مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

دکتر حسن رحیم پور ازغدی: امروز، بیش از هر وقت دیگر، به تعریفی دقیق از "تروریسم" نیازمندیم؛ چون درست در لحظه‌ای که ما و شما درباره تروریسم گفت‌وگو می‌ کنیم، هزاران هزار جوان مسلمان در زندان‌ هایی که مستقیم یا با واسطه، متعلق به ارتش‌ های اشغالگر آمریکا، ناتو و "صهیونیسم" است، با برچسب "تروریسم"، شکنجه می‌ شوند و زنان و مردان جوان مسلمان، به دست رژیم‌ های دیکتاتور، سکولار و دست‌ نشانده از مراکش تا اردن، بحرین، یمن و سایر حکومت‌ های دست‌ نشانده، به ‌نام "تروریست" و به جرم مبارزه با استبداد و امپریالیسم، شکنجه می‌ شوند. همچنین گروه‌ هایی که ارتش‌ های اشغالگر غربی در عراق، افغانستان، پاکستان، لبنان، سوریه و... سازماندهی کرده‌اند، همزمان مشغول ترور مردم بی‌ گناه در کوچه و خیابان هستند و این ترورها را به ‌نام "اسلام" می‌ نویسند. 


مدتی پیش، وقتی رسانه‌ های غربی به ‌طور ناگهانی اعلام کردند اسامه ‌بن‌ لادن را در پاکستان کشتند، به پروژه‌ای فکر کردم که غرب از سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز کرد و در ظرف یک‌ دهه تا امروز، میلیون‌ ها انسان را به خاک و خون کشید. در دهه‌ی گذشته، شاهد سناریویی تروریستی و وحشیانه علیه اسلام و مسلمین بودیم. ترور "اسلام" و ارعاب "مسلمین"، هدف پروژه ۱۱ سپتامبر تا امروز بوده است. 


بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، خطر ریزش و فروپاشی رژیم‌ های دیکتاتور، سکولار و دست‌ نشانده‌ی غرب در جهان اسلام، از شمال آفریقا تا خلیج فارس و از شرق آسیا تا آسیای میانه به ‌وجود آمد و احتمال برافروختن انقلاب‌ های اسلامی زنجیره‌ای پدیدار شد؛ انقلاب‌ هایی به ‌نام خدا، نه با رویکرد سوسیالیستی، نه لیبرالیستی و نه ارتجاع مذهبی. 


وقتی خطر این انقلاب‌ ها جدی شد، پس از فروپاشی کمونیسم، "اسلام" را به ‌مثابه راه رهایی ملّت‌ ها، رقیب و آلترناتیو اصلی غرب شناختند؛ پس باید آن ‌را هم سرکوب و هم بدنام می‌ کردند. 


دو ساختمان در نیویورک به ‌طرز مشکوکی منفجر می‌ شود. هیچ دادگاهی تشکیل نشده و هیچ سندی ارائه نمی‌ دهند. همچنین تا امروز، به هیچ کمیته‌ی حقیقت‌ یاب مستقل و بی‌ طرفی، اجازه تحقیق درباره‌ی این مسئله را نمی‌ دهند. ناگهان اعلام می‌ کنند عامل این انفجارها، شخصی مسلمان بوده که در افغانستان مخفی شده است. 


گروهی که غرب و متحدان عرب آن، علیه ارتش شوروی در افغانستان سازماندهی و تجهیز کرده و تا چندی پیش "مسلمانانی خوب" بودند، ناگهان به "مسلمانان بد"، تبدیل می‌ شوند و نماینده‌ی اصلی اسلام در سراسر جهان اعلام و معرفی می‌ شوند!! آنان را نماینده و سخنگوی اصلی اسلام در جهان تعریف کردند و هرگز معلوم نشد که انفجارهای نیویورک چگونه انجام شد و بن‌ لادن، چه وقت و چگونه کشته شد! و آیا کشته شد یا مرد و یا هیچ کدام؟ به ‌تازگی یا چند سال پیش؟ ابتدا و انتهای پروژه‌ی ۱۱ سپتامبر، کاملاً مشکوک و مبهم است. نه ابتدا و نه انتهای آن، هرگز شفاف نشده و نخواهد شد. صورت‌ مسئله در رسانه‌ های غرب و در سطح جهان، تغییر یافت؛ در ‌ازای دو ساختمان، دو کشور اسلامی را بمباران و اشغال کردند، میلیون‌ ها مسلمان را آواره کردند و صدها هزار نفر را کشتند. همچنین ده‌ ها هزار زن و مرد مسلمان را زندانی و شکنجه کرده و به آنان تجاوز کردند. غارت منابع ملی و ساختن پایگاه‌ های دائمی نظامی را در کشورهای اسلامی، تشدید کردند، بمباران‌ های رسمی مردم در مرزهای افغانستان و پاکستان و عراق، همه روزه شد. انفجارهای تروریستی را علیه مردم بی‌ گناه در کوچه و خیابان برای سال‌ ها و سال‌ ها آغاز کردند. کل صورت مسئله را به مسئله‌ی یک گروه و یک شخص تبدیل کرده و فریب رسانه‌ای بزرگ آغاز شد تا آدمیان نپرسند چه اتفاقاتی در کشورهای اسلامی می‌افتد؟ 


به اسلام، اهانت می‌ کنند، قرآن می‌ سوزانند، از پیامبر اسلام (ص) کاریکاتور می‌کشند و همه به ‌نام آزادی بیان!! صورت می‌ گیرد. ده‌ ها هزار مسلمان، شکنجه و تیرباران می‌ شوند، حجاب زنان مسلمان اروپایی را ممنوع اعلام می‌ کنند. تا ده سال بعد، نه بن‌ لادن در افغانستان پیدا می شود و نه پس از ده سال، طالبان و القاعده، ضعیف می‌ شوند، اما اشغالگران هر روز و همچنان آدم می‌ کشند. 


ناگهان اعلام می‌ کنند به ‌روشی تروریستی، توانستیم بن‌ لادن را در پاکستان بکشیم و سر تروریسم را زدیم؛ ولی باید به اطلاع مسلمانان برسانیم که بدنه قوی تر شده و سرهای دیگری نیز دارد! بنابراین قتل، غارت، اشغال و شکنجه همچنان ادامه خواهد یافت. 


شکنجه‌گر یا پلیس بد می‌ گوید: «همه‌ی مسلمانان تروریست‌ اند»؛ اما پلیس خوب می‌ گوید: «نه، همه‌ی مسلمانان تروریست نیستند؛ ولی همه‌ی تروریست‌ ها مسلمان‌اند. پس بین مسلمان ها نیز آدم‌ های خوب پیدا می‌ شود». سپس معیاری برای آزمودن و تشخیص مسلمان خوب از مسلمان بد اعلام می‌ کنند: ما کشورهای‌ شان را اشغال کرده، به ‌ناموس‌ شان تجاوز می‌ کنیم و منابع ملی آنان را به غارت می‌ بریم. اگر تسلیم شدند، استثنائاً "مسلمان خوب" هستند؛ و اگر نه طبق قاعده، "تروریست" هستند.


رژیم‌ های دیکتاتور و سکولار وابسته به غرب در مصر، تونس، بحرین، یمن، اردن، مراکش و بعضی دیگر از کشورها در آسیای میانه و خاورمیانه و شمال آفریقا، مشغول شکنجه‌ی مردم و جوانان مسلمان هستند؛ اما همچنان اسلام، "تروریسم" است. 


مسلمانان را از شمال آفریقا تا شرق آسیا، از آسیای میانه تا بالکان، بکشید و شکنجه و غارت‌ کنید و در همان حال، آنان را "تروریست" بنامید تا نه ‌تنها تسلیم شوند، بلکه شرمنده نیز باشند و فکر "مقاومت" را به ‌سر راه ندهند، حتی "حکم جهاد" را از قاموس خود، حذف کنند؛ جهادی که برای مهار خشونت، استبداد و امپریالیسم آمده است، باید فلج شود و جهاد قلابی برای مسلمان‌ کشی باید احیاء گردد!! 


"بنیادگرایی" و "تروریسم" را برای شرمنده‌ سازی حریفان سیاسی در سراسر جهان، به برچسب سیاسی تبدیل می‌ کنند، نوعی پیش‌ داوری ایدئولوژیک و تبلیغاتی برای نشنیدن استدلال و سخنان مسلمانانی که بیش از یک قرن است تحت اشغال، استعمار و استبداد‌های وابسته به غرب می‌باشند. 


از ۱۱ سپتامبر تا ترور بن‌ لادن، پروژه‌ای را آغاز کردند که به ‌نام آن، میلیون‌ ها مسلمان، تا کنون به اشکال گوناگون ترور شده‌اند. 


اگر همین امروز، از "تروریسم"، تعریفی دقیق، کالبد شناسانه و مینیاتوری ارائه نکنیم، دستمان از جنبه "سیاسی"، باز است؛ اما از نظر "حقوقی"، بسته خواهد بود. اگر تروریسم را زیر میکروسکوپ بگذاریم، رسانه‌ های غرب، همواره تروریسم را به ‌گونه‌ای معنا می‌ کنند که طرف مخالف‌ آنان، در هر حال، "تروریست" از آب درآید. هدف‌ آنان ارعاب مخالفان، سرکوب مقاومت‌ ها و منفعل‌ سازی و شرمنده‌ کردن ملت‌ هایی است که تحت اشغال قرار دارند؛ هر کس "مقاومت" کند، "تروریست" است. 


این شیوه‌ای تروریستی در تعریف "تروریسم" است. تروریسم را چگونه تعریف کنیم که نتوانند آن‌ را از نظر حقوقی، تفسیر به رأی کنند و بتوان آن را در هر دادگاه بی‌ طرف، ردیابی، افشاگری و مجازات کرد. امروز، کدام دادگاه بی‌ طرف در روابط بین‌ الملل وجود دارد؟ دادگاه لاهه؟! این دادگاه فقط برای حاکمان یا دیکتاتورهایی طراحی شده که تاریخ ‌مصرف‌ شان برای غرب گذشته است و یا در ‌برابر ارباب سابق، سرکشی کنند و در غیر این صورت، برای تهدیدهای جدید و مخالفان غرب به‌ کار می‌ رود. دادگاه لاهه، هنگامی "دادگاه" می‌ شود که جورج ‌بوش، تونی ‌بلر و سران صهیونیسم را به اتهام جنایات جنگی و به ‌دلیل قتل ‌عام میلیون‌ ها مسلمان در افغانستان، عراق، فلسطین و لبنان به محاکمه بکشاند.


اگر تروریسم را "ارعاب و کشتار افراد بی‌ گناه به روش ناجوان‌ مردانه" بدانیم، تعریف ما شامل دو قید خواهد بود، خواهش می‌کنم به این دو قید، توجه کنید: "ارعاب و کشتار افراد بی‌ گناه" به روش "ناجوانمردانه".


قید اول این است که قربانیان آن با هیچ توجیه قانونی، مستحق مرگ یا وحشت نبودند و قید دوم آن که روش ارعاب و کشتار، "ناجوانمردانه" بوده است. اگر تروریسم، این است، هر مسلمانی می‌ داند که این عناوین در شریعت اسلام، همواره جزء محرمات بوده است. قتل نفس و ارعاب مردم و روش غیراخلاقی در مبارزه، سه حرام شرعی و خط قرمز در سنت اسلامی و قرآنی و در مکتب اهل‌ بیت پیامبر (ص) است.


۲. روابط کنونی حاکم بر جهان در عرصه‌ی بین‌ الملل، "تروریست‌ پرور" است. تروریسم دولتی، شیوه اشغال گران است و بدین وسیله فرهنگ "ترور" را جهانی کرده‌اند. "تروریسم دولتی"، منشأ "تروریسم ضد دولتی" می‌ شود. تروریسم امپریالیستی اشغال‌ گرانه آمریکا، ناتو و اسرائیل در جهان، بسترسازی برای "تروریسم بین‌ الملل" بوده است. قوانین بین‌ الملل و قطع‌ نامه‌ ها و ترکیب شورای امنیت را یک‌ طرفه، ناقص و غیرمنصفانه بسته‌اند و به همین شیوه نیز اجرا می‌ کنند. توزیع قدرت در نهادهای بین‌ المللی، ناعادلانه، جانب‌ دارانه و تروریست‌ پرور است. 


وقتی توزیع قدرت، غیرمنصفانه باشد، روش‌ های مقاومت علیه "قدرت" به ‌سوی خشونت، تمایل پیدا می‌ کند و قدرت، "ضد قدرت" را می‌ پروراند. 

تا وقتی آمریکا و ناتو هر زمانی و به هر سرزمینی که بخواهند هجوم می‌ آورند، تا وقتی مسلمانان از چچن و کشمیر تا بالکان و بوسنی تحت ستم و تحقیراند، تا وقتی رژیم‌ های وابسته به غرب، مشغول دیکتاتوری و شکنجه جوانان مسلمان هستند، نبرد و مبارزه، ادامه خواهد یافت؛ هر چند نامش را "تروریسم" بگذارید. هیچ ‌کس به ‌سبب یک نام، از حق خود دست نمی‌ کشد. در ‌این میان، تنها تروریست‌ های واقعی‌ هستند که سوء‌ استفاده می‌ کنند و سوار بر موج خون و خشونت به پیش می‌ روند؛ بمباران دائم مردم پاکستان و افغانستان، شکنجه‌ نهادینه‌ شده صهیونیست‌ ها علیه فلسطینی‌ ها، جنگ‌ های تجاوزگرانه‌ی شش دهه‌ی گذشته علیه لبنان و مصر و سوریه و اردن توسط صهیونیست‌ ها و ارتش‌ های غربی، اشغال و کشتار و غارت و شکنجه در عراق و افغانستان و آن چه ارتش‌ های غربی در لیبی و سپس سوریه انجام می‌ دهند و همچنین بمب‌گذاری‌ های خیابانی در عراق و پاکستان علیه مردم بی‌ گناه که تا قبل از این هرگز سابقه نداشته است.


مردم شیعه و سنی در عراق و افغانستان، بیش از هزار سال است که در کنار یکدیگر زندگی می‌ کنند؛ ولی تنها ده سال است که در مساجد و حسینیه‌ ها بمب منفجر می‌ شود؛ دقیقاً از تاریخی که ارتش‌ های غربی وارد عراق و افغانستان شده‌اند. در هزار و اندی سال گذشته، مگر ما شیعه و سنی نداشتیم؟ مردم مسلمان هزار سال است که در کنار یکدیگر زیسته‌اند؛ ولی ناگهان بمب‌ گذاری های تروریستی در کوچه و خیابان و بازار آغاز شد. 

نظام بین‌ الملل و بافت شورای امنیت نیز بر بنیان ارعاب و تروریسم بنا شده است. وقتی "حقّ وتو" را به دارندگان سلاح کشتار جمعی و بمب اتم می‌ دهند، همه باید بفهمیم که "فرهنگ ترور" بر جهان، حاکم است؛ یعنی هر کشوری که قدرت کشتار بیشتر دارد، در یک طرف و بقیه، همه‌ی ملّت‌ ها و دولت‌ های جهان در طرف دیگر ترازو قرار می‌ گیرند. 


مگر "فرهنگ ترور" چیست؟ توزیع قدرت جهانی، نه براساس دموکراسی جهانی، بلکه بر اساس مالکیت بمب اتم؛ این همان فرهنگ ترور است. 


۳. فرهنگ سیاسی مدرن غرب، نوعی "بنیادگرایی ماتریالیستی تروریست‌ پرور" است. فرهنگ سیاسی مدرن غرب، ارزش‌ های سکولار، از اساس، خشونت‌ ساز است؛ و روش‌ های غیراخلاقی را در سیاست، موجّه کرده است. به نقطه‌ی آغاز سیاست مدرن در غرب باز گردیم، به لحظه‌ای که سیاست و قدرت، "سکولاریزه" و دنیوی شد. به کلمات امثال «ماکیاولی» و «هابز»، پدران فلسفه‌ی سیاسی سکولار و مدرن، توجه کنید که چه طنین وحشیانه و خشنی دارد. یکی، از مناسبات سیاسی و انسان، "قداست‌ زدایی" کرد و دیگری، انسان را ذاتاً گرگ انسان نامید. این، آغاز فرهنگ ترور در عصر مدرن و آغاز تئوریزه‌ شدن "خشونت در سیاست" است. شعارهایی از این قبیل که "سیاست بین‌ الملل، علم است و از اخلاق، جداست یا سیاست از شریعت الاهی جداست"، نطفه‌ی تروریسم را بست.


"تروریسم مدرن"، روزی متولد شد که ماکیاولی در کتاب شهریار نوشت: «طریق عمل سیاسی بیش از دو راه ندارد: یکی، رفتار منطبق با قوانین و اخلاق که ویژه‌ی انسان است؛ ولی موفق و کارآمد نیست و شهریاران جهان را به هدف نمی‌ رساند و دیگری، از راه اعمال زور و ترس که طریق حیوانی است؛ ولی چون شهریاران را به هدف می‌ رساند، باید آن‌ را برگزید». 


ماکیاولی می‌ گوید: «همه می‌ دانند که چه نیکوست صاحبان قدرت در جهان، صادق در گفتار و درس ت‌کردار در رفتار و وفادار به پیمان‌ ها باشند، ولی با این شیوه‌ ها نمی‌ توان به قدرت رسید و در قدرت ماند. قدرت‌ های اصلی در اختیار کسانی می‌ ماند که با نیرنگ و دروغ پیروز شوند. به‌ خصوص، در تغییر‌دادن حالت و قیافه برای ریاکاری و سخن‌ گفتن در مذمّت کاری که می‌ کنند، باید مهارت کافی داشته باشند.» 


همچنین او به صاحبان قدرت و رسانه در غرب آموخت که علیه تروریسم و به نفع صلح و به نفع دموکراسی و آزادی شعار دهند و در همان حال، "تروریسم" را در دنیا رایج و نیز دموکراسی‌ های مردمی را سرکوب کنند.


ماکیاولی می‌ گوید: «پادشاه مآل‌ اندیش می‌ داند که هیچ پادشاهی برای بد قولی خود ضرر نکرده است. شهریاران جهان نباید بر سر قول و عهدها بمانند، بلکه باید ترس را چنان عاقلانه مستقر کرده که بتوانند ملّت‌ ها را کنترل کنند. با ترس می‌ توان بر بشریت حکومت کرد، نه با محبّت».


فرهنگ "سیاست مدرن" در غرب، فرهنگ "تروریست‌ پرور" است، این فرهنگ بود که بمب هسته‌ای و شیمیایی و میکروبی منفجر ‌کرد. در جهان به ‌اصطلاح مدرن، التهاب و بی‌ ثباتی و ناامنی به‌طرز بی‌ سابقه‌ای در تاریخ بشر، نهادینه شده است. هر لحظه امکان دارد بمبی در گوشه‌ای از دنیا منفجر شود یا هر شبی ممکن است هواپیماها و تانک‌ های اشغالگران وارد خانه‌ی شما شوند. 


هم "قتل و ارعاب بی‌ گناهان" و هم "روش‌ های ناجوان‌ مردانه" که دو قید "تروریسم" بوده، تحقق یافته است. به ‌جای آن که به دنبال جوجه‌ تروریست‌ ها بگردید، در پی "پدران تروریسم" باشید. 


تبعیض در مواجهه با جنبش‌ های کنونی مردم مسلمان در شمال آفریقا و خاورمیانه را بنگرید. در سوریه، ناگهان غرب، طرفدار حقوق مردم می‌ شود. در مصر، تونس، اردن، بحرین، یمن، مراکش و الجزایر، غرب در کنار حکومت‌ ها و علیه مردم است، اما در لیبی، وارد عملیات نظامی می‌ شود. این در حالی است ‌که حکومت لیبی سال‌ هاست که دیگر انقلابی نیست و مواضع ضد ‌غربی ندارد. تسلیم شده و حتی حاضر شده بود که اسرائیل را به رسمیت بشناسد، ولی در بحرین و یمن، غرب به نفع حکومت و علیه مردم، به دست‌ نشانده‌ی خود در رژیم آل‌ سعود و رژیم بحرین، دستور جنگ و حتی اشغال نظامی می‌ دهد. این تجسم ماکیاولیسم و دامن ‌زدن به خشونت در غرب آسیای اسلامی (خاورمیانه) است. 


در فلسفه‌ی سیاسی دنیا محور و غیر‌اخلاقی "مدرن"، اصالت با جنگ است؛ زیرا جنگ آنان را به قدرت و ثروت می‌ رساند. "صلح" صرفاً، فاصله‌ی بین دو جنگ است و در اساس، چیزی بیش از آتش‌ بسی موقت برای تجدید قوا و سپس جنگ و اشغالی دیگر نیست. اگر یک گام به عقب باز گردیم، به بنیاد هستی‌ شناختی و فلسفی ترور می‌ رسیم.


۴. "انسان‌ شناسی مادی" و "هستی‌ شناسی سکولار"، خشونت‌ پرور و ذاتاً تروریستی است. وقتی جهان هستی، فاقد مبدأ و معاد الاهی و بی‌ سر و ته دانسته شود، انسان، "بلاتکلیف" شده و زندگی او بی‌ معنا و عبث خواهد بود. وقتی زندگی فاقد "معنویت" شود، اخلاق، عدالت و حقوق بشر صرفاً الفاظی تبلیغاتی می‌ شوند؛ برخورد ابزاری با کلمات.


در "انسان‌ شناسی سکولار"، مسئولیت الاهی و روح الاهی انسان بی‌ معنا می‌ شود. "اخلاق"، نسبی، شخصی و قراردادی شده و "خودمحوری"، نظریه‌ پردازی و توجیه و بلکه تقدیس می‌ شود. "قدرت، ثروت و لذّت"، اصالت یافته و "خدا، آخرت و عدالت" به حاشیه می‌ رود. "کرامت انسان"، بازیچه شده و جان انسان، ارزان می‌ شود. نفرت، جنگ و رقابت غیراخلاقی در شخصیت انسان‌ ها و در روابط بین‌ الملل، اصالت می‌ یابد. خدمت به انسان‌ ها، احمقانه یا ریاکارانه دانسته می‌ شود. "برابری و برادری" رویا گشته و جهان، زشت و بی‌ معنا می‌ شود، پس چرا انسان، زیبا باشد؟

وقتی "اصالت لذّت و منفعت"، مبنای "علوم ‌انسانی" شده و فلسفه‌ی معطوف به قدرت و ثروت، بنیاد "علوم ‌اجتماعی" و "ایدئولوژی‌ های مادی مدرن" شود، "تروریسم"، دقیقا در آن لحظه، متولد شده است. 


اما در انسان‌ شناسی قرآن و اسلام چه می‌ بینید؟ روح انسان، نفخه‌ی رحمانی و موجودی الاهی است؛ گران‌ ترین و مقدس‌ ترین پدیده بر روی زمین. 

قرآن می‌ فرماید: قتل یک انسان بی‌ گناه، برابر با قتل هفت میلیارد انسان است. زندگی، امانت خداست و حفظ و دفاع از زندگی، "تکلیف شرعی" است. خدمت به انسان‌ ها، راه نزدیکی به خداوند است. اهانت به انسان‌ ها و خشونت علیه آنان، گناه کبیره و نابخشودنی است. "جهاد" در این فرهنگ، برای مهار خشونت، حذف اشغالگری، دفاع از حقوق مادی و معنوی انسان‌ های بی گناه و ملّت‌ های تحت ستم و اشغال است. 


اسلام از آنجا که ضد خشونت و مدافع زندگی و کرامت انسان است، جهاد و قصاص را واجب کرده زیرا "قصاص" برای دفاع از "زندگی" است. در "جهاد" نیز اخلاق جنگی و حقوق اسیران و شکست‌ خوردگان را واجب و شکنجه و هتک‌ حرمت و قتل اسیران را حرام کرد. 


خداوند برای مهار اشغالگری و تروریسم، "جهاد" و "قصاص" را واجب کرد. جنبش‌ های پارتیزانی ضد اشغالگر، گروه‌ های آزادی بخش و مبارزان علیه استعمار و استبداد، علیه ستم و تحقیر انسان، علیه پدران خشونت و در خدمت بشریت، عمل می‌ کنند و مبارزه‌ی آنان مقدس است زیرا آدم‌ کشان و متجاوزان را مهار می‌ کنند. 


"اسلام‌ شناسی غربی"، اسلام‌ شناسی دروغین است. اسلام را باید از متن اسلام شناخت. اسلام، هر نوع تهدید علیه جان بی‌ گناهان و امنیت عمومی را مصداق "محاربه" دانسته و مستحق مجازات شدید می‌ داند. اسلام، جهاد علیه اشغال‌ گران را واجب و مایه‌ی عزت خواند؛ ولی "جهاد" روش دارد.

جهاد قرآنی، کشتار بی‌ گناهان نیست. اسلام به ‌دنبال پیروزی غیراخلاقی حتی بر دشمن بی‌ اخلاق نیست. مبنا و هدف سیاست اسلامی، اخلاق و اخلاقی است. قرآن کریم می‌ فرماید: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى». حتی در‌ برابر دشمن بی‌ اخلاق، شما بی‌ اخلاق نباشید. دشمنان شما، معلم شما نیستند. آنان بی‌ گناهان را می‌ کشند ولی شما نکشید. مبادا دشمنی با آن کسان، شما را برانگیزاند تا از مرزهای عدالت، عبور کنید و حقوق دشمن و اخلاق را زیر پا بگذارید. در همه‌ی لحظات شکست یا پیروزی، حقوق، اخلاق و عدالت را پاس دارید و حرمت نهید؛ این است فرمان اسلام. 


والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.


دکتر حسن رحیم پور ازغدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۱
Seyed Meisam Jasemi

به گزارش موعود به نقل از فارس، پس از آنکه مشخص شد دولت آمریکا بین سال های 2002 و 2003 با راه‌اندازی «تیم مشاوره علوم رفتاری» از فنون روان‌ شناختی برای تولید روش هایی جدید برای شکنجه زندانیان گوانتانامو استفاده کرده است بحث استفاده آمریکا از روش های علمی در جهت مقاصد ضد بشری قوت گرفت.


«انجمن روان‌ شناسی آمریکا» پس از مشخص شدن این موضوع، از روان‌ شناس‌ های به کار گرفته شده در طرح‌ های سیاسی آمریکا اعلام برائت کرد و در بیانیه‌ای تأکید کرد این انجمن با کاربرد یافته‌ های علوم رفتاری برای شکنجه مخالف است؛ علی‌ رغم این، نگاهی به پاره‌ای از اسناد منتشر شده آمریکا در زمینه شکنجه نشان می‌ دهد این روش ها به افسران زندان‌ های آمریکا و حتّی افسران سایر کشورها به عنوان روش های علمی اعتراف‌ گیری آموزش داده می‌ شده است.


یکی از بحث‌ انگیزترین موضوعات در زمینه استفاده از یافته‌ های علمی برای مقاصد بحث‌ انگیز، هفت جزوه‌ای بوده است که در آمریکا برای آموزش روش‌ های شکنجه و بازجویی بر اساس یافته‌ های علمی در مراکز آموزش نظامی این کشور تدریس شده است.


این هفت جزوه که در آمریکا به «جزوه‌ های شکنجه‌ آموزی» شهرت یافته‌اند در دانشکده‌ های مهم نظامی این کشور، از جمله «مدرسه قاره‌ های آمریکا» تدریس می‌ شد.


یکی از این مدارک که در زیر بررسی می‌ کنیم جزوه‌ای موسوم به «بهره‌ کشی از منابع انسانی» است که از آن در مدرسه قاره‌ های آمریکا استفاده می‌ شد. تحقیقات انجام‌ شده نشان می‌ دهند دو سوم جنایتکاران جنگی اعلام شده توسط سازمان ملل متّحد در این مدرسه که به «مدرسه تروریسم آمریکا» نیز شهرت یافته است، آموزش دیده‌اند؛ همچنین بسیاری از دیکتاتورهای آمریکای لاتین که در کشورهایشان جوخه‌ های مرگ به راه انداخته‌اند، در این مدرسه درس خوانده‌اند.


در مقدمه جزوه «بهره‌ کشی از منابع انسانی»، هدف از انتشار آن آموزش «فنون سلب اراده» عنوان شده است.


هدف از فنون سلب اراده، چنانکه در این جزوه تصریح شده است، تلقین «واپس‌ روی روان‌ شناختی» در فرد است که در آن یک مرجع قدرت بیرونی اراده فرد برای مقاومت را زیر سؤال می‌ برد.


واپس‌ روی اصولاً حالتی از اراده‌ زدودگی است که در آن فرد به دوره‌ های قبل‌ تر رفتار (مثلا کودکی) بر می‌ گردد.


فنون سلب اراده، چنانکه در این جزوه آموزشی تصریح شده است، بر اساس سه اصل عمل می‌ کنند: ناتوان‌ سازی (بدنی)، وابستگی، وحشت‌ انگیزی (ترس و اضطراب شدید).


اصل اول مواردی مانند فشار طولانی مدت، قرار دادن فرد در معرض گرما، سرما یا رطوبت شدید و محروم‌ سازی از خواب را در بر می‌ گیرند. 


فرض بنیادین این فنون این است که شکستن مقاومت فیزیولوژیک فرد توانایی روان‌ شناختی وی برای مقاومت را نیز کاهش می‌ دهد.


به عقیده بسیاری از روان‌ شناسانی که در توسعه این فنون دخیل بوده‌اند، تهدید به ناتوان‌ سازی، از خود ناتوان‌ سازی، برای شکستن مقاومت روانی فرد کار سازتر است، زیرا در برخی موارد پس از به کارگیری ناتوان‌ سازی، فرد نسبت به آن بی‌ تفاوت می‌ شود و به عنوان راه فرار به دنیای درون خود پناه می‌ برد که در این صورت حتّی مقاومت فرد در برابر بازجو را افزایش می‌ دهد.


اصل دوم، وابستگی است که طبق آنچه در این جزوه نوشته شده است در آن بازجو باید کاری کند که فرد برای ارضای تمام نیازهای اساسی‌ اش از جمله آب، غذا، زنده ماندن و غیره به وی احساس وابستگی کند.


در فنون وحشت‌ انگیزی که از آن در زندان‌ های مختلف آمریکا استفاده می‌ شود ایجاد ساعت های طولانی هراس در فرد باعث می‌ شود هر عامل مبهم یا ناشناخته‌ای فرد را به واپس‌ روی روانی وا دارد. در این جزوه تصریح شده است اگر طوری رفتار شود که فرد به عامل ترسش پی ببرد، ممکن است مقاومتش در برابر بازجو زیاد شود، چون دیگر عامل ناشناخته‌ای در وجودش هیاهو ایجاد نمی‌ کند.


استفاده از فنون وحشت‌ انگیزی از روش های در هم شکستن مقاومت روانی فرد و اعتراف‌ گیری می‌ باشد.


فنون اعتراف‌ گیری که طبق این جزوه بازجو باید از آنها استفاده کند به صورت زیر هستند:


• دستگیری


درباره دستگیری در این جزوه چنین نوشته شده است: «ماهیت دستگیری و زمان آن باید به گونه‌ای باشد که در فرد بیشترین میزان شگفتی و ناراحتی روانی ایجاد کند. وی باید در زمانی دستگیر شود که کمتر از همیشه انتظارش را دارد؛ بنابراین زمان ایده‌آل برای دستگیری اولین ساعات صبح است.»


افرادی که در زندان گوانتانامو زندانی بوده‌اند گفته‌اند گاه در اوائل صبح بدون هیچ آگاهی قبلی مورد حمله قرار می‌ گرفتند.


• زندان


جزوه شکنجه‌ آموزی آمریکا می‌ نویسد: «احساس هویت فرد به مجاورت وی با محیط پیرامونش، عادات، ظاهر، اعمال، و روابطش با دیگران بستگی دارد. زندان به بازجو اجازه می‌ دهد این حلقه‌ های ارتباطی را بشکند و فرد را به منابع درونی خودش وابسته کند. زندان باید به گونه‌ای باشد که در فرد احساس انقطاع از هر چیز شناخته شده و اطمینان‌ بخش تولید کند.»


این جزوه درباره شرایط زندان فرد می‌ افزاید شرایط زندان نباید به گونه‌ای باشد که فرد بتواند به آن خو گیر و بی‌ تفاوت شود. الگوهای آزار زندانیان باید دائماً تغییر کرده و فرد را در برابر شرایط آزار دهنده متفاوتی قرار دهد.


• محرومیت از محرک‌ های حسی


بر اساس جزوه شکنجه‌ آموزی، فردی که از محرک‌ های حسی (دیدن، شنیدن، بوئیدن، لمس و ...) محروم می‌ شود هشیاری‌ اش را به سمت دنیای درون معطوف کرده و ناهشیارش را به دنیای بیرون، فرافکنی می‌ کند. پژوهش‌ ها نشان می‌ دهند در افرادی که در سلول انفرادی نگاه داشته می‌ شوند، تجربیاتی نظیر روی آوردن به خرافات، عشق شدید به هر موجود زنده، زنده پنداشتن موجودات غیر جاندار، توهم و هذیان بروز می‌ کند.

فردی که در چنین شرایطی قرار می‌ گیرد در چنان شرایط اضطراب‌ زا و سختی قرار می‌ گیرد که هر محرک حسی یا تعامل با هر فردی را غنیمت می‌ شمارد. در چنین شرایطی اگر بازجو به فرد نزدیک شود و برای وی نقش دوستی به اصطلاح خیرخواه را بازی کند، مقاومت فرد به سرعت می‌ شکند.  


زندانیان زندان گوانتانامو تصریح کرده‌اند گاه آنها در اتاق‌ هایی کاملاً عایق و بی‌ صدا قرار می‌ گرفتند که در آنها به چشم شان چشم‌ بند سیاه زده می‌ شد و تنها صدای نفس‌ های خودشان را می‌ شنیدند.


تهدید و وحشت‌ انگیزی


در بخشی از این جزوه که به وحشت و هراس‌ انگیزی پرداخته شده است آمده است: «تهدید به وارد آوردن درد معمولاً در فرد ترس بیشتری ایجاد می‌ کند تا خود وارد آوردن درد؛ زیرا اکثر افراد توانایی‌ شان برای تحمل درد را دست کم می‌ گیرند.»


این نوشته می‌ افزاید: «تهدید باید در نهایت خونسردی انجام شود، نه اینکه فرد با داد و فریاد آن را اعلام کند.»


چنانکه از روایت‌ های زندانیان گوانتانامو برمی‌ آید، در این زندان‌ ها استفاده از سگ یکی از روش‌ های ایجاد وحشت در فرد زندانی بوده است.


• هیپنوتیزم و افزایش تلقین‌ پذیری


جزوه شکنجه آمریکا هیپنوتیزم را یکی از روش‌ هایی می‌ داند که بازجو بر اساس آن می‌ تواند حس تلقین‌ پذیری فرد را بالا ببرد. در این جزوه اشاره شده است می‌ توان با فن «اتاق جادویی» در فرد شرایط هیپنوتیزمی ایجاد کرد.


در این روش به عنوان مثال به فرد تلقین هیپنوتیزمی می‌ شود که مثلاً دستش گرم شده است. سپس دست وی واقعا با کمک یک دستگاه مخفی و بدون اینکه خود فرد بفهمد گرم می‌ شود. در مرحله بعد به فرد تلقین می‌ شود که او به گونه‌ای هیپنوتیزم شده است که توان مقاومت نخواهد داشت. افرادی که از بلوغ روان‌ شناختی کافی برخوردار نیستند یا کسانی که واپس‌ روی روانی انجام داده‌اند، معمولاً توان مقاومت در برابر بازجو نخواهند داشت؛ این کار این حس را به فرد القا می‌ کند که مسئولیتی در قبال اعمالش ندارد و باعث می‌ شود وی راحت‌ تر اعتراف کند.


روایت‌ هایی که زندانیان آمریکا از زندان های این کشور در سال‌ های اخیر ارائه داده‌اند نشان می‌ دهند این روش ها هنوز در زندان‌ های این کشور مورد استفاده قرار می‌ گیرند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۶
Seyed Meisam Jasemi