مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

اگر حقیقت شیء برای ما معلوم شود، حقیقت زندگی، حقیقت عیش برای مردم معلوم شود، آن موقع است که جدّی به آن کسانی که نگذاشتند امام بر حقّ، حاکم شود؛ نفرین می‌ کنند. لذا در دوران وجود مقدّس آقایمان لعن نسبت به آن غاصبین بیشتر است.


موعود: آیت‌ الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی (عج) در ایام محرم به «بررسی علل واقعه عاشورا و تاریخ کربلا» که مشروح جدیدترین جلسه آن در پی می‌ آید:


ولایت و امامت، حقیقت و شروع و خاتمه همه عبادات


در جلسات قبل، عرض کردیم: علّت انحراف، دو مطلب اساسی است و اوّلین مورد، این است که امّت، متوجه نشد، امّت است و به واسطه همین، امامت را هم نشناخت.


بیان کردیم: خود حکومت و خلافت نیز، جزئی از امامت است، نه همه امامت و امام بما هو امام، اُسّ و اساس همه مطالب است و اگر امام نبود، اوّلاً نه صلاة، نه صوم، نه زکات و نه حجِّ معنا پیدا می کرد، ثانیاً نواقص آن‌ ها‌ هم رفع نمی‌ شد؛ چون والی الهی، دلیل و برهان برای همه عبادات است، «ِا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنّ» [1] و همه آن‌ ها به امام ختم می شود «بِکُمْ‏ فَتَحَ‏ اللَّهُ‏ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ اللَّه‏» و همه چیز مِن ناحیة الله تبارک و تعالی، تحت سیطره امام است. 


لذا این حجج الهی، از روز نخست، از ناحیه خداوند تبارک و تعالی، حجّت، قرار گرفتند، تا انسان بداند، بدون حجّت و امام، به هیچ عنوان، از اعمالش برای او، نه ظاهری می ماند و نه باطنی.  


در آن روایت شریفه، ذیل آیه 33 سوره اعراف، امام هفتم (علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: جمیع آنچه خدا در قرآن حرام کرده، ظاهر است و باطن آن، امام جور است، « وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ » [2]. حلال الهی هم، همین­ هایی است که ظواهر آن در قرآن بیان شده، امّا باطن حلال، امام حقّ است « وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ ». لذا بدون امام، اصلاً هیچ یک از سخنان خدا، معنا پیدا نمی کند.


امام، مافوق باطن!


باطن، یعنی حقیقت الشیء و حقیقت هیچ چیزی معلوم و مشهود نمی شود، الّا به باطن. لذا در باب اشیاء و حقیقت موجود، در مباحث حکمت متعالیّه، تبیین به این است که « إنّ الشّیء فیه ظاهر و باطن »، هر شیء، برای خود، ظاهر و باطنی دارد، « والظاهر الشیء هو موجود فی ظاهره و اثراته » ظاهر شیء همان است که الآن می بیند و آنچه که از اثرات آن است. مثلاً در مورد خورشید، ظاهر، همین خورشید و گرمابخشی و نور بخشی آن است که اثر آن است. امّا در مورد باطن بیان می‌ شود: «و الباطن الشیء هو دلیل علیه» و نکته ­ای هم دارد: «و الباطن حقیقة الشیء» و باطن همان، حقیقت شیء است.


حقیقت خورشید چیست؟ آن اتم های درون آن است. یعنی؛ ظاهر خورشید همین است که من و شما می بینیم و اثرات ظاهری آن همین است که گرما و نور می دهد، امّا خورشید، باطنی هم دارد که همان مولکول­ های درون خورشید هستند، که دائم در حال انفجار هستند که به آن، «حقیقة الشیء» می گویند. لذا آنچه که درون شیء است، حقیقت است.


حقیقت دین الهی، امام است و این، باطن اوست. اگر این حقیقت نباشد، موجودیّت انسان‌ ها، موجودیّت عبادت و شناخت ذوالجلال و الاکرام، معنا پیدا نمی کند. حتّی جالب است، امام مافوق باطن است! یعنی؛ هم، ظاهر و هم، باطن، به واسطه امام است.


ما باید از ظاهر استفاده کنیم، تا به باطن برسیم؛ چون فرمودند: «الظاهر یدل علی الباطن». ظاهر، خود، یکی از مطالب است که در شناخت شیء، دلالت بر باطن دارد. لذا ظاهر هم، خودش مهم است، گرچه «حقیقة الشیء» هم مهم است.


صلوات جلیّ، ظهور حقیقت حبّ


یکی از مطالب، همین صلوات ظاهری فرستادن است. روایتی در وسائل الشّیعه در کتاب الحجّ آمده که من، در درس خارج فقه و اصول عرض کردم و به اعزّه روحانی گفتم:  تأمّل کنید که علّت العلل آن چیست؟


وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل (علیه الصّلوة و السّلام) به بعضی از دوستانشان، دعاهایی را یاد داده بودند که در طواف بخوانند. یکی از شاگردان، بعد از اعمال حجّ، متوجه شد و محضر وجود مقدّس آقاجان آمد و عرضه داشت: آقاجان! شنیدم شما به خصّیصین خودتان، دعا دادید و من بلد نبودم و الآن احساس خسران می کنم، ای کاش که آن دعاها را به من هم بیان فرموده بودید و من هم یاد می گرفتم. من فقط یک ذکر بلد بودم و فقط آن ذکر را در طواف خواندم.


حضرت فرمودند: آن ذکر چه بود؟


گفت: صلوات بر محمّد و آل محمّد (صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین).


حضرت فرمودند: والله! هیچ‌ کس به اندازه تو ثواب نبرده است!


خیلی عجیب است، آن دعاها را هم که خود حضرت یاد داده، ولی به این شخص فرمودند: والله هیچ کس به انداز تو ثواب نبرده است! لذا این‌که بیان می کنیم: ظاهر، بر باطن، دلالت می‌ کند، همین است «الظاهریدل علی الباطن». یعنی این حبّ حقیقی که در دل من و شماست، یک دلالت آن، در ظاهر، صلوات بلند فرستادن است که این عنوان ظهور، شعائر است. همین مطلب عزاداری هم شعائر است. پس وقتی شما صلوات را بلند فرستادید، این اعلان است به این که حبّ شما، زیاد است.


لذا بیان کردم: استاد عظیم‌ الشّأنمان، آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: با یکی از دوستانمان به محضر آیت‌الله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) (صاحب کتاب المراقبات، استاد عرفان آیت‌الله عظمی مرعشی نجفی و بعضی از اعاظم و بزرگان دیگر)، رفتیم. رفیقمان بعداً به من گفت: آسیّد شهاب الدّین! آقا خیلی باطن را می بیند، عجیب است.


گفتم: چطور؟


گفت: محضر آقا بودم، عرض کردم: آقا! بنده، برای رسیدن به مقامات و سیر و سلوک، در ضعفم و احساس می کنم، نمی توانم آن طور که باید و شاید، حرکت کنم، لذا ذکری می خواهم که شما مرحمت کنید تا من توفیق داشته باشم این ذکر را بگویم و در قضیه سیر و سلوک عرفانی، موفّق باشم. آقا فرمودند: شما صلوات بلند و جلی بفرست! من ابتدا، خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم: صلوات را که ما می دانیم و بلدیم، من می‌ خواستم آقا یک ذکری بدهد که بتوانم مراحل سیر و سلوک را به خوبی جلو ببرم. در همین فکرها بود که آقا فرمودند: یادت نرود، جلی بفرستی و بلند بگویی. من هم ادب کردم، دست آقا را بوسیدم. همین که بلند شدم، بروم، مجدّداً تأکید کردند: فلانی یادت نرود، صلوات را بلند بفرست، راه سیر و سلوک شما، فقط همین است.


آن آقا به آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌ گوید: آسیّد شهاب الدین! من رفتم، بحارالانوار را دیدم، واقعاً همین است! حضرات فرمودند: اگر کسی احساس منیّت و انانیّت و بزرگی کند که من بزرگ شدم و چنین و چنان شدم، راه درمانش، همین است. من هم یک موقعی احساس کردم، الحمدلله ما که، بعضی مراحل را طی کردیم در این مباحث حوزه، جلو آمدیم، ادبیات، منطق، اصول و فقه خواندیم - در آن زمان جاهلیّت که خیلی‌ ها هم بی‌ سواد بودند، اگر کسی سیکل داشت، غوغا بود، اگر دیپلم داشت که دیگر او را می پرستیدند و تعداد باسوادها خیلی کم بود - و خدا لطف کرده و اساتید خوبی را در باب عرفان، جلوی پای ما قرار داد و باز هم لطف کرده که امثال ایشان (آیت‌الله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)) نیز ما را پذیرفتند. یعنی من مدّتی بود که احساس می‌ کردم، کسی شدم. لذا فهمیدم، آقا باطن را می بیند و برای این که این احساس، من را گرفتار نکند و بیچاره نشوم، این درمان را به من گفتند.


لذا این صلوات جلیّ بر محمّد و آل محمّد (صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) خیلی خصوصیّات دارد و یکی هم همین درمان کبر است.


از طرفی هم بیان کردم که از باب «الظاهر یدل علی الباطن»، صلوات بلند فرستادن، دلالت بر این است که در باطن شما، حبّ شدید است. به قول آیت‌ الله بهجت آن بهجت القلوب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که فرمودند: ما گشتیم و گشتیم ذکری بالاتر از صلوات بر محمّد و آل محمد (صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) پیدا نکردیم [3].


آیا زمین بدون امام، دوام می‌ آورد؟!


لذا حضرت در آن روایت فرمودند: ظاهر فواحش، همین حرام‌ هایی است که قرآن بیان کرده، مانند: شرب خمر، ربا و قس علی هذا که این‌ ها حرام است. امّا باطن حرام، ائمّه جور است. حلال هم هیمن‌ طور است، ظاهرش، آن چیزی است که قرآن فرموده و باطنش، ائمّه حقّ است.


امّا روایتی نیز وجود دارد که عجیب‌ تر از این روایت است! در جلد بیست و سوم بحارالانوار است، وجود مقدّس امام باقر (صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان می فرمایند: «لَا تَبْقَى‏ الْأَرْضُ‏ بِغَیْرِ إِمَامٍ ظَاهِرٍ أَوْ بَاطِن‏» زمین بدون امام، آشکار یا نهان، باقی نمی ماند. یعنی؛ ظاهر و باطن زمین، از بین می رود. بعد هم فرمودند: «و لَا تَبْقَى الظّواهِر الأرض والبواطن الارض إلّا بأمام عادل»، تمام این بواطن و ظواهر زمین، وجود و ثبوتش به واسطه امام عادل است.


این ظاهر و باطن زمین چیست؟ آن که مکانی برای عبودیّت است. بالاخره برای هر شیئی، یک مکان و یک زمانی، نیاز است. مکان بندگی، زمین است. این مکان بندگی، اصلاً به وجود نمی آمد، إلّا به امام. لذا آنچه که عامل ساخت ارض، است، همه، به واسطه امام و سپرده شدن و پذیرش این ولایت است.


یک روایت دیگر هم در این زمینه بیان شده: «لَوْ بَقِیَتِ‏ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت‏» [4] اگر زمین بدون امام بود، یقیناً در هم فرو می ریخت. یعنی اصلاً زمین نمی تواند بدون امام باشد و إلّا از بین می رفت.


یک روایتی در باب اسرار الارض و اسرار الخلق هست که بسیار عظیم است، در آن تبیین می کنند: پروردگار عالم، اصلاً زمین و همه موجودات و آنچه که درون ساخت این‌ ها به وجود می آید، یعنی مولکول­ های این‌ ها را موقعی به وجود آورد که ولایت حضرات معصومین را پذیرفتند، خیلی عجیب است.


بعد در همان جا می فرمایند: اگر چیزی، ولایت حضرات معصومین را نپذیرد، به خودی خود موجودیّت ندارد و اصلاً به وجود نمی آید.


حقیقت امام برای ما قابل درک نیست


پس امام، کسی است که در مورد او بیان می‌ شود: «لَا تَبْقَى‏ الْأَرْضُ‏ بِغَیْرِ إِمَامٍ ظَاهِرٍ أَوْ بَاطِن‏»، امّا مردم این را نفهمیدند و تصوّر کردند که امامت جدای از همه مطالب است و فقط یک بعد معنوی است که گاهی انسان باید به امام رجوع کند، آن هم از باب این که طیّب و طاهر است. 


در حالی که امام در حقیقت، همه خلقت است. امام، ظاهر خلقت است، امام، باطن خلقت است. ولی مردم این را که امام، ظاهر و باطن خلقت است، درک نکردند که این، خودش یک بحث مفصّل است. وقتی آن مرد الهی و عظیم‌ الشّأن، ملّا محسن فیض کاشانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) و یا دیگر بزرگانی چون شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز (روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، در باب امامت، سخن می گویند، می گویند: این‌ جا نه قلم می تواند قلم بزند و نه ذهن می تواند ادراکات حقیقی به امام پیدا کند، إلّا در حد تفضّل مِن ناحیة الله. حالا وقتی آن شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز (روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، آن که اخ السّدید امام زمان (روحی له الفداء) هست، این‌گونه سخن می گوید، ما دیگر چه می توانیم بگوییم؟!


ما می توانیم بگوییم: امامت، فقط امامت است و هر چقدر هم در این باب قلم بزنیم و بگوییم، فقط قطره­ ای است در مقابل دریا و ما تنها این قطره را تبیین می کنیم و هیچ­گاه نمی توانیم حقیقت امامت را بیان کنیم.


البته در باب شیء بیان کردند: اگر ادراک نسبت به حقیقت شیء نیست، در همان حدّ ظاهر از ما می خواهند. این، بحث بسیار مهمّی است که ملّاصدرای عظیم‌ الشّأن آن عارف بالله، بیان می کند. ایشان فرمودند: «فی بطن شیء، اشیاءٌ و فی بطنه، ادراکاتٌ ولکن حقیقة الشیء موجودٌ خاصٌ لموجوده»؛ یعنی حقیقت شیء اصلاً با آن موجودیّت شی تفاوت دارد، «ولکن انّما  یتوسل بظاهر الشیء» ولیکن ما به ظاهر شیء توسّل می کنیم. یعنی حتّی وقتی هم که داریم راجع به حقیقت شیء می‌ گوییم، باز هم حقیقت شیء را نمی‌ گوییم و توسّل به ظاهر شیء می‌ کنیم. ما داریم ظاهر شیء را بیشتر توضیح می‌ دهیم، نه حقیقت شیء؛ چون باز هم ما واقعیّت حقیقت شیء را نمی دانیم.


آن‌ وقت راجع به امام هم معلوم است که انسان اصلاً نمی‌ تواند راجع به حقیقت امامت، ادراک داشته باشد و ادراکات ما در این زمینه، نسبی است. مانند همین که فرمودند: قرآن، هفت ظاهر و هفتاد باطن دارد و شاید بعضی ها بتوانند به آن بواطن اوّلیّه برسند. امام راحل عظیم‌ الشّأن در مقدّمات تفسیر سوره حمد خود بیان می­ فرمودند: ما مگر می توانیم دربار قرآن سخن بگوییم، در حالی که قرآن، مِن ناحیه الله است و کلام الله است و درک کلام الله، کسی را می خواهد که خود در رده خدا باشد و مخلوق، در رده ذوالجلال و الاکرام نیست. لذا آنچه را که ما بیان می کنیم و می شنویم و می خوانیم و آنچه که معصومین برای ما گفتند، همه، به اندازه ادراکات انسانیّه است و ادراکات انسانیّه، محدود و در حدّ همان توان خود بشر است، نه حقیقت او.


پس این‌ ها، حقیقت الشی نیست، حقیقت الکلام نیست، کلام الله بما هو کلام، ردیف می خواهد، یعنی یک کسی را می خواهد که خود خدا باشد، تا کلام خدا را درک کند. لذا نازله است، یعنی در حدّ ادراکات ما پایین آمده و ما نمی توانیم همه مطالب را درک کنیم.


لذا آنچه را هم که بیان می کنند: مواظب و مراقب باشد که تفسیر به رأی نباشد، به همین دلیل است که ما در ظواهرش ماندیم و باید مراقبت زیادی در زمینه ورود به تفسیر داشته باشیم. حتّی اگر کسی متّصل به علم الله و علم الحجّه شود، فقط از همان بطن‌ های اوّلیّه اطّلاع می‌ یابد، امّا دیگر کجا می توان به هفتاد بطن رسید؟!


ابن‌ عبّاس بیان می‌ کند: یک شب، از سر شب، تا آن موقع که فقط به اندازه یک نماز شب به وقت نماز صبح، وقت بود؛ امیرالمومنین، فقط راجع به باء بسم الله، مطالبی را برای ما تبیین می‌ کردند. آن هم با سرعت بیان می کردند و در آخر هم فرمودند: ابن عبّاس! این را بدان که من، تنها نقطه ­ای را برای تو گفتم و اگر بخواهم راجع به باء بسم الله بگویم، می توانم هر شب سخن بگویم!


ابن عبّاس می گوید: آقا جان! ما همین را هم متوجّه نشدیم که چه شد. بعد فرمودند: همین هم نازله است. یعنی چه؟ یعنی ابن عبّاس! این‌ طور نیست که تصوّر کنی من امام، دارم آنچه را که متعلّق به من هست، به تو می گویم. بلکه تو را دیدم که چگونه هستی و به اندازه فهم تو دارم می گویم.


لذا این که این هم بر تو نازله است؛ یعنی به اندزه فهم تو بیان کردم، نه اندازه امامت خودم. من امامم، اگر می خواستم به اندازه فهم امامت خودم، تبیین کنم که تو اصلاً هیچی از آن را متوجّه نمی شدی و همان اوّلش کم می آوردی و اگر هم بخواهم به اندازه امامت خودم بگویم که غوغاست، دریاست، یک سال، دو سال، ده سال، بیست سال، ... طول می‌ کشد.


بعد فرمودند: همه قرآن، در سوره حمد است! مگر می شود؟ یعنی آیات حربیّه هم در سوره حمد است؟ آیات عبادیّه هم در سوره حمد است؟! آیات تکلیفیّه ظاهری هم در سوره حمد است؟! بله، فرمودند: همه چیز در سوره حمد است، امّا ما نمی‌ توانیم این را بفهمیم. جالب است، بعد هم فرمودند: همه سوره حمد در بسم الله الرحمن الرحیم است. بسم الله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم و بعد هم فرمودند: من، همان نقطه باء بسم الله هستم. این یعنی چه؟ چون اصلاً کل حروف و کل اعداد، به نقطه است و اوّل درسی که به من و شما در دبستان یاد دادند و می خواستند قلم به دست بگیریم، این بود که نقطه چین می کشیدیم.


لذا همیشه به اندازه تفهیم طرف مقابل تبیین می شود، نه به اندازه حقیقت الشیء، حقیقت القرآن، حقیقت الامام. لذا تبیین امام هم تبیین نازله است، چون ما یک حقیقت الامام داریم و یک حقیقت التبیین. تبیین امام، با خود امام متفاوت است. بعد خود آن تبیین امام هم باز نازله است و با تبیین حقیقی متفاوت است، یعنی چه؟


اگر بخواهم در مثال این را ساده کنم، این است که ما شیئی داریم که این شیء وقتی درونش را می شکافیم، مطالبی در آن هست. فرمودند: «لکل شیء ذرة و لکل ذرة ذرة اخری» برای هر شیئی، ذرّه‌ای است و در هر ذرّه­ ای، ذرّه ­ای دیگر. یعنی در هر چیزی، ذرّه ­ای به نام اتم وجود دارد و باز درون اتم هم ذرّه ­ای دیگر. هر شیء، یک ظاهری دارد که ما ظاهرش را می بینیم، مثل همین تلویزیون. یادتان هست، وقتی پشت تلویزیون قدیم­ را باز می کردی، دریایی بود، حالا یک صفحه کوچک شده، معلوم است فیوزها تبدیل به چیز دیگری شده و فردا هم به چیز دیگری تبدیل می شود و بعد این تلویزیون تبدیل به چیزی می شود که خودش، به اندازه یک انگشت است و این‌ قدر صفحه نازک است که تا می شود و حتّی می شود این تلویزیون بزرگ را در جیب بگذاری. دارند روی این مطلب کار می کنند و شما این را، خواهید دید.


ظاهر کلام پروردگار عالم، با باطنش متفاوت است. باطن امام، با ظاهرش متفاوت است، تازه آن تبیین ظاهری امام هم با حقیقت تبیین امام متفاوت است. حقیقت بیان امام، غوغاست؛ چون امام، هم ظاهر و هم باطن دارد. لذا امام مجبور است آن تبیینش را هم نازله کند، تازه در همین بیان نازله­ اش هم خیلی ها مانده ­اند.


همین کلام نازله مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) را که تازه یک مقدار از خطبه­ هایش را سیّد رضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن هم از باب بلاغت جمع کرده است، برایمان قابل درک نیست. ایشان خطبه­ های امیرالمؤمنین از باب بلاغت را جمع‌آوری کرده، امّا خودش هم می گوید که فقط این­ها راجع به بلاغت حضرت نیست، بلکه خطبی هم از باب بلاغت هست که به دست ما نرسیده است. وقتی مغول­ ها حمله کردند، خیلی خیانت­ ها به علم و فرمایشات امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام) شد. حالا تازه همین‌ ها را هم از باب بلاغت جمع کرد، نه از باب این که بخواهد بگوید: همه فرمایشات امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام)، این است. یعنی نهج البلاغه، از باب بلاغت سخن امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام) است که هر کدام از آن شرح‌ بسیاری می‌ طلبد. ابن ابی الحدید معتزلی، بیست جلد شرح نهج‌ البلاغه می‌ نویسد. بعد هم خود ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: من مجبورم این‌ قدر محدودش کنم؛ چون اگر انسان بخواهد ورود پیدا کند، باز غوغای دیگری است. به قول یکی از که می‌ فرمود: اگر بخواهیم خود این شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی را، برای اولیاء خدا، شرح دهیم، باز می شود این‌ قدر شرح داد که حداقل شصت جلد بشود.


من یک موقع به ابوالعرفا، آیت­ الله ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) عرض کردم: آقا! شما راجع به نهج البلاغه خیلی کم صحبت می کنید و فقط گاهی یک نکته ­ای بیان می فرمایید. ایشان فرمودند: آخر مگر می شود، خودم را در دریا غرق کنم؟! بعد فرمودند: فقط یک نکته بگویم، بعد گفتند و گفتند، والله العظیم چهار ساعت آقا همین طور حرف زدند و ما هم متوجّه نشدیم. بعد فرمودند: این فقط یک نکته بود، ساعت را نگاه کن، بعد هم من این نکته را در حد تو گفتم.


مگر می شود در این باره حرف زد؟! چه کسی می تواند؟! فقط بگو: «ها علی بشر، کیف بشر». پس ادراک حقیقت امیرالمؤمنین، حقیقت امامت و ظاهر و باطن امامت محال است. لذا فقط توسّل و تمسّک به آن­ها باعث نجات است و این را بشر نفهمید و تصوّر کرد امامت یک چیز خوبی است که انسان باید گاهی به سراغش برود. انسان نفهمید اصلاً حقیقت دنیا امام است، ظاهر دنیا امام است و باطن دنیا هم امام است. انسان «لَا تَبْقَى‏ الْأَرْضُ‏ بِغَیْرِ إِمَامٍ ظَاهِرٍ أَوْ بَاطِن‏» را متوجّه نشد، همه این­ها در امامت وجود دارد.


سلسله مراتب اتّصال اولیاء خدا به معصوم


انسان متوجّه نشد که اگر امام نبود، زمین از بین می‌ رفت «لَوْ بَقِیَتِ‏ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت‏»، لام که بر سر «ساخت» آمده، تحقیقیّه است. البته لام در ادبیات معانی مختلفی دارد. بارها عرض کردم: «کلمة واحدة تدّل علی معان مختلفة»، حرف هم گاهی معانی مختلف دارد، لام در این‌ جا به معنی تحقیقاً است؛ یعنی بدانید، صد درصد، حقیقتاً زمین بدون امام از بین می رفت.


الآن زمین از حجّت، خالی نیست، زمین، حجج یعنی اولیاء دارد که من ناحیه الحجّة (روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) هستند. یعنی از ناحیه کسی که همه علوم اوّل و آخر در اوست، همه مطالب برای اوست، همه انبیاء عظام دلشان می خواست در خدمت حضرت باشند و در بین همه انبیاء عظام، عیسی بن مریم، مفتخر به عنوان وزیری آقاجان است. جدّ مکرّم حضرت بیان می فرماید: «لو ادرکته لخدّمته مادام حیاتی» اگر من امام صادق و من اباعبدالله الحسین (علیهما الصّلوة و السّلام) درکش می کردم، خادمش می شدم تا زنده بودم.


پس معلوم است در این دوره خبرهایی هست و این که بیان کردند: «علماء امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» که علماء امّت پیامبر اکرم حتماً از انبیاء دیگر، غیر از انبیاء عظام، برترند، چرا؟ چون وقتی کسی، ولو یک قطره از آب دهان حضرت و یا یک لحظه از محضر حضرات، بهره می‌برد؛ معلوم است پر از علم می شود و دیگر به دریا متّصل می‌ شود و اصلاً تمامی ندارد، تا بگوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم» به دریای بی‌ نهایت علم امامت ورود پیدا می کند، یک روز، دو روز، نمی دانم چند روز، همین‌ طور می‌ تواند سخنان دُرربار بیان کند. اگر بزرگان و اعاظم بخواهند برای من و شما تعریف کنند و مثل من نواری بخواهم این­ها را تحویل شما بدهم، با یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، یک روز، دو روز و ... نمی‌ شود، بلکه این علم تمامی و انتها ندارد.


تازه ببینید که آن‌ ها به یک قطره­ ای از علم امامت متّصل شده ­اند، به یک آهی، به یک نفسی، به یک حضوری متّصل شده ­اند، تازه بعضی نمی توانند مستقیم وارد شوند. اگر مستقیم باشد که غوغایی است. مانند آن­هایی که به علم شیخنا الاعظم (روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، حضرت مفید عزیز بزرگوار متّصل می‌ شوند و از آن طریق، به علم وجود مقدّس آقا متّصل شده‌اند، الی الابد. یا بعضی‌ ها در حدّ پایین‌ تر هستند. یعنی یک سری نکات عجیب و سلسله مراتب و غوغایی است. ولو این بزرگان ما به پایین‌ ترین مرتبه هم متّصل شوند، یک غوغایی است که از انبیاء عظام هم برتر هستند. اعاظم و اولیاء خدا و بزرگان ما به عنوان نوّاب حضرت هستند، منتها نوّاب عام هستند. در آن زمان، نوّاب خاصّ بودند، بعد از آن‌ ها ولیّ‌ فقیه است که بحثش جداست و در زمان نزدیک به ظهور به وجود می‌ آید که امروز آمده و إن‌شاءالله این‌ ها دیگر مقدّمه برای ظهور حضرت است.


بارها از مبشّرات محضر مبارکتان بیان کردیم و ابایی نداریم و باز هم بیان می‌کنم و با سخره دیگران از حقایق عقب‌ نشینی نمی‌ کنیم. بیان شده: وقتی 1400 در 1400 شد؛ دیگر از آن‌ جا به بعد برای ظهور حضرت، لحظه‌ شماری کنید. الآن 1394 ه.ش و 1437 ه.ق هستیم، یعنی سال قمری به 1400 رسیده، وقتی سال شمسی هم به 1400 برسد؛ یعنی شش سال دیگر، از آن‌ جا به بعد نفرمودند: روزشماری، نفرمودند: ساعت، بلکه فرمودند: لحظه‌ شماری کنید که آن موقع خیلی به ظهور نزدیک هستید. ای بسا زودتر هم بشود، نمی‌ دانیم. همه دست خداست، «کذّب الوّقاتون». امّا اولیاء خدا از باب آثار تبیین کردند. خیلی از مطالب هم باید در این دوره تبیین شود. اولیاء خدا مطالبی را در خفا و فقط برای اصحاب لیل خود بیان می‌ کردند. امّا امروز نزدیک به ظهور است و خیلی از مطالب باید بیان شود. لذا من و شما باید بیشتر تأمّل کنیم. غوغا و محشر است. از علوم مختلفه به آن‌ ها مرحمت می‌ کنند و آن‌ ها هم از طریق دیگران به من و شما می‌ رسد و من و شما هم باید بشنویم و دائم تکرار کنیم تا متوجّه می‌ شویم. برای همین است که بیان شده: عقول بالا می‌ رود و فهم‌ ها زیاد می‌ شود. کما این که در زمان ظهور حضرت نیز بیان شده: حضرت دست می‌ کشیدند و عقول، کامل می‌ شود. لذا عقول آن زمان با این عقل‌ ها باز متفاوت می‌ شود. عقل‌ های الآن با عقل‌ های پنجاه سال پیش متفاوت است و همه مطالب تغییر کرده است. در آینده نیز همین‌ طور خواهد شد.


لذا به واسطه همین است که ما باید بیشتر امام و امت را درک کنیم، تا اگر حجّت حقّ آمد، بدانیم امروز دیگر مثل سابق نیست. مردم امامت امیرالمؤمنین را نشناختند، لذا منافقین در مقابل حکم امیرالمؤمنین ایستادند و مردم هم از منافقین تبعیّت کردند. اگر امام فرمود: قرآن را بزنید، می‌ زدند؛ اینگونه نمی‌ شد.


نفرین حیوانات بر انسان‌ ها!


آن‌ ها نمی‌ دانستند امامت یعنی چه. امامت را فقط از باب طهارت قلبی و ظاهری داشتن می‌ دیدند. امّا از باب خلافت، به بحث امامت قائل نبودند و بعد هم می‌ گفتند: حالا این نشد، آن بشود؛ مگر چه اشکالی دارد؟! اگر - به تعبیر خودشان - علی نشد، معاویه بشود، چه اشکال دارد؟! اگر علی نشد، بگذارید اوّلی و دومی بشوند، چه اشکال دارد؟! این‌ ها نفهمیدند که اصلاً ضلالت و گمراهی زمین و اهل زمین به این واسطه رقم می‌ خورد. اگر واقعاً پرده‌ ها کنار زده و حقایق آشکار شود؛ والله العظیم – قسم جلاله می‌ خورم - انسان می‌ دید که حیوانات به انسان‌ ها نفرین می‌ کنند که ای انسان‌ ها! اگر شما اجازه داده بودید که امام بر حقّ بر کرسی خلافت و حکومت که یکی از اجزاء امامت است، بنشیند، امروز ما هم در آسایش بودیم. گیتی، کهکشان‌ ها در آسایش بود.


علّت کاهش عمر بشر!


وقتی قطب عالم امکان بیاید، همین حالت می‌ شود. رشد دو مرتبه درست می‌ شود. سیر الآن نزولی است و داریم به پایین می‌ رویم. امّا در آن زمان، سیر صعودی به وجود می‌ آید. لذا بیان کردیم که اقلّ عمر برای خود انسان‌ ها در باب سیر صعودی، صد سال است.


این مطلب را بیان کردیم که یک موقع کسی محضر حضرت نوح نبی (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) آمد و عرضه داشت که ای نبیّ خدا! من می‌ دانم که شما بر حقّ و از ناحیه خداوند هستید و مانند دیگران، شما و رسالت تان را به تمسخر نمی‌ گیریم (چون قوم نوح، علاوه بر این که تعداد بسیار کمی ایمان آوردند، مدام هم ایشان را تمسخر می‌ کردند که چرا چنین کشتی بزرگی دارد می‌ سازد، کشتی‌ ای که چندین طبقه بود و چندین سال ساخت آن به طول کشید، اصلاً مانند آن دیگر در زمین نیست و نمی‌ آید. نقشه آن را جبرائیل آورده بود. می‌ گفتند: هیچ سالی در این‌ جا باران نیامده، حالا تو ما را از طوفان و ... می‌ ترسانی، لذا در هوای آفتابی، چترهایی بر سر می‌ گرفتند و اینگونه ایشان را مسخره می‌ کردند)، از شما یک درخواست دارم و آن این که برایم دعا کنید تا دلم آرام بگیرد، من گرفتارم و فقط دعای نبیّ من را آرام می کند. حضرت فرمودند: گرفتاری‌ ات چیست؟ گفت: من جوانم را از دست دادم و از وقتی او رفته، گویی قلبم دارد از جا کنده می‌ شود و از داغ جوانم، بسیار ناراحت هستم و شب و روز دارم گریه می‌ کنم. کاری کنید قلبم آرام بگیرد. حضرت فرمودند: جوانت چند سال داشت؟ گفت: چهارصد سال!!!


یعنی در آن زمان، عمری بوده که چهارصد ساله به عنوان جوان محسوب می‌ شده! لذا اقلّ عمر در زمان حضرت را گفتند: صد سال می‌ شود؛ یعنی رشد می‌ کند. وقتی امام حقّ باشد، همین حالت را دارد. امّا وقتی از امام حقّ دور شدی، عمرها به پایین می‌ آید. زندگی‌ ها معنای حقیقی زندگی را پیدا نمی‌ کند و فقط یک چیز مبهمی است.


چرا در زمان ظهور، لعن نسبت به غاصبین بیشتر می‌ شود؟


لذا ما الآن داریم در یک سری مبهمات زندگی می‌ کنیم. اگر حقیقت شیء برای ما معلوم شود، حقیقت زندگی، حقیقت عیش برای مردم معلوم شود، آن موقع است که جدّی به آن کسانی که نگذاشتند امام بر حقّ، حاکم شود؛ نفرین می‌ کنند.


لذا بیان کردم که در دوران وجود مقدّس آقایمان لعن نسبت به آن غاصبین بیشتر است. چون می‌ گویند: ای کاش پدران ما هم این را درک می‌ کردند. چرا بعضی‌ ها دعای عهد می‌ خوانند و اعمال دیگری انجام می‌ دهند که دولت مهدوی را ببینند؟ یکی این است که در خدمت آقا باشند، امّا مطلب دیگر این است که واقعاً حقیقت انسانیّت را بچشند.


من این را به صراحت بیان می‌ کنم که بشر، عیش انسانی را ندیده است. بشر در یک ظاهری دنیا آمده و در ظاهر هم از دنیا می‌ رود. بشر نفهمید حقیقت زندگی چیست و تا آقا هم نیایند، هیچ‌ کس نمی‌ فهمد. هیچ‌ کسی هم نمی‌ تواند درست کند تا خود آقا بیایند و این قاعده است.


لذا امام راحل و الآن امام المسلمین، دارند مقدّمه آن قضیّه را درست می‌ کنند، تازه اگر بعضی از نامردها بگذارند و به فرامین ولیّ فقیه گوش دهند. برخی نه به فرمان امام گوش دادند و نه الآن به فرمان امام‌ المسلمین گوش می‌ دهند. تازه این‌ ها می‌ خواهند مقدّمات را برای دولت مهدوی درست کنند و نیامدند بگویند: ما می‌ خواهیم برای شما زندگی آن‌ چنانی بسازیم. اصلاً کسی نمی‌ تواند.


سیر صعودی بشر در زمان ظهور


لذا ما فقط می‌ توانیم مقدّمه ظهور را برای آن زندگی و عیش حقیقی آماده کنیم و إلّا من و شما در آن عیش حقیقی نیستیم. بزرگان مطالبی را بیان فرمودند که من هم دهانم بسته است و نمی‌ توانم همه را بیان کنم که در یک جاهایی چنین زندگی‌ هایی درست کردند، یا مثلاً آن مرد الهی و عظیم‌ الشّأن، سیِد شمس‌ الدّین که در محضر وجود مقدّس آقا جان است، الآن نمی‌ شود بیان کرد و قدرت اثباتش هم نیست.


علی ایّ حال ما در آن زندگی و عیش حقیقی نیستیم. ما بدبختیم. انسان بدون امام بدبخت است. می‌ دانید چرا می‌ گوییم: «اللّهم إنّا نشکوا الیک فقد نبیّنا»، می‌ دانید چرا شکایت می‌ کنیم؟ چون ما بدبختیم.


می‌ دانید چرا می‌ گویند در روز جمعه که یکی از چهار عید مسلمین است، باید ندبه سر دهیم؟ اصل ندبه این است که در بیابان خوانده شود و انسان فریاد بزند. در مورد ادعیّه دیگر داریم که باید آرام بخوانیم و در محضر ذوالجلال و الاکرام مؤدّب باشیم، مگر مواردی که دیگر اشکش جاری شده و اختیار ندارد. امّا در مورد ندبه می‌ گویند: از ابتدا با فغان شروع کن.


من شمّه‌ای را از یک ولیّ خدا که در بیابان ندبه می‌ خواندند، دیدم. بعد دیدم ما اصلاً نمی‌ توانیم. من ترسیده بودم که آقا جان بدهند. دائم نگاه می‌ کردم و مراقب بودم که نکند آقا در آن بیابان بمیرد. مدام داد و فریاد می‌ زد؛ چون ولیّ خدا می‌ داند که بدون امام است و زمین بدون امام، ندبه، فغان، ناله و ضجّه می‌ خواهد ولی ما نمی‌ دانیم. آن که ولیّ خداست می‌ فهمد که بدون امام، اصلاً نفس کشیدن معنا ندارد. باید امام باشد که انسان، نفس بکشد، و إلّا نفس او، نفس مصنوعی است. لذا ما در نفس مصنوعی داریم سیر می‌ کنیم و نفس حقیقی نداریم. برای ما اکسیژن دروغین نصب کردند. حیات بدون امام، حیات نیست و ممات است.


می‌ خواستم مقدّمه را کوتاه بیان کنم تا راجع به اصل بحثی که در مورد معاویه داشتیم، مطالب را ادامه دهم امّا نشد به آن‌ جا برسیم. اگر کسی امام را نشناسد، نمی‌ فهمید که همه چیز با اشاره امام است.


خود حمید بن مسلم که برای طرف مقابل است، می‌ نویسد: دیدم وقتی حسین، خون علی اصغر را به دست گرفت و به آسمان پاشید، یک قطره از خون او به زمین نریخت!


وقتی انسان امام را درک نکند، مدام در ظلمت فرو می‌ رود، همین می‌ شود که «کالانعام بل هم اضلّ» خواهد شد و در چاه ویل سقوط می‌ کند و همین‌ طور پایین می‌ رود که آن، انتهایی هم ندارد. سیر صعودی انتها ندارد و به تالی تلو عصمت می‌ رسی و مدام رشد می‌ کنی. در ضلالت و گمراهی هم اگر سقوط کردی، دیگر پایانی ندارد؛ اگر او احسن است، این هم اضل است. هر دو از باب افعل است؛ یعنی دیگر انتهایی ندارد.


ضلالت به جایی می‌ رسد که خود حرمله ملعون، وقتی توسط مختار دستگیر شد، برای او تعریف کرد - آنچه در فیلم نشان دادند، با تاریخ واقعی خیلی همخوانی ندارد - و گفت: من تیر را درآوردم، گفتم امیر! کدام را بزنم؟ بچّه که عطش داشت، گاهی سرش، عقب و یا جلو می‌ افتاد. وقتی حضرت او را بالا آوردند، سر او عقب افتاد، گلوی سفید علی اصغر دیده شد ...


پی‌نوشت‌ ها:


[1]. الکافی، ج: 2، ص: 18.


[2]. الکافی، ج: 1، ص: 374.


[3]. بارها بیان کردم که بعضی از اذکار مانند صلوات، عمومی هستند و برخی دیگر، خصوصی. البته گاهی بعضی از اذکار، هم خصوصی و هم عمومی هستند. چون بعضی از اذکار، مخصوص بعضی افراد است و لذا همه نمی توانند این اذکار را بیان کنند. پس ما نمی توانیم برویم کتاب‌ هایی که نوشته هزار ختم و ده هزار ختم و ... را بگیریم و انجام بدهیم! 


باید اولیاء خدا درون انسان را ببینند و ذکری را که نیاز است، بیان کنند. لذا ذکر همین‌ طوری، خوب نیست؛ چون باید متوجّه باشیم که ذکرهای عمومی داریم و ذکرهای خصوصی.


عزیزان من! مثلاً یک موقعی جایی نوشته که آشیخ رجبعلی خیّاط (اعلی اللّه مقامه الشّریف) به کسی گفته: اگر چله بگیری و فلان ادعیّه و فلان اذکار و فلان اعمال را انجام بدهی، توفیق پیدا می کنی به زیارت حضرت حجّت (روحی له الفداء) نائل شوی. شخصی این را می بیند و می رود این کار را چهل روز انجام می دهد، می شود پنجاه روز، بعد شصت روز، حتّی یک سال هم ادامه می دهد، در آخر، دو مطلب برایش پیش می آید: یا می گوید: این اذکار، نعوذبالله، دروغ است، یا می گوید: این‌ هایی که می گویند: می شود آقا را دید، اصلاً چرند است!


در حالی که اصل، این است که وقتی آشیخ رجبعلی خیاط (اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا بعضی از بزرگان، چنین ذکرهایی را بیان می کنند، باطن را می بینند که طرف، این مراحل را طی کرده و حالا ذکری متناسب حال او به او می دهند.


اتفاقاً یکی از آقایان می‌ فرمود: ما محضر حاج آقا مجتبی تهرانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم، دوستمان، یک گرفتاری داشت، بعد از جلسه، مشکل خود را محضر ایشان بیان کرد. آن بزرگوار مطالبی را گفتند و وقتی تمام شد، یکدفعه رو به من کردند و فرمودند: آقا! این‌ ها را شما نمی گویی ها! من برای ایشان گفتم، این‌ ها مناسب شما نیست! من تعجّب کردم، چون خیلی خوب گوش می دادم و می نوشتم! امّا گویی ایشان باطن من را دید و صلاح ندانست که من آن اذکار و اعمال را انجام دهم.


[4]. الکافی، ج: 1، ص: 179.


منبع:فارس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۵:۴۹
Seyed Meisam Jasemi

موعود ـ پایگاه خبری شیعه، آیات و روایاتی که در ذیل می آیند اشاره به وجود عوالم و موجودات دیگر دارند که برداشت و تدبر در آنها را به عهده خوانندگان می گذاریم:


در روایات مطرح شده است که امام باقر (ع) به جابربن یزید می گوید:


گویا تو گمان می کنی که خداوند فقط این عالم را آفرید و بس و همچنین گمان می کنی که خداوند بشری غیر از شما نیافریده است؛ آری به خدا قسم! خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید و تو در آخر این عالم ها و آدم ها هستی... (صدوق، خصال، ج 2، ص 450؛ بحارالانوار، ج 63، ص 82 - 83)


از حضرت علی (علیه السلام) پرسیدند:


پیش از آدم ابوالبشر چه کسی بود؟ حضرت علی فرمودند: "آدمی دیگر! خداوند 1000 عالم و 1000000 آدم آفریده است و تو در آخرین عالم و سلسه ی آخرین آدمیان هستی!" (کتاب روح و ریحان، ص 133)


مانند آن روایت از امام باقر (علیه السلام) در الخصال، ج 2، ص 652 نیز نقل شده است.


از امام صادق (ع) روایت شده که به راوی فرمود:


شاید شما گمان می‌ کنید که خدا غیر از شما هیچ بشری دیگری نیافریده است! نه، چنین نیست، بلکه هزار آدم آفرید که شما از نسل آخرین آنها هستید». (صدوق، توحید، ج 1، ص 277)


نیز از امام باقر (ع) روایت شده:


خدا از روزی که زمین را آفرید، هفت عالم را در آن خلق کرد (و سپس منقرض کرد) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودند. خداوند همه آنها را از پوسته روی زمین آفرید و نسل بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه‌اش از او جدا ساخت». (صدوق، خصال، ج 2، ص 652، ح 54)


حضرت امیرالمومنین (ع) می فرماید:


سپس خداوند منزه برای اسکان آسمان ها و آباد سازی برترین طبقه ی ملکوت, مخلوقات جدیدی از ملائکه اش ایجاد نمود و شکاف های آسمان و مکان های خالی آن جا را با آنها پر نمود. (بحار الانوار ج 52 ص 109)


حضرت باقر (ع) در خطاب به ابوحمزه ثمالی می فرماید:


ای ابا حمزه, این قبه (گنبد، سیاره) پدر ما آدم است و خداوند غیر از آن (سیاره) سی و نه گنبد (سیاره) دارد و در آن جا مخلوقاتی هستند که یک چشم بهم زدن نیز نافرمانی خداوند نکرده اند. (روضه کافی301)


قبه در این حدیث اشاره به تمدن آسمانی است و تعداد 39 صرفا تعیین حدود نیست بلکه معرفی تعدادی از این تمدن ها و جهان هاست زیرا در احادیث متعدد تعداد آن ها را مختلف آوردند.


حضرت صادق (ع) می فرماید:


در ورای این خورشید شما چهل خورشید دیگر است که در ورای آن ها مخلوقات بسیاری وجود دارند و در ورای این ماه شما چهل ما است که مخلوقات بسیاری در آن ها زندگی می کنند. (بصائر الدرجات ص 510)


امیرالمومنین (ع) می فرماید:


خداوند پشت مغرب سرزمینی دارد که به آن جابلقا می گویند و در جابلقا هفتاد تمدن است که هیچ یک مثل این تمدن (بشری) نیست هیچ گاه نافرمانی خداوند نکرده اند.


وفی خلقکم و ما یبث من دابه آیات لقوم یوقنون (جاثیه/4) و در خلقت شما و آنچه از جنبندگان که پراکندیم نشانه هائیست برای قومی که یقین آورندگانند.


والله خلق کل دابه من ماء فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رجلین ومنهم من یمشی علی اربع یخلق الله ما یشاء ان الله علی کل شیئ قدیر (نور/45).


و خداوند هر جنبنده ای را از آب آفرید، گروهی بر شکم خود راه می روند و گروهی بر دو پای خود و گروهی بر چهار پا راه می روند، خداوند هر چه بخواهد می آفریند زیرا خدا بر همه چیز تواناست.


ومن آیاته خلق السموات والارض و ما بث فیهما من دابه و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر (شوری/29)


و از آیات اوست آفرینش سیارات (سموات) و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده، و او هرگاه بخواهد بر جمع آنها توانست.


ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض من دابه و الملائکه و هم لایستکبرون (نحل/49)


آنچه در سموات و آنچه در زمین از جنبندگان وجود دارند و همچنین ملائک برای خدا سجده می کنند و تکبر نمی ورزند.


و کاین من دابه لا تحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم و هو السمیع العلیم (عنکبوت/60)


و چه بسیار جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست.


سوره: طه, آیه: 6


آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین و آنچه میان آن دو و آنچه زیر خاک است از آن اوست


سوره: 34, آیه: 1


سپاس خدایى را که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست و در آخرت [نیز] سپاس از آن اوست و هم اوست سنجیده کار آگاه


سوره: الانبیا, آیه: 19


و هر که در آسمان ها و زمین است براى اوست و کسانى که نزد اویند از پرستش وى تکبر نمى ورزند و درمانده نمى شوند.


سوره: الحج, آیه: 18


آیا ندانستى که خداست که هر کس در آسمان ها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مى کنند و بسیارند که عذاب بر آنان واجب شده است و هر که را خدا خوار کند او را گرامى دارنده اى نیست چرا که خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد.


سوره: الانبیا, آیه: 30


آیا کسانى که کفر ورزیدند ندانستند که آسمان ها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده اى را از آب پدید آوردیم آیا [باز هم] ایمان نمى آورند.


سوره: الفتح, آیه: 4


اوست آن کس که در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمان ها و زمین از آن خداست و خدا همواره داناى سنجیده کار است.


سوره: الحاثیه, آیه: 13


و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کرد همه از اوست قطعا در این [امر] براى مردمى که مى اندیشند نشانه هایى است.


سوره: الشوری, آیه: 29


و از نشانه هاى [قدرت] اوست آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از [انواع] جنبنده* در میان آن دو پراکنده است و او هرگاه بخواهد بر گرد آوردن آنان تواناست.


سوره: الاسرا, آیه: 44


آسمان هاى هفتگانه* و زمین و *هر کس که در آن هاست* او را تسبیح مى گویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او مى گوید ولى شما تسبیح آن ها را درنمى یابید به راستى که او همواره بردبار [و] آمرزنده است.


امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:


هذِهِ النُّجُومُ الَّتی فی السَّماءِ مَدائِنُ مِثلُ  المَدائِنِ الَّتی فی الأرضِ مَربُوطَهٌ کُلُّ مَدینَةٍ اِلی عَمُودٍ مِن نُورٍ


این ستارگانی که در آسمان هستند شهرها (و آبادی‌ هایی) همچون شهرهای زمینند، هر شهری از آنها با ستونی از نور (با شهرهای دیگر) پیوسته است.


سفینة البحار، جلد ۳، صفحه‌ی ۵۷۴


امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ کُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَکْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِینَ مَا یَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَهُمْ وَ إِنِّی الْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ . ــــ برای خدای عزّ و جلّ دوازده هزار عالم است که هر کدام آنها بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین می باشد. هیچ کدام از (اهل) این عوالم برای خدا عالمی غیر از عالم خودشان نمی بینند و من حجّت هستم برای همه ی این عالم ها.» (بحارالأنوار، ج 27، ص 41)


جابر گوید از امام باقر (ع) شنیدم که می فرمودند: همانا بیرون از این خورشید شما چهل چشمه ی خوشید است که از هر خورشیدی تا خورشید دیگر چهل روز فاصله است. در آن مخلوقات فراوانی هستند که نمی دانند آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. و بیرون این ماه شما چهل ماه است که بین ماهی تا ماه دیگر مسیر چهل روز است. در آن مخلوقات فراوانی هستند که نمی دانند آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. به آنها الهام شده همانگونه که به زنبور عسل الهام شده که لعنت کنند اوّلی و دومی را در هر زمانی از زمان ها؛ و بر آن ها فرشتگانی گماشته شده اند تا هر گاه لعنت نکردند آن ها را عذاب کرده شوند.» (بحارالأنوار، ج 27، ص 46)


ابن عبّاس گوید رسول خدا بر ما وارد شد در حالی که حلقه حلقه نشسته بودیم؛ پس به ما فرمود: در چه کارید؟ گفتیم: درباره ی خورشید فکر می کنیم که چگونه طلوع می کند و چگونه غروب می نماید. فرمودند: احسنت بر شما چنین کنید و تفکّر نمایید در مخلوق و تفکّر نکنید در خالق. پس همانا خدا خلق نمود هر چه را که خواست برای هر چه که خواست که شما تعجّب می کنید از آن. همانا از پشت قاف هفت دریاست که هر دریایی پانصد سال است و از پشت آن هفت زمین است که نور آن اهلش را روشن می کند. و از پشت آن هفتاد هزار امّت است که خلق شده اند به مانند پرندگان. او و جوجه اش همواره در هوا هستند و از تسبیح واحد خسته نمی شوند. و از پشت آن هفتاد هزار امّت است که از باد خلق شده اند و غذا، نوشیدنی، لباس، ظروف و حیوانات آنها از باد است. لانه های حیوانات آنها در زمین مستقرّ نمی شود تا بر پایی قیامت؛ چشمان آنها در سینه ی آنهاست. هر کدام آنها یک بار می خوابد و بیدار می شود در حالی که روزی اش بالای سر اوست. و از پشت آن سایه ی عرش است و در سایه عرش هفتاد هزار امّت است که نمی دانند خدا آدم و بنی آدمی آفریده است و نمی دانند که ابلیس و بنی ابلیسی خلق نموده است و این است قول خدا که فرمود: «وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ ـ و خلق می کند آنچه را که نمی دانید.» (بحارالأنوار، ج 54، ص 348)


امیرالمومنین (ع) فرمودند: «إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَافٍ عَالَماً لَا یَصِلُ إِلَیْهِ أَحَدٌ غَیْرِی وَ أَنَا الْمُحِیطُ بِمَا وَرَاءَهُ وَ عِلْمِی بِهِ کَعِلْمِی بِدُنْیَاکُمْ َذِهِ وَ أَنَا الْحَفِیظُ الشَّهِیدُ عَلَیْهَا وَ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَجُوبُ الدُّنْیَا بِأَسْرِهَا وَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ الْأَرَضِینَ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ لَفَعَلْتُ لِمَا عِنْدِی مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ وَ أَنَا الْآیَةُ الْعُظْمَى وَ الْمُعْجِزُ الْبَاهِرُ. ـــــ پشت قاف عالمی است که جز من به آن نمی رسد و من محیط هستم به فراتر از آن و علم من به آن مانند علم من است به این دنیای شما و منم نگهبان و شاهد بر آن عالم و اگر بخواهم به سرعت جواب دهم دنیا را تماماً و آسمان ها و زمین های هفت گانه را در کمتر از چشم بر هم زدنی می توانم؛ به خاطر اسم عظمی که نزد من است و منم آیه عظمای خدا و معجزه ی باهر.» (بحارالأنوار، ج 54، ص 336)


قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): «هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِی فِی السَّمَاءِ مَدَائِنُ مِثْلُ الْمَدَائِنِ الَّتِی فِی الْأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ کُلُّ مَدِینَةٍ إِلَى عَمُودٍ مِنْ نُورٍ طُولُ ذَلِکَ الْعَمُودِ فِی السَّمَاءِ مَسِیرَةُ مِائَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ سَنَةً ــــ این ستارگانی که در آسمان می باشند شهرهایی هستند مانند شهرهای موجود در زمین که هر شهری به ستونی از نور مربوط و متّصل است که طول آن ستون در آسمان به اندازه ی مسیر دویست و پنجاه سال است.» (بحارالأنوار، ج 55، ص 91)


«سَأَلَ ابْنُ الْکَوَّاءِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ قَالَ ذَاتِ الْخَلْقِ الْحَسَنِ ــــ ابن الکوّاء از امیرالمومنین (ع) درباره ی این قول خدای تعالی پرسید که «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ ــ و سوگند به آسمان که دارای حبک است» ؛ امام فرمودند: یعنی دارای مخلوقات نیکوست.» (بحارالأنوار، ج 55، ص 92)


همانگونه که در نمونه روایات ذکر شده ملاحظه می شود بحث وجود موجودات خارج از زمین در روایات اهل بیت (ع) با تعابیری رازآلود و محتاج به تحقیق و تفسیر بیان شده که شاید عمده عامل آن دو چیز باشد؛ یکی کمبود اطّلاعات و کشش فکری مردم آن عصر و دیگری طریقه ی خود معصومین (ع) که موارد زیادی سعی می نمودند وارد جزئیّات نشوند و راه اجتهاد و کوشش علمی را بر روی پیروان شان نبندند؛ چرا که خود همین اجتهاد و استنباط و استخراج جزئیّات و تفصیلات از اصول و کلّیّات، در هر عصری هم موجب رشد روحی اشخاص محقق است هم مانع از رکود فکری جامعه می شود. خود اهل بیت (ع) نیز در روایات متعدّدی به این سیره ی عملی خود تصریح نموده فرموده اند: «علینا الاصول و علیکم التفریع ــ بر ماست بیان اصول و بر شماست استخراج فروعات» و امام صادق (ع) فرمودند: «انّما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا» و امام رضا (ع) فرمودند: «علینا القاء الاصول الیکم و علیکم التفریع» (میزان الحکمه، ج 1، ص 549)


فقهای بزرگوار شیعه در طول تاریخ بر اساس همین سیره ی عملی اهل بیت (ع) باب اجتهاد را در علم فقه الاحکام همواره باز نگه داشته و دائماً آن را ترقّی داده اند و از فقه بسیط اوّلیّه، که فتاوا را به صورت ذکر متن حدیث بیان می کرد، تا فقه پیش رفته ی امروزی، با پشتوانه عظیمی به نام علم اصول فقه، آن را پیش برده اند؛ ولی در زمینه ی علوم طبیعی و فقه الطبیعه عنایت چندانی به روایات اهل بیت (ع) نشده و فقه الطبیعه ی اسلامی هنوز در حدّ ذکر روایات است و تحقیق قابل اعتنایی روی آنها صورت نگرفته است. البته در دهه های اخیر، فکر نوظهوری با عنوان علم دینی در میان اندیشمندان حوزه و دانشگاه مطرح گردیده که امید است با به بار نشستن این بحث، راه های استفاده از روایات علمی نیز گشوده شود و به مرور زمان اصول فقه علوم طبیعی اسلامی نیز تدوین و تنظیم گردد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۶:۵۵
Seyed Meisam Jasemi