «امروز مردم به کسی مبتلا شده اند که خود را به کتاب سنت نسبت می‌ دهد و از علوم آن دو استنباط می‌ کند و از هر کس که با او مخالفت کند باکی ندارد و مخالفان خود را کافر می‌ داند در حالی‌ که یک نشان از نشانه های اجتهاد در او نیست بلکه سوگند به خدا حتی یک دهم از نشانه‌ ی آن در او وجود ندارد با این وضع، گفتارش در بسیاری از مردم تاثیر گذاشته پس انا‌لله‌وانا‌الیه راجعون». (43) محمد بن عبد الوهاب بر اثر فشارهای عالمان و استادان خود سرزمین پدرش را ترک و به بصره مسافرت کرد. برخی از علمای اهل سنت مردم بصره را از اندیشه های انحرافی ابن عبدالوهاب آگاه ساخته و مردم را از همراهی او بر حذر داشتند. (44)


بعد از روی کار آمدن محمدابن عبدالوهاب اولین کاری که او و هوا دارانش انجام داد،‌ ویران کردن زیارتگاه های صحابه و اولیاء در اطراف عیینه بود که از جمله آنان تخریب قبر «زید بن خطاب» برادر خلیفه دوم بود که با واکنش شدید علماء و بزرگان مواجه گردید به دنبال آن امیر عیینه به ناچار شیخ را از این شهر بیرون کرد. در‌ عصر ظهور افکار محمد بن عبدالوهاب یعنی در قرن 12 هجری موقعیت بسیار سخت و اوضاع بسیار نامناسبی که برای مسلمانان پیش آمد و کشورهای اسلامی از هر طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشت،‌ کیان امت اسلامی از سوی انگلیس،‌ فرانسه، روس و آمریکا تهدید می‌ شد،‌ جامعه اسلامی بیش از هر زمان دیگری نیاز به وحدت کلمه داشت. ترویج آراء ابن تیمیه توسط محمد ابن عبدالوهاب و همچنین حمله وحشیانه آنها به مناطق مسلمان نشین در زمانی بود که امت اسلام از چهار سو مورد هجمه استعمارگران صلیبی قرار داشت: انگلیسی ها بخش عظیمی از هند را (با زور و تزویر) از دست مسلمانان خارج ساخته و با پایان دادن به شوکت امپراطوری مسلمان تیموری، خواب تسخیر پنجاب و کابل و سواحل خلیج فرس را می‌ دیدند و قشون آنها گام به گام به سمت جنوب و غرب کابل پیشروی می‌ کرد. فرانسوی ها به رهبری ناپلئون مصر، سوریه و فلسطین را با اعمال زور اشغال کرده و در حالی بود که به امپراطوری مسلمان عثمان چنگ و دندان نشان می‌ دادند و خیال نفوذ در هند را به سر می‌ پروراندند. روس های تزاری (که مدعی جانشینی «سزارهای مسیحی» روم شرقی بودند) با حملات مکرر به ایران و عثمانی می‌ کوشیدند قلمرو حکومت خویش را از قسطنطنیه و فلسطین تا خلیج فارس گسترش دهد. در آن زمان حتی آمریکایی ها نیز چشم طمع به کشورهای اسلامی شمال آفریقا دوخته و با گلوله باران شهرهای لیبی و الجزایر سعی در نفوذ به جهان اسلام داشتند.


در چنین دوران سختی که مسلمانان نیاز حیاتی به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند محمد ابن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم «شفاعت خواهی از پاکان» و «زیارت اولیاء خدا» مشرک و بت پرست و واجب القتل خواند و مناطق شیعه و سنی نشین حجاز، عراق، شام و یمن را بخاک و خون کشید و اموال مسلمین را (به عنوان غنمیت جهاد با کفار) به غارت بردند. (45) محمد ابن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات می نویسد: کسانی که فرشتگان و پیامبران و اولیاء الله را شفیع قرار داده، و بوسیله آن نزد پروردگار تقرب می جویند، خون شان حلال و قتل آنها جایز است. (46) 


ب) شیخ از دیدگاه بستگان و اساتیدش


محمدبن عبدالوهاب در مدینه درس می خواند. پدر و برادرش، مردانی عالم و متدین بودند. شواهدی در دست است که بر اساس آن، پدر و برادر و برخی از اساتید او، پیش بینی کرده بودند که محمد ابن عبدالوهاب از راه راست منحرف خواهد شد و با رهبری خود، مردم را به گمراهی خواهد کشانید. این پیش بینی آنها، بر اساس مطالعه در رفتار و کردار غیر عادی محمد ابن عبدالوهاب انجام گرفته بود، به ویژه که رفتار و کردار او غالباً بر ضد مسایل آگاهی بخش مردم و متکی بر سرزنش آنها بود1 . همان گونه که آمد، بیشتر معلمان محمدبن عبدالوهاب، گمراهی او و امکان فراهم آمدن پیروانی را برای او، پیش بینی کرده بودند و سرانجام پیش گویی های آنان حقیقت پیدا کرد. محمد بن عبدالوهاب گمراه شد و گروه انبوهی از مردم غافل را اغفال کرد. به هر حال، وی مدعی بود که مصلح است و چنین وانمود می کرد که هدف خاص او از ایجاد فرقه وهابیت، تجدید عقیده خالص و محکم توحیدی و به دور از شرک است. وی مدعی بود که مردم از طریق عبادت خدای یگانه، منحرف شده اند و ششصد سال است که در مسیر جاده کفر و شرک است، گام بر می دارند. او همچنین خود را موظف می دانست که برای احیاء توحید خالص باید حرکتی را آغاز کند و در پیشبرد این عقیده، به آیات متعدد قرآنی متوسل می شد (47).


بدین جهت شماری از علما برجسته از جمله شیخ سلیمان، برادر محمد ابن عبدالوهاب و نیز تعدادی از معلمان سابق او، مقالاتی یر ضد اصول وی، منتشر ساختند. دکتر منیر العجلانی می‌ نویسد: محمد بن عبدالوهاب در آغاز کارش به بصره آمد،‌ و عقایدش را اظهار نمود،‌ که با مخالفت شدید بزرگان بصره مواجه شد،‌ که در نتیجه مردم علیه او قیام نموده که نزدیک بود خونش را بریزند، او را از شهر بیرون کردند. او سپس به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خویش عیینه باز گشت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند. در آنجا پیمانی با «عثمان بن معمر» (امیر آنجا) بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند،‌ عقاید خود را تحت حمایت او بی‌ پرده مطرح ساخت، ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء وی را از شهر عیینه اخراج کرد. محمد بن عبدالوهاب به ناچار شهر درعیه را برای اقامت برگزید و پیمان جدیدی مبنی بر اینکه حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد مشغول فعالیت شد (48)


ج) شیخ محمد و استعمار


یکی از عوامل پیشرفت و ترقی اسلام وحدت و انسجام مسلمین در مقابل دشمن بود چنانکه قرآن مجید مسلمین را به این امر مهم فرا خوانده و از تشتت و پراکندگی نهی نموده است «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» (49) به عبارتی می‌ توان گفت انسجام اسلامی در حقیقت روح هم گرایی، هم نوایی، هم دلی، هم اندیشی و همراهی را در کالبد جوامع اسلامی دمیده و به انها هویتی مستحکم می بخشد و زمینه ساز دولت و امت اسلامی گردد. امّا بیش و پیش از خود ما مسمانان، دشمنان اسلام به اهمیت این عامل پی برده است. از این رو، از دیر باز همواره در کمین نشسته و در صدد برآمده اند که با هر ترفند و بهانه ی آحاد، گروه ها و جوامع اسلمی را با یکدیگر درگیر سازند تا هیچ گاه طعم شیرین اتحاد و انسجام اسلامی را نچشد، بلکه بر عکس در مواردی حتی به جان هم بیفتند و سرمایه های اقتصادی و انسانی یکدیگر را نابود سازند.


به شهادت تاریخ و با توجه به پیامدهای ناگوار فتنه انگیزی استکبار و استعمار جهانی، بویژه در دو قرن اخیر، نقشه های شوم خویش را بکار گرفته و دست های کثیف استعمار از آستین شبه مسلک هایی چون وهابیت، بابیت و بهائیّت بیرون آمده تا اهداف خود را در میان جوامع اسلامی به دست آورد و از این راه لباس وارونه بر اندام اسلام ناب پوشانیده و در آن نفوذ نمایند البته این گونه حرکت های خزنده و شوم از جانب دشمنان بعید نبوده و نیست. آنچه دور از انتظار است فریب خورده گی و خوش رقصی آن دسته از بظاهر مسلمانان ساده لوح کج فهم و بی هویتی که به آسانی وسیله‌ای برای دشمنان قرار می گیرند و سربازان پیاده نظام و بی جیره آنان قرار می گیرند و باید دانست زخم های جانکاهی که از این وسیله بر اندام اسلام عزیز وارد آمده، به این سادگی التیام نمی یابد. (50) مستر همفر از اعضای سازمان جاسوسی بریتانیا در خاطرات خود می نویسد: وزارت مستعمرات بریتانیا در سال 1700 میلادی برای تحقیق کافی به منظور بدست آوردن راه های منحرف ساختن ملت اسلام و تقویت این راه ها برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و تسلط به کشور های اسلامی ما را با یک ده نفره بسوی مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه (ترکیه) اعزام کردند و از طرف این وزارت خانه امکانات کافی مانند: پول، اطلاعات لازم و نقشه های طرح شده در اختیار ما گذاشتند و حتی نام سلاطین و حکام و علماء و رؤسای قبایل را کاملاً به ما آموختند. من گفتار دبیر کل را در آخرین لحظه خداحافظی فراموش نمی کنم که گفت: آزادی کشور ما در گرو پیروزی شماست هرچه نیرو دارید در راه پیروزی خودتان بکار گیرید. (51) مستر همفر گوید: وقتی عازم عراق و بصره شدم دبیر کل به من گفت: عمده هدف تو در این سفر این است که به نوع اختلافات و نزاع ها در میان مسلمانان پی ببری و نقطه های انفجار این نزاع ها را بدست آوری و اطلاعات و تحقیق و کافی در این باره به وزارت مستعمرات ارائه کنی و هر جا هم توانستی اختلافی به راه اندازی، عالی ترین خدمت را انگلستان کرده ای. (52) براساس گزارش مستر همفر، او برای گسترش اختلاف میان گروه های مسلمان بدنبال شخص مناسب برای اجرای اهداف خود بود که سرانجام در بصره با محمد ابن عبدالوهاب آشنا می شود و آرام آرام برنامۀ دوستی تنگاتنگی با محمد پی ریزی کرد و رابطۀ دوستی مستحکم شد و سرانجام محمد به تدریج بنده و مطیع و ابزار دست این جاسوس بریتانیایی شد و در تمام مسائل با او توافق ذاشت و در هیج امری با او مخالفت نمی کرد.


همفر دربارۀ چگونگی آشنایی خود با پسر عبدالوهاب می گوید: بعد از مدتی آشنایی با او و مراوده به این نتیجه رسیدم که محمد ابن عبدالوهاب فرد شایستۀ برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه می تواند باشد. او حس بی باکی و بلند پروازی، جاه طلبی، غرور و دشمنی با علما و مراجع اسلام و رأی مستقلی از نظر فهم از قرآن و حدیث داشت و به هیچ یک از رهبران مذاهب، حتی نسبت به خلفای چهار گانه هم اعتقاد و اعتنایی نداشت. این موارد از بزرگترین نقاط ضعف او بود که می توانست مورد استفاده ما قرار گیرد و این امکان را به وجود می آورد که از طریق او مأموریت خود را در اجتماع عملی کنیم.(53) تا آنکه همفر می گوید: من گم شده خود را در محمد ابن عبد الوهاب یافتم. زیرا پای بند نبودن به ضوابط مذهبی و روح مغرور و خود پسند و تنفری که از علمای عصر خود داشت و هم چنین استقلال نظرش که وقتی به خلفای چهار گانه (ابابکر و عمر و عثمان و علی (ع)) نیز اهمیتی نمی داد و تنها به زعم خودش در قرآن و سنت اعتماد می کرد. از بارزترین نقاط ضعفی بود که می توانستم از این طریق در او نفوذ کنم و به اهداف خود نایل آیم. و منظور من این بود که محمد ابن عبد الوهاب را به دام اندازم و برای پیاده کردن نقشه هام زمینه سازی کنم. (54) مرکز پژوهش های اسلامی آورده است: وهابیت دارای دو ریشه اصلی است؛ آ شکار و پنهان.


ریشه آشکارش این است که مدّعی توحید کامل و خالص برای خدا و جنگ در مقابل شرک و بت پرستی می باشد. امّا از وجود این اصل هیچ مصداق عملی در کیش وهابیت یافت نمی شود، چنان که بر هر کس نمایان است. ریشۀ پنهان در وهابیت، این است که فرقه میان مسلمانان اختلاف می اندازد و آشوب و جنگ بپا می کنند و به استعمارگران غربی خدمت می نمایند. و این اصل مخفی، همان محور اصلی است که تمام کوشش وهابیت از آغاز پیدایش تاکنون، گرد آن می چرخند. و همین است ریشۀ واقعی که اصل آشکار به منظور گمراه ساختن ساده لوحان و عامّۀ مردم در اختیار آن قرار گرفته است. شکّی نیست که شعار «اخلاص، توحید و مبارزۀ با شرک» شعار پر جاذبه ای است که پیروان وهابیت با تمام شور و غرورشان زیر چتر آن قرار می گیرند در حالی که نمی دانند، این امر وسیله ای برای تحقق یافتن ریشۀ مخفی آن آیین است. (55)


پژوهشگران در تاریخ وهابیت، ثابت کرده اند که این مرام در اصل به فرمان مستقیم از وزارت امور مستعمرات بریتانیا به وجود آمده است، از باب مثال به کتاب (عمدة الاستعمار) تألیف خیری حماد (تاریخ نجد) از سنت جون فیلبی یا عبدالله فیلبی و کتاب (مذکّرات حاییم وایزمن) نخستین رئیس دولت صهیونیسم و کتاب (مذکّرات مستر همفر) و کتاب (الوهّابیة نقدٌ و تحلیل) از دکتر همایون همّتی، مراجعه فرمایید. (56)


برخی می‌ نگارند: دو کشور استعماری انگلیس و آمریکا در طول تاریخ، پیوسته از وهابیت پشتیبانی کرده اند و این سیاست همچنان به طور گسترده با نفوذ شدید آمریکایی ها ادامه دارد. بریتانیا با تمسک به نظریه بسیار خطرناک و فتنه انگیز «مذهب علیه مذهب» افراد روشن فکر مذهبی را با حیله های گوناگون، به خود، جذب و با دیکته کردن سیاست های خویش به آنها، اهدافش را عملی ساخت. در همین راستا، محمد ابن عبد الوهاب نجدی را پرورش داند و او را به ابن سعود سپردند و با پشتیبانی های فراوان از این دو، راه را برای گسترش اندیشه های فرقه وهابیت هموار ساختند. بدین ترتیب، کشور استعمارگر انگلیس با طرح نقشه های حساب شده در پیدایش مذهب وهابی و گسترش و تثبیت این طرز تفکر در میان مسلمانان، نقش مؤثری ایفا کرد. (57)


د) شیخ محمد وآل سعود 


بر اساس کتب تاریخی از زمان پدایش فرقه و هابی در جامعه اسلامی، بین محمد ابن عبدالوهاب و آل سعود ارتباط تنگاتنگی برقرار بوده و با همکاری همدیگر این فرقه را پدید آوردند. وقتی شیخ محمد با تعالیمش مورد مخالفت علمای اسلام و حتی از طرف خانواده اش مطرود شد، در شهرکی متشکل از هفتاد خانوار از شاخه های بنی عنزه به نام درعیه سکنی گزید و از سوی رییس آنان به نام محمد ابن سعود (که از سال 1735 تا 1765 حکومت می کرد) مورد حمایت قرار گرفت و عقاید و اندیشه های ابن عبدالوهاب مورد قبول ابن سعود و جانشینان او قرار گرفت. (58) 


رابرت لیسی در کتاب سرزمین سلاطین می‌ نگارد:


پدر وپ ری بودند که خود را جزو اولاد قبیله عنیزه می‌ شمردند و به منظور زراعت در زمین های اطراف درعیه بیابان را رها کردند. ده نسل بعد، یکی از اخلاف آنان که اسم کوچکش سعود بود صاحب پسری به نام محمد شد که در سال 1744 م به ابن عبدالوهاب پناه داد. اطلاعات از سعود بسیار کم است ولی پسرش محمد، که با وهابی گری پیوند کرد به نام ابن سعود شناخته شد به این ترتیب این نام را اخلافش از آن پس به عنوان اسم فامیل خود برگزیدند، زیرا در زمان حکومت پسر سعود بود که این خاندان اسم رسم بدست آوردند و باز پس گرفتن ریاض در سال 1902 م توسط عبدالعزیز از جمله پیروزی های غرور انگیز خانواده اش در زیر پرچم وهابیون به حساب می آید. (59) انتشار افکار تند و انحرافی ابن عبدالوهاب در میان قبائل نجد با زور و نیروی قوای محمد ابن سعود همراه بود. ابن سعود پس از پیوستن و توافق با ابن عبدالوهاب کارش بالا گرفت به طور که از هر طرف بر بلادهای مجاور حمله می‌ کردند و اموال مردم را به غارت می‌ بردند. (60) شیخ محمد ابتدأ در شهر عیینه آمد و با خواهر امیر و رییس شهر عیینه ازدواج کرد و عقاید و اندیشه هایش را مطرح کرد ولی مردم آنجا نتوانستند (با آنکه داماد امیر بود) عقاید و افکار او را تحمل کنند لذا او را از آنجا بیرون راندند، لذا شیخ محمد به درعیه آمد و بدیدار امیر و حاکم درعیه محمد ابن سعود آمد و در این دیدار با هم توافق کردند که همدیگر را حمایت و پشتیبانی کنند و هر دو پیروزی همدیگر را در سرزمین نجد به یکدیگر مژده دادند. (61)


ه) فوت شیخ محمد و فرزندان و آثارش


شیخ محمد بعد از کشمکش های دینی و سیاسی و مسافرت های پی درپی به برخی از شهرهای اسلامی و تحمل خشم و غضب علماء اسلام، برای خو یش هواداران و اتباع پیدا کرد که امروزه در برخی کشورها مانند عربستان، یمن و... زندگی می کنند و به آنها وهابی گفته می شود. 


شیخ پس از رفتن به بصره و نجف و کربلا و احتمالا شیراز و اصفهان در سال 1206 هجری قمری در سن 92 سالگی در منطقه درعیه درگذشت. او دارای چند فرزند دختر و پسر بوده است و یکی از دخترانش را به عقد محمد بن سعود رئیس قبیله در آورد. پسرانش بنام های حسین و عبدالله و ابراهیم بعد از پدر به منصب قضاوت رسیدند. هم اکنون فرزندان وی یکی پس از دیگری برخی از مناصب دینی را در مملکت سعودی به عهده دارند. (62) شیخ در زمان حیاتش علاوه بر تربیت شاگرد، به تألیفاتی پرداخته که امروزه مورد توجه علماء و حتی دانشجویان آن سر زمین ها قرار گرفته است؛ آنها عبارتند از:


1- کتاب توحید (که یک دوره عقاید او می باشد).


2- کتاب کشف الشهات (که در دفاع از عقاید خودش در مقابل علمای سنی نگاشته).


3- فوائد و مسائل برخی از قصه های قرآن.


4- کتاب الکبائر (درباره گناهان کبیره نوشته شده است).


5- کتاب مسائل الجاهلیه (که عقاید جاهلیت عربستان را با زمان خود تطبیق کرده است).


6- کتاب فوائد السیرة النبویه (که به السیرة الرسول مشهور است. در این کتاب یک دوره زندگی برخی از صحابه پیامبر (ص) و غزوات وی و عقاید رایج در آن زمان مورد بحث قرار گرفته است).


7- اختصار الشرح الکبیر.


8- آداب المشی الی الصلاة (در این دو کتاب مسائل فقهی و فروع دین نگاشته شده است). 


مجموعه این آثار امروزه در دسترس می‌ باشند. (63)


نتیجه 


بعد از بررسی و کنکاش در تاریخچه وهابیت معلوم می شود فرقه وهابیت یک جریان فکری است که از قرن چهارم توسط جریان سلفی گری (در مقابل مکتب اعتزال)، امتداد یافته است اما از آنجایی که این جریان شعار انحراف امت اسلامی را به همراه دارد و خود مدعی احیا سیره سلف صالح و نجات مردم است و از طرفی دیگر تحجر و جمود فکری در این جریان موج می‌زند، دشمنان اسلام و استعمارگران را بر آن داشت که از همکاری و تقویت فرقه‌ای وهابیت در مقابل سائر فرقه های اسلامی دریغ نورزند و برای رسیدن به اهداف شوم شان از این وسیله استفاده نمایند.


.پی‌ نوشت ها:


1. علی اصغر، فقیهی، وهابیان، ص 18، به نقل از تاریخ نجد ص 111 


2. همان، ص 19، به نقل از دایرة المعارف وجدی، ج 10 ، ص 871. 


3. همان، ص 19، به نقل از زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص 10 


4. محمد سعید رمضان، البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص 260


5. ابن منظور، لسان العرب، ج 6، صص 330 و 331 


6. طاهری، حسن، فصلنامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نشریه دانشجویی، ش7، ص 33 و 34 


7. هاشم معروف، حسنی، شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ترجمه محمد صادق عارف، ص 197. 


8. اکبر، اسد علی زاده، چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 9 


9. شیعه در برابر معتزله و اشاعره، 197.


11. فصل نامه پویا، ش 7، ص 33 


10. رضا، برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 145 


12. سلفیه بدعت یا سلف، ص، 260


13. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 9


14. وهابیان، ص 23 - 25. 


15. همان، ص 26 


16. همان، ص 29


17. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 11 به نقل از المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 14 


18. وهابیان، ص 19. 


19. طه، 5


20. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 13 به نقل از ابوالفداءالحافظ ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ 3، ج 14، ص 5 و 4. 


21. واحد تدوین کتب درسی، شناخت مذاهب اسلامی ص 138 و 137. 


22. محمدبن علی شوکانی، البدرالطالع، بیروت، دارالمعرفه، ج 1 ص 67.


23. طاهری خرم آبادی، سید حسن، پاسخ به شبهات وهابیت، ج 1، ص 18 


24. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 14 


25. شبلی نعمانی، محمد، تاریخ کلام، ترجمه محمد تقی فخرداعی گیلانی، ج 1 ص 81


26. چالش های فکری و سیاسی وهابیت ص 15 به نقل از مجموعه رسائل الکبری رساله 11 


27. همان، ص 15، به نقل از ابن بطوطه، رحلة، ص 113 


28. پاسخ به شبهات وهابیت، ج 1، ص 18 . 28 . 


29. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 15 به نقل از: الرد علی الاخنایی ص 54


30. همان. به نقل از: الرد علی الاخنایی ص 52،99 و 18.. 


31. نجم الدین، طبسی، رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت، ج 3، ص 15. 


32. همان به نقل از: الجامع الفرید، کتاب الزیارة، المسالة السابعة ص 438.


33. مائده: 55


34. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه، ج 2، ص 61 


35. عبدالحسین، امینی، الغدیر، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1366، چ 2، ج 3، ص 156 و 157. 


36. شوری: 23. 


37. چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه، ج 1، ص 352 


38. الغدیر، ج 3، ص 156 و 172. 


39. وهابیان، ص47. 


40. همان


41. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 239


42. حبیب، روحانی چهره ی واقعی وهابیت، ص 8 و 9 به نقل از الصواعق الاهیة فی الرد غلی الوهابیة 


43. همان. 


44. چالش های فکری وسیاسی وهابیت ص 19


45. سبحانی، جعفر، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص 34 - 36.


46. همان.


www.labbayk.com 47. وهابیت 


48. همان.


49. ال عمران، 103.


50. نشریه ای دانشجویی، فرهنگ پویا، ص 2 و 3 


51. احمد، ع، وهابیت ایده استعمار، ص 34 و 35


52. همان ص 66


53. علی، کاظمی، خاطرات مستر همفر، ص 47. 48 


54. س 0 م 0 وحیدی، نگرش بر وهابیت، ص 41 


55. چهره واقعی وهابیت، ترجمه حبیب روحانی ص 11 و 12. 


56. همان. 


57. چالش های فکری و سیاسی وهابیت ص 110 


58. پل بون آنفان، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، ترجمه اسد الله علوی، ج 1، ص 81. 


59. رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری، ج 1، ص 86. 


60. رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری، ج 1، ص 86.


61. قزوینی، سید محمد حسن، فرقه وهابی، ص 30.


62. پاسخ به شبهات وهابیت، ج 1، ص 19 و 20.ُ 


63. محمدحسین، ابراهیمی، تحلیلی نو بر عقاید وهابیان، ص 23 و 42.


منابع:


قران کریم 


1- ابراهیمی، محمد حسین: تحلیل نوبر عقاید وهابیان، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاب چهارم 1379.


2-ابن منظور: لسان العرب، بیروت چاپ سوم 1414 ه.ق.


3 -اکبر، اسد علی زاده: چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ق، مرکز پژوهش های صدا و سیمای اسلامی، چاپ دوم 1386.


4- امینی، الغدیر، عبدالحسین، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1366 

5- پل بون آنفان، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، ترجمه اسد الله علوی، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1378 


6- حسنی، هاشم معروف، شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ترجمه محمد صادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ، سوم، 1379. 


7- رضا، برنجکار: آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی قم، طه، چاپ چهارم 1381.


8- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری بی جا، شباویز، چاپ سوم،1367. 

9- محمد سعید رمضان، البوطی: سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375.


10- روحانی، حبیب، چهره واقعی وهابیت، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ هشتم،1386.


11- سبحانی، جعفر، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1380.

 

12- شبلی نعمانی، محمد، تاریخ کلام، ترجمه محمد تقی فخرداعی گیلانی، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1386. 


13- شوکانی، محمدبن علی، البدر الطالع، بیروت، دارالمعرفه، بی تا. 


14- طاهری، حسن، فصلنامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نشریه دانشجویی، قم، پویا، ش7. 


15- طاهری خرم آبادی، سید حسن: پاسخ به شبهات وهابیت، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم 1386. 


16- طبسی، نجم الدین، رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت، قم، امیرالعلم، چاپ اول 1384.


17- ع، احمد، وهابیت ایده استعمار، تهران، بی نا، 1410 ه.ق. 


18- فقیهی، علی اصغر، وهابیان، تهران، اسماعیلیان، چاپ دوم، 1364. 


19- قزوینی، سید محمد حسن، فرقه وهابی، ترجمه علی دوانی، تهران، رهنمون، چاپ اول، 1382


20- مستر همفر،خاطرات مستر همفر، ترجمه علی کاظمی، قم، اخلاق، چاپ سوم، 1385.


21- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه. 


22- واحد تدوین کتب درسی، شناخت مذاهب اسلامی، قم، سازمان حوزه ها و مدارس علمیه خارج از کشور، چاپ اول، 1380. 


23- وحیدی، س، م، نگرش بر وهابیت، بی جا، مکتب اهل بیت، چاپاول، 1373


منبع: راسخون

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۰
Seyed Meisam Jasemi

آیا امام مهدی (ع) متولد شده است؟ و اصولاً آیا امام حسن عسکری (ع) فرزندی داشته است؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به آن در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:


پاسخ / تمامی علمای شیعه اتفاق دارند که آن حضرت در شب نیمه شعبان سال 255 ق. و به قولی 256 از مادری به نام نرجس خاتون در سامرّا و در خانه امام حسن عسکری (ع) دیده به جهان گشود و در این مورد، روایات زیادی از پدر ارجمندش حضرت عسکری (ع) وارد شده که با نقل آنها سخن به درازا می‌ کشد.


از آنجا که تولد حضرت مهدی (ع) زنگ خطری برای تمام نظام‌ های فاسد آن روز بود، پیوسته عباسیان در صدد بودند که از تولد او جلوگیری کرده و در صورت تولد، به حیاتش خاتمه دهند. یکی از علل این که حضرت عسکری (ع) را در سامرّا تحت نظر گرفته بودند، این بود که از تولد فرزند او آگاه شوند.


تولد او مانند تولد موسی (ع) اعجاز آمیز بود. با مراقبت‌ های پیاپی مأموران حکومت عباسی، خدا آخرین وصی خود را از نسل امام عسکری (ع) پیش از تولد و پس از آن، از گزند دشمنان محفوظ نگاه داشت. اسامی برخی از کسانی که در زمان تولد آن حضرت حضور داشته و یا آن حضرت را پس از تولد مشاهده نموده‌اند، از این قرار است:


حکیمه خاتون دختر امام محمد تقی و عمه امام حسن عسکری‘ است. او می‌ گوید: روزی به خانه امام حسن (ع) مشرف شدم. می‌ خواستم شبانگاه نیمه شعبان سال 255 به منزل بازگردم که امام حسن عسکری (ع) فرمود: عمه جان! امشب در خانه ما باش؛ زیرا ولی خدا و جانشین من در این شب متولد خواهد شد، پرسیدم از کدام یک از کنیزانت؟ فرمود: از سوسن.


من هر چه جستجو کردم اثری از بارداری در وی ندیدم، بعد از افطار با سوسن در یک اتاق خوابیدم، طولی نکشید که بیدار شدم، به فرمایش امام حسن (ع) می‌ اندیشیدم. مشغول نماز شب شدم. سوسن هم از خواب برخاست و به نماز شب پرداخت. حتی نزدیک سپیده دم، باز هم اثری از وضع حمل نبود. نزدیک بود درباره سخن امام (ع) به شک و تردید دچار شوم که صدای امام (ع) از اتاق دیگر آمد که فرمود: عمه جان! تردید نداشته باش، تولد فرزندم نزدیک شده است.


لحظاتی بعد ولیّ خدا پاک و پاکیزه به دنیا آمد، ... کودک را نزد امام بردم.... \ [1]


به خاطر مراقبت‌ های عباسیان، کمتر کسی موفق شد در حیات حضرت عسکری (ع) امام را از نزدیک ببیند، ولی در عین حال گروهی از افراد بسیار نزدیک و مورد اعتماد به زیارت آن حضرت در حیات والدش موفق شدند. اکنون به ذکر اسامی شمار اندکی از آنان می‌ پردازیم:


1. ابوغانم خادم می‌ گوید: فرزندی برای امام حسن (ع) متولد شد که او را «محمد» نامیدند. روز سوم آن کودک را به اصحابش نشان داد و فرمود: این فرزندم پس از من صاحب و امام شماست و این همان قائمی است که همه در انتظارش می‌ باشند. \ [2]

2. حسن بن حسین بن علوی می‌ گوید: در سامرّا خدمت امام عسکری (ع) رسیدم، تولد فرزندش را تبریک گفتم. \ [3]

3. حسن بن منذر می‌ گوید: روزی حمزة بن ابی فتح نزد من آمد و گفت: بشارت باد که دیشب خدا به امام حسن (ع) فرزندی عطا کرد، لیکن دستور داد که امرش مخفی باشد. نامش را پرسیدم، گفت: نامش «محمد» است. \ [4]

4. احمد بن اسحاق می‌ گوید: روزی خدمت امام حسن عسکری (ع) رسیدم. قصد داشتم از جانشینش سؤال کنم. آن جناب، خود سخن آغاز کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند متعال از هنگامی که آدم (ع) را آفرید تا قیامت، زمین را هرگز از حجت خالی نگذاشته و نمی‌ گذارد، به برکت وجود حجت خداست که بلا از زمین دفع می‌ شود و باران نازل می‌ گردد و زمین برکاتش را بیرون می‌ دهد. عرض کردم: یا ابن رسول اللّه! بعد از شما، امام و جانشین شما کیست؟ آن جناب به درون خانه رفت و کودک سه ساله‌ای را با خود بیرون آورد که از زیبایی مانند ماه شب چهاردهم بود. او را بر دوش گرفته بود. فرمود: احمد! اگر تو نزد خدا و امامان گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی‌ دادم. بدان که این کودک هم‌ نام و هم کنیه رسول خداست؛ همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌ کند. \ [5]


اینها برخی از شخصیت‌ های برجسته‌ شیعیان بودند که توفیق زیارت امام را در زمان حیات امام عسکری (ع) به دست آوردند، هر چند این توفیق منحصر به ایشان نبود و گروه بیشتری آن حضرت را در زمان زندگی پدرش در خانه وی ملاقات کردند. \ [6]


در پایان یادآور می‌ شویم که گروهی از بزرگان اهل سنت به ولادت او تصریح کرده‌اند. در این مورد به کتاب منتخب الاثر، چاپ جدید، ص ‌71 تا ‌92 مراجعه شود. مؤلف این کتاب 68 نفر از اهل سنت را نام برده است که در کتاب‌ های خود، به ولادت آن حضرت از حضرت عسکری (ع) تصریح نموده‌اند، علاقمندان می‌ توانند به آن مراجعه فرمایند.


\[1] .  غیبت، شیخ طوسی، ص 141.

\[2] .  اثبات الهداة، ج 6، ص 431.

\[3] .  اثبات الهداة، ج 6، ص 433.

\[4] .  همان، ص 439.

\[5] .  بحارالأنوار، ج 52، ص 23.

\[6] .  بحارالأنوار، ج 52، ص 25 و 78 و 86; اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 6، ص 311 و 425 و ج 7، ص 16; ینابیع الموده، باب 82.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۳
Seyed Meisam Jasemi

به گزارش موعود به نقل از پرس تی‌ وی هزاران تن از جوانان آفریقای جنوبی در تاکید بر خواست خود مبنی بر توانمند سازی اقتصاد و پایان دادن به استثمار آپارتایدی، در جنوب غربی این کشور تظاهرات برگزار کرده‌اند.


این تظاهرات روز دوشنبه (۶ شهریور، ۲۷ اوت) در استان کیپ غربی برگزار شد. تظاهرات کنندگان درباره برخورد با سیاهپوستان بر مبنای سیاست‌ های آپارتایدی، که از نزدیک به دو قرن قبل منسوخ شده است، معترض بودند.


یکی از معترضان گفت: «دیگر بس است، ما شاهد آن هستیم که هیچ گونه خدماتی به محل‌ هایی که در آن زندگی می‌ کنیم نمی‌ رسد.»


مخالفان اتحاد دموکراتیک، که ریشه در نظام آپارتاید سابق دارد، بر تمامی استان تسلط دارند. معترضان عقیده دارند سیاست‌ های ایالتی علیه فقرا تبعیض قائل می‌ شوند.


اعتراض به طرح بسته شدن نزدیک به ۳۰ مدرسه از سوی دولت ایالتی، کمبود شغل به ویژه میان جوامع فقیر و تفاوت خدمات رسانی به مردمی که به اصطلاح در «شهرک های سیاه پوستان» زندگی می‌ کنند یا آنهایی که در مناطق مرفه‌ تر ساکن هستند از جمله مواردی بود که در این تظاهرات مطرح شد.


این تظاهرات در حالی به پایان رسید که معترضان نتوانستند لیست خواسته‌ های خود را به دست هلن زیله، شهردار شهر کیپ برسانند.


معترضان عقیده دارند بیرون نیامدن هلن زیله برای دریافت فهرست خواسته های آنها ارزش قائل نبودن برای مردم را نشان می‌ دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۴
Seyed Meisam Jasemi