مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

دادگاهی در آمریکا به دولت رئیس‌ جمهوری این کشور دستور داد تا ازدواج همجنس‌ گرایان در ارتش آمریکا را آزاد گذارد.

به گزارش فارس به نقل از شبکه "بی‌ بی‌ سی "، "باراک اوباما" رئیس جمهوری آمریکا در دسامبر سال گذشته میلادی، قانونی به نام "نپرس و نگو" را لغو کرد که بر اساس آن اگر حضور نظامیان همجنس‌ گرا در نیروهای مسلح فاش می‌ شد، اخراج می‌ شدند.

دادگاه تجدید نظر آمریکا به دولت اوباما دستور داده است تا به منع ادامه خدمت در ارتش همجنس‌ گرایانی که گرایش جنسی خود را پنهان نمی‌ کنند، پایان دهد.

بر اساس این گزارش، رئیس جمهوری آمریکا نیز قانونی را امضا کرد که برای اولین بار در این کشور به زنان و مردان همجنس‌ گرای ارتش این کشور اجازه می‌ دهد گرایش جنسی خود را، بدون ترس از خطر اخراج، ابراز کنند.

بی‌ بی‌ سی اینگونه ادامه داد که تا زمانی که پنتاگون در حال تنظیم مقررات جدید است، قانون "نپرس، نگو" همچنان در حال اجراست.

اکنون سه قاضی دادگاه نهم تجدید نظر در سان‌ فرانسیسکو گفته‌ اند که اجرای قانون "نپرس، نگو" باید لغو شود، زیرا دولت اوباما در دسامبر ۲۰۱۰ به این نتیجه رسید که رفتار متفاوت با آمریکایی‌ های همجنس‌ گرا، ناقض قانون اساسی است.

بر اساس قانون "نپرس، نگو" نظامیان همجنس‌ گرا اجازه ندارند گرایش جنسی خود را علنی کنند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۳
Seyed Meisam Jasemi

از جمله عرفان‏ هاى نوظهور در کشور، عرفان سرخپوستى است که از آن به عرفان ساحرى هم یاد مى‏ شود. در دهه اخیر کتاب هایى با نام این مسلک در کشور ترجمه و چاپ گردید. موسس این جریان «کارلوس کاستاندا» است که 12 کتاب از وى به فارسى موجود است.


به گزارش مشرق، آن‏چه وى تحت عنوان عرفان سرخپوستى نگاشته است، آموزش‏ ها و تعلیماتى است که کاستاندا از استاد خود «دون خوان» فرا گرفت.


از گفتنى‏ هاى عرفان‏ هاى نو ظهور، عدم اطلاع دقیق بر جزئیات زندگى پاره‏ اى از سردمداران این جنبش‏ هاست. همچنان که زندگى افرادى همچون ماهاریشى ماهش، پال توئیچل درهاله‏ اى از ابهام قرار دارد،


در مورد کارلوس کاستاندا هم گزارش‏ ها و اختلاف‏ نظرهاى مختلفى در مورد مکان تولد و تربیت وى وجود دارد. وى خود را متولد 1935 در سائوپائولو در برزیل معرفى کرده است، اما اسناد رسمى مهاجرت آمریکا حکایت از این دارد که وى متولد پرو است. پدر وى مدعى است که هیچ علاقه‏ اى به مکاتب راز ورانه نداشته اما همسر سابقش گفته که تنها موضوعى که در مورد آن با هم گفتگو مى‏ کردیم «راز وارى» بوده است. کاستاندا همچنین ادعا کرده که پدرش استاد ادبیات بوده است اما مجله تایم، پدر کاستاندا را طلاساز معرفى کرده است.

ایده‏ هاى اصلى

‏1. چنان‏که در آموزش‏ هاى دون خوان به کاستاندا بارها و بارها بازگو شده است، هدف و غایت در عرفان ساحرى، دست‏ یافتن به «قدرت‏ هاى جادویى» است.


رسیدن به این نوع قدرت‏ ها در سایه دست‏ یافتن به مرکز تجمع انرژى در بدن حاصل مى‏ شود و عارف در مرام ساحرى، کسى است که بتواند این مرکز انرژى را جابجا کند و با این جابجایى، به دسته‏ اى از نیروهاى غیر طبیعى دست یابد.


قدرت‏ هاى غیر عادى، خود تحلیل جداگانه لازم دارد، بگذریم که اساسا اینگونه توانایى‏ ها به خودى خود بیان‏گر هیچ مزیتى نیست و به معناى معنویت حقیقى و عرفان راستین نیست و از طرف دیگر این‏گونه قدرت‏ ها اختصاص به شمن‏ ها و سالکان عرفان ساحرى ندارد و در میان همه آیین‏ ها، افرادى که از این‏گونه توانایى‏ ها برخوردارند یافت مى‏ شوند.


اما نکته‏ اى که ذکر آن در مورد عرفان ساحرى خالى از لطف نیست این است که به شهادت تاریخ، سلسله پیامبران الهى همه مأمور بوده‏ اند به آدمیان گوشزد نمایند که انسان بریده از خدا و گسسته از مبدا، از نظر محرومیت و دورى از تعالى روحى، همچون چهار پاست، یعنى مقام بالفعل براى انسان بى‏خدا حیوانیت است و این حقیقت نیاز به اثبات ندارد. بنابراین مجاهدت رسولان الهى همه براى خروج انسان از مقام حیوانیت و وصول به مقام والاى انسانى بوده و اگر مکتبى قدرت یابد آدمى را قدمى از جایگاه حیوانیت به مقام منیع انسانى نزدیک نماید، توانسته به آدمى خدمت نماید و هر اندازه که در ایجاد فاصله بین صفات حیوانى و صفات ملکوتى انسان توفیق یابد به همان میزان در خور ستایش و تحسین است نه آن که همچون دون خوان با جان کندن اثبات کند که هنر انسان در تبدیل شدن به دیگر چهارپایان و جانوران است.


ریاضت‏ ها و آموزش‏ هاى دون خوان جهت برخوردارى انسان از توانایى‏ هاى حیوانات طراحى شده است. باید پرسید براستى این مرام با عرفان چه نسبتى دارد؟ اگر بپذیریم که فنونى که دون خوان آموزش داده، توانمندى جادویى به تمرین‏ کننده مى‏ دهد باز جاى این سؤال خالى است که اصولا در برخوردارى از این قدرت‏ ها چه کمالى نهفته است؟ کدام جنبه از ابعاد معنوى و ملکوتى‏ انسان با قدرت‏ هاى این چنینى شکوفا مى‏ شود؟ حتى اگر انسان از بدو تولد مجهز به این گونه قدرت‏ ها متولد شود و عمرى را با این قدرت‏ ها بگذراند، آیا میل کمال‏ جویى انسان ارضا شده و تمامى قواى وجودى انسان به تعالى رسیده است؟ آیا این منطق مى‏ تواند عقل کاوشگر انسان را براى انتخاب چنین هدفى بعنوان «غایت سیر انسان» قانع کند؟ بالاخره آیا رسیدن به این گونه قدرت‏ ها به انسان تضمین مى‏ دهد که آن‏چه اتفاق افتاده است در بر دارنده «سعادت» انسان بوده است؟


در مقام دفاع از عرفان ساحرى مى‏ توان به‏ گونه‏ا ى دیگر هدف عرفان ساحرى را توضیح داد و با آرایشى علمى آن را به مرز قبول نزدیک نمود. با این بیان که؛ طبیعت همچون انسان، زنده، با شعور و هدفمند است. مى‏ توان در سایه اتحاد با طبیعت، جمال و جلال و اقتدار و محبت را تجربه کرد. ارتباط با طبیعت، ارتباط با حقیقت هستى است و متحد شدن با طبیعت، وحدت یافتن با روح جهان است. بنابراین شناخت طبیعت و اتحاد با قواى طبیعت و پیوند با روح طبیعت و در نتیجه فناى در نیروى طبیعت، غایتى است که مراتبى از وحدت عرفانى و اتحاد معنوى را در درون خود دارد.


در بیان فوق هرچند سخن از «تجربه وحدت با طبیعت» به میان آمده اما در این تبیین به ظاهر عرفانى یک حقیقت فراموش شده و آن همانا «خالق طبیعت» است که مبدأ آفرینش است، یعنى حقیقت یکتایى که جوهره هستى است و طبیعت بى‏جان، بدون اتکاء به آن، صلاحیت غایت بودن را ندارد.

2. عرفان ساحرى که به خاطر توجه ویژه به نیروهاى طبیعت، «عرفان طبیعت‏گرا» نام گرفته است، یک نقص اساسى دارد و آن فراموش کردن آن دسته از قواى معنوى انسان است که مستقیم با طبیعت و کشف طبیعت ارتباط پیدا نمى‏ کند. یعنى تنها آن دسته از گرایش‏ هاى معنوى انسان که مى‏ تواند به طور مستقیم در وحدت با طبیعت و تسلط بر نیروهاى طبیعى و فوق طبیعى به کار آید، در عرفان ساحرى مورد توجه است و دیگر گرایش‏ هاى ماورایى انسان حتى مورد اشاره هم قرار نمى‏ گیرد، از همین روى مفاهیمى مانند عشق، محبت، خدمت به مردم، عبادت و مراقبه که در دیگر عرفان‏ هاى نوظهور اوراق زیادى را به خود اختصاص داده است، در عرفان ساحرى خبرى از آن‏ها نیست و همه فضایل روحى در آیین‏ هاى جادویى و نگرش‏ هاى آمیخته با اوهام خلاصه مى‏ شود.


این مرام از آن‏جا که فقط دستوراتى شخصى با هدف بازیابى قدرت‏ هاى غیر عادى عرضه نموده است، هیچ دستور العمل جمعى جهت اصلاح اجتماع ندارد. گویا بشر به زندگى جمعى و زیستن در اجتماع نیازى ندارد. در مرام سرخپوستى، آن‏چه اهمیت دارد، خود سالک است و دست‏یابى به قدرت‏ هاى ماورایى و حفظ این قدرت‏ ها، از همین نگاه است که کاستاندا تصریح مى‏ کند که استادم تاکنون چندین نفر را با قدرت‏ هاى جادویى کشته است. (قدرت سکوت)

3. قواى عقل، حس، خیال و وهم هر کدام در ساحت وجودى انسان جایگاهى دارند و در رشد و ترقى معنوى انسان سهیم‏ اند و بخشى از مراتب شکوفایى روحى انسان به کارکرد این قوا مربوط مى‏ شود.


آنچه در عرفان ساحرى به صورت برجسته دیده مى‏ شود، «عقل‏ ستیزى» است آن هم به بهانه دست‏ یافتن به بطن عالم. در این مرام عقل کنار گذاشته مى‏ شود و آن‏چه به عنوان جایگزین معرفى مى‏ گردد، «وهم» است و پردازش این قوه. در بسیارى از گفتگوهاى کاستاندا و دون خوان، شاه‏ بیت «توجه به احساسات» است. (آموزش ‏هاى دون کارلوس، کندرى ص 54) و فصل الخطاب، «ناکارامدى عقل و ناتوانى برهان» است به گونه ‏اى که دریافت ‏هاى قواى حسى هم مورد تشکیک قرار مى‏ گیرد و آن‏چه چشم مى‏ بیند و عقل تأیید مى ‏کند، همه در حوزه دنیاى غیر واقعى (تونال) قرار مى‏ گیرد. گیاهان قدرت و داروهاى روان‏گردان همچون پیوت، قارچ، تاتوره و بذر ذرت که کاستاندا شرحى دراز درباره کشت و تربیت و طرز استفاده از آن‏ها در کتاب‏ هایش آورده است، همگى با منطق «محور قرار دادن قوه وهم» در عرفان ساحرى است و به حاشیه راندن قوه درک و تعقل. عرفان ساحرى به گونه ‏اى وحشتناک به استفاده از گیاهان روان‏گردان و تجربه دنیاى وهم تشویق نموده است.


تخریب جسم و اختلالات روانى و روحى و اختلال سیستم عصبى و تغییر در عمل مغز، کمترین پیامد منفى استفاده از این گیاهان است به طورى که در موارد زیادى، رویاها و کابوس‏ هاى آزاردهنده بر زندگى فرد سایه انداخته و آن را به جهنمى تبدیل مى‏ کند.


براستى اگر قرار باشد با توسل به داروهاى توهم‏زا تجربه عرفانى محقق شود، چه نیازى به شعار «بازگشت به طبیعت و اتحاد با طبیعت» وجود دارد؟ نکند هدف از تقدس طبیعت و مدح آن، فقط وجود همین گیاهان در طبیعت است؟


باید پذیرفت که سالک در عرفان ساحرى با ورود به فضاى وهم، جهان را و در نتیجه غایت هستى و در نهایت خالق هستى را جز «وهم» نمى‏ بیند و چند صباحى با صورت‏ هاى خیالى خود ساخته، سرگرم مى‏ شود و «بازى گرفتن همه چیز» و «بازى دادن خود» تنها ثمرى است که عاید سالک در مرام ساحرى مى‏ شود. روشن است که این گونه حالات توهم‏ آمیز، کمترین قرابتى با شهود عارفانه و معرفت حقیقى و مکاشفه رحمانى‏ ندارد.

4. در عرفان ساحرى، خدا یا وجود ندارد و یا چنان نقش ضعیفى در نظام اعتقادى این مکتب دارد که سالک، کم‏ترین توجهى به خدا و نیروهاى او و قدرت او نمى‏ کند.


در کتاب‏ هاى کاستاندا به ندرت با نام «خدا» برخورد مى‏ کنیم و هیچ یادى از پیامبران الهى نمى‏ شود و تبعاً نقشى براى ادیان الهى و برنامه وحیانى اداره زندگى بشر لحاظ نمى‏ شود. در نگاه دون خوان، خدا در حوزه تونال قرار مى‏ گیرد نه حوزه ناوال. حوزه تونال همان بخشى از هستى است که ناشى از خیال‏ پردازى‏ هاى ماست و بهره‏ اى از حقیقت ندارد. «خداوند بخشى از تونال ماست. تونال همه آن چیزهایى است که فکر مى‏ کنیم دنیا از آن چیزها تشکیل شده است از جمله خداوند». (قدرت سکوت ص 13)


دون خوان ترجیح مى‏ دهد ریشه نیروهاى عالم را موجودى نمادین به نام «عقاب» معرفى کند اما اسمى از خدا نبرد. وى و شاگردش از این که براى خدا در تاثیر و تاثرات طبیعت سهمى قائل شوند به جد اجتناب مى‏ کنند. علت روشن است زیرا در عرفان ساحرى، منجى ساحر و جادوگر است نه رسولان الهى. نمایندگان خدا جاى خود را به شمن‏ ها مى‏ دهند و جادوگر بر مسند نبوت تکیه مى‏ زند و تمام کارکردهاى رسالت که همان قدرت نجات انسان ها و وعده فلاح و رستگارى به آدمیان است، به ساحران نسبت داده مى‏ شود.


مرام ساحرى از این جهت به آیین شیطان‏ گرایى بسیار شییه است چرا که در هر دو، شکست نیروهاى خیر به تصویر کشیده مى‏ شود و غلبه با نیروهاى شر و قدرت‏ هاى شیطانى است و جهان مملو از نیروهایى معرفى مى‏ شود که بدون تبعیت از اراده خداوندى، قادر به تصرف در تار و پود هستند و یکه‏ تازى و خودمختارى این قدرت‏ ها چنان است که گویا خدا هم به گوشه‏ اى خزیده و به تماشاى هنرنمایى این قدرت‏ ها بسنده نموده است. کوتاه سخن آن که عرفان ساحرى را باید عرفان ضد خدا دانست یا دست کم عرفان بى‏خدا.

5. آن‏چه در مورد میادین انرژى در مرام ساحرى ادعا شده است، صحت آن، کمکى به صحت آموزه‏ هاى عرفانى این مسلک نمى‏ کند، چنان‏که رد این نظریه هم نقصى براى آن محسوب نمى‏ شود، چرا که این آموزه‏ ها از این نظریه متفرع نمى شوند و منطقا از این مبنا برنمى‏ آیند، خلاصه این که این ایده با عرفان ساحرى بیگانه است.


از طرف دیگر نظریه «پیوندگاه» و ادعاى وجود 48 نوار انرژى و فیوضات عقاب، نه پشتوانه تجربى دارد و نه عقلى و همگى ادعایى بیش نیست.

6. سنت جادوگرى از سنت‏ هاى کهن است که ریشه در رویارویى با آیین‏ هاى توحیدى دارد. در قرآن این عمل مورد مذمت قرار گرفته و در روایات شیعى در مرتبه انکار خدا از آن یاد شده است. در مسیحیت از جادوگرى به عنوان نوعى کفر نام برده شده است. این عمل هرچند واقعى (مى‏ تواند واقع شود) است اما بهره‏ اى از حقیقت (اثر تربیتى و تعالى‏ بخش) ندارد.


سحر هر چند نوعى از تصرفات غیر عادى را با خود دارد و ورود به دنیایى ناشناخته و جدید محسوب مى‏ شود، اما نباید از نظر دور داشت که هرگونه ورود به دنیاى ناشناخته، رشد دهنده و تعالى‏ بخش نیست و نشان‏گر گام برداشتن در مسیر رستگارى نخواهد بود، همان طور که در زندگى دنیوى هم چندان کارگشا و راهگشا نیست، چنان که دون خوان خود به این مهم اعتراف کرده است: «(در زمان‏ هاى گذشته) پس از سال ها سر و کار داشتن با گیاهان اقتدار، بعضى توانستند به «عمل دیدن» بصیرت درونى دست یابند.. البته بینندگانى که فقط مى‏ توانستند ببینند. آن‏ها با ناکامى روبه‏ رو شدند و هنگامى‏ که سرزمین‏ شان مورد تاخت و تاز فاتحان قرار گرفت، آن‏ها نیز مانند هر آدم دیگرى بى‏ دفاع ماندند. این فاتحان تمام دنیاى تولتک‏ ها را تصرف کردند و همه چیز را به خودشان اختصاص دادند. (آتش درون کاستاندا، مهران کندرى ص 15)

7. ارائه راه دشوار و عرضه دستورالعمل‏ هاى ناکارآمد از دیگر خصیصه‏ هاى این آیین است. در عرفان ساحرى از یک طرف مسیر را خطرناک و هدف را دشوار و دست‏ نایافتنى معرفى مى‏ کنند به گونه‏ اى که این طریق ممکن است به دیوانگى سالک مبارز هم منجر گردد. (آموزش‏ هاى دون کارلوس ص‏ 140) دستورات غیر قابل تحمل دون خوان و دنیاى افسار گسیخته اوهام ممکن است تعادل روانى سالک را به هم بزنند و این مسیر بلاى جان او گردد.


از طرف دیگر گاهى دستوراتى را پیشنهاد مى‏ کنند که اگر هم از یک جهت تاثیراتى داشته باشد، پاره‏ اى دیگر از فضایل اخلاقى را لگدمال مى‏ کند، چنان‏که در دستورات زیر کرامت انسانى و احساس بزرگ‏ منشى در فرد نادیده گرفته مى‏ شود و با این توجیه که این کارها فایده‏ اى در بر دارد، پیامدهاى منفى اجتماعى و روانى آن نادیده گرفته مى‏ شود. «آگاهانه به خود دروغ بگویید. علیه منفى‏ ترین ویژگى‏ هاى فکرى (دروغ‏ هایى) بنویسید... نخستین وظیفه در صبح و آخر شب باید تکرار این دروغ ها با صداى بلند و در جلوى آیینه براى خودتان باشد. اصلاً مهم نیست که مى‏ دانید این‏ها دروغ هستند... تمرین بیشتر در این مورد است که توجه به عملى معطوف شده است که متفاوت از عمل عادى است» (آموزش‏ هاى دون کارلوس ص 156)


در جاى دیگر آمده است: «این تمرین به دلیل بى‏ همتایى‏ اش لازم است مستقل ذکر شود یک مرد فقط در لباس زنانه مى‏ تواند هنر کمین و شکار کردن (یکى از مراتب سیر باطنى در عرفان ساحرى) را بیاموزد. تمرین متشکل از این است که مرد خود را مثل زن چنان تغییر شکل دهد که براى هر ناظرى متقاعد کننده باشد. براى آن‏که مثل زنى رفتار کنیم، باید بى‏رحم، حیله‏ گر، صبور و ملایم باشید که خصوصیات طبیعى زن است. وقتى زنى مى‏ خواهد این تمرین را اجرا کند، به نحوى مشابه باید مانند مردى تغییر شکل دهد و بنابر آن عمل کند. این تمرین اگر در میان دوستان تان انجام شود، تأثیرگذار است. براى این‏که این تمرین ارزشمند باشد باید در میان بیگانگانى انجام شود که بخاطر تغییر شکل واقعاً فکر کنند با زنى سروکار دارند. این تمرین بدون استثناء موجب حرکت پیوندگاه مى‏ شود.» (آموزش‏ هاى دون کارلوس مهران کندرى ص 131)

آنچه گذشت تنها بخش هایی از موهومات یکی دیگر از فرقه های انحرافی بود که کمتر نیازی به نقد مشروح و تفصیلی آن است. فرقه هایی که به شدت عقل گریز و مخرب ارزش ها و آرمان های بشری در عصر جدید به حساب می آیند. ارمغان دین گریزی و انسان مداری دنیای تاریک اومانیسم آن قدر مهلک و بنیان افکن است که ظهور چنین فرقه هایی را باید از نتایج آغازین این انحطاط و فروپاشی دانست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۷
Seyed Meisam Jasemi

اخیرا در خبرها آمده بود فرقه ای انحرافی موسوم به رائیلیان در شهرهای استان فارس از جمله شیراز اقدام به توزیع تراکت‏ هایى همراه با یک حلقه لوح فشرده با عنوان «حرکت بین‏ المللى رائیلیان» در برخى منازل و محله‏ هاى این شهر نموده است.


به گزارش مشرق، این فرقه علاوه بر فعالیت در سطح جامعه به راه اندازی سایت اینترنتی و همچنین ترجمه سه کتاب سراسر خرافی و موهون به زبان فارسی در فضای مجازی اقدام نموده است.


رایل که رهبر این فرقه انحرافی است، خواننده و ترانه سرا با اسم اصلی کلود وریلهون در تاریخ سی سپتامبر سال 1946 میلادی در منطقه ویچی در فرانسه به دنیا آمد و توسط خاله و مادر بزرگش در منطقه آمبرت بزرگ شد.


رایل در سن پانزده سالگی به خاطر علاقه به خوانندگی خانه را ترک کرده و به پاریس رفت. در آنجا تحت نام مستعار کلود سلر شروع به خوانندگی کرد. به عنوان یکی از بزرگترین طرفداران جک برل او نیز در همه کاباره هایی که این ستاره بلژیکی در آغاز خوانندگی اش در پاریس آواز خوانده بود، شروع به خوانندگی کرد.


در دهه 1970 میلادی مدعی شد که در پاریس با موجودی فضایی ملاقات کرده و او را به عنوان پیامبر عصر جدید برگزیده اند.


این فرقه نوظهور برای یارگیری در لایه های مختلف اجتماعی اذعان می کند، تمامی پیامبران الهی را قبول دارد با این تفاوت که ایشان را نه خداوند، بلکه انسان هایی ساکن کرات دیگر فرستاده اند که بیست و پنج هزار سال پیشرفته تر از انسان های زمینی می باشند.


پیگیری های مشرق نشان می دهد این گروه صهیونیستی که ترویج سکس و برهنگی به عنوان نماد تبلیغی آن به شمار می رود، اقدامات تبلیغی خود را در کشور گسترش داده است که برای آشنا شدن با این فرقه و اهداف پشت پرده آن گزارش ذیل تقدیم می شود:


1- مبداء و خلاصه عقاید

آیین جعلی و ساخته شده رائیل یکی از آیین های مبتنی بر UFO (بشقاب پرنده ها و موجودات فضایی) است که بر خلاف دیگر فرقه های مشابه، خلقت را بر اساس مراجعه به کتب مقدس توضیح می دهد. هسته مرکزی اعتقادی این آیین آن است که عبارت "الوهیم" (Elohim) در کتاب مقدس یهود به جای "خدا" باید به "آنانی که از آسمان آمده اند" ترجمه شود.


بنا به اعتقاد این گروه، الوهیم از سیاره ای دیگر آمده اند و باعث ایجاد حیات بر روی زمین شده اند. آنها اعتقادی به خدا ندارند و در عوض الوهیم (خالقان علمی ما) را مبداء حیات هوشمند در زمین می دانند.


کلود وریلهون (Claude Vorilhon) که یک خواننده کاباره و روزنامه نگار مسابقات اتومبیل رانی بود در 1973 ادعا کرد که توسط الوهیم برگزیده شده است تا اطلاعات مربوط به چگونگی پیدایش انسان را در اختیار بشر زمینی قرار دهد. الوهیم نام او را به رائیل تغییر داده است و او را مامور رساندن پیام بازگشت الوهیم به زمین کرده است.


در کتاب او با نام پیام نهایی که حاوی تخیلات وی است، اولین مواجهه او با موجودات فضایی به نام الوهیم ذکر شده است. صبح 13 دسامبر 1973، کلود فوریلهون مشغول رانندگی به سمت کلرمون فرانسه بود که ناگهان تصمیم گرفت به سمت مخالف دفترش یعنی به سمت آتشفشان پوپی دو لاسولا برود. وقتی به آتشفشان رسید اتومبیل را پارک کرد و به سمت دهانه آتشفشان حرکت کرد و کمی در دهانه آتشفشان به خاطرات گذشته این کوه فکر کرد. «داشتم آنجا را ترک می کردم، اما بار دیگر به بالای کوه مدور که حاصل انباشته شدن خاکستر گدازه ها بود نظری افکندم و بیاد آوردم که بارها از این سرازیری ها مثل اسکی به پایین سرسره کرده بودم. ناگهان در میان مه چشمم به نور قرمزی افتاد که چشمک می زد و بعد نوعی هلیکوپتر به پایین و به سویم آمد. (ص 19) وریلهون می گوید که این ماشین پرنده هیچ صدایی نداشت و مانند یک بشقاب پرنده ای به قطر 7 متر و ارتفاع 2.5 متر بود. بشقاب در دو متری زمین ایستاد و در پایینی آن گشوده شد و انسانی با قد 120 سانتی متر از آن خارج شد. پوست این انسان سبز و موهایش بلند بود (ص 20)


بعد از صحبت های مقدماتی مشخص می شود که این موجود فضایی که به همه زبان های دنیا به راحتی صحبت می کند، فوریلهون را برگزیده است تا پیام این موجودات فضایی را به انسان های زمینی برساند. فوریلهون به داخل سفینه می رود و از سوی موجود فضایی مامور می شود تا فردا به همین محل بیاید تا از حقیقت نژاد بشر و جهان مطلع شود. در طول جلسات یک ساعته در پنج روز آتی، فوریلهون توسط موجود فضایی به تفسیر جدیدی از انجیل آگاه می شود. او یاد می گیرد که انسان های روی زمین در آزمایشگاه های انسان های سیاره های دیگر ساخته شده اند. انسان هایی که در علوم ژنتیک و بیولوژی سلولی بسیار پیشرفت کرده بودند. نام این خالقان "الوهیم" بوده جمع عبارت "الوها" است، همان عبارتی که در انجیل به اشتباه به "خدا" ترجمه شده است.


وریلهن توسط آموزگاران غیر زمینی، رائیل نامیده می شود و از وی خواسته می شود تا پیام را به انسان های بشری منتقل کند. الوهیم از رائیل می خواهند که سفارتی برای آنان در زمین بسازند تا آمادگی زمینیان را برای پذیرش الوهیم (اجدادی که انسان ها را ساخته اند) نشان دهند. بنا به اظهارات رائیل، الوهیم می خواهند به زمین بیایند و با رهبران جهان ملاقات کنند و تکنولوژی پیشرفته خود را آرام آرام در اختیار آنان قرار دهند. به هر حال الوهیم تا وقتی در زمین صلح برقرار نشده و مردم زمین با ساخت یک سفارت در اورشلیم به آنان نشان نداده اند که در انتظار آمدن آنان هستند، به زمین نخواهند آمد. الوهیم از رائیل خواسته است تا جنبشی برای رسیدن به این دو هدف و در عین حال رساندن پیام الوهیم به زمینی ها ایجاد کند. این جنبش با نام «جنبش بین المللی رائیلی ها» شناخته می شود.


رائیلی ها دینی بدون خدا هستند و اعتقاد دارند که نژاد بشر از ازل بوده و تا ابد ادامه خواهد داشت. هر گروه از نژاد بشر در یک سیاره ساکن هستند و وقتی به سطحی از علم می رسند که می توانند به سیارات دیگر سفر کنند و با مهندسی ژنتیک و کلونینگ، حیات را در سیارات دیگر آغاز کنند به این کار دست می زنند. حالا هم علم بشر تا جایی پیشرفت کرده است که به سیارات سفر می کند و اتم را می شکافد و با کلونینگ توان خلق موجود زنده را پیدا کرده است، ایجاد کننده اش (الوهیم) آمده است تا با او ارتباط برقرار کند اما از آنجایی که آنها گروهی مهاجم نیستند، منتظر هستند تا ما با ساخت سفارت و برقراری صلح، آمادگی خود برای حضور آنان را اعلام کنیم .


به ادعای این فرقه، رائیلی ها در حدود 40000 عضو دارد که بیشتر از همه در کشورهای فرانسه، کانادا و ژاپن پراکنده هستند. رائیلی ها گزارش داده اند که در آمریکا، استرالیا، آسیای جنوب شرقی، آمریکای لاتین، انگلستان و دیگر مناطق اروپا با استقبال بسیاری مواجه هستند. امروزه در حدود 130 کشیش رائیلی در جهان پراکنده شده اند که از آنها با عنوان "راهنما" یاد می کنند.


رهبران این فرقه که رفت و آمدهای گسترده ای به سرزمین های اشغالی دارند در 1997 اعلام کردند که در حدود 7 میلیون دلار پول برای ساخت سفارت جمع آوری کرده است و مطمئنا امروزه نیز از نظر مالی مشکلی برای ساخت سفارت ندارد اما بنا به گزارش خودشان، هنوز موفق نشده اند موافقت مردم اسرائیل را برای ساخت سفارت جلب کنند. در 1990 رائیل با اجازه الوهیم نماد جنبش را تغییر داد تا رضایت خاخام های اسرائیلی  را برای ساخت سفارت جلب کند.


کتاب مقدس


رائیلی ها کتاب مقدس خاصی ندارند ولی از آنجا که معتقد هستند بشر زمینی با مهندسی DNA توسط انسان های کرات دیگر خلق شده است و پیامبر نیز فرستادگان آنانند، می پذیرد که کتاب های مقدسی همچون انجیل و قرآن نیز در اصل فرستاده الوهیم هستند و حاوی توضیحاتی منطبق با ادعای رائیل. البته خود آنان ادعا می کنند که کتاب کابالا (Kabala) (کتاب قدیمی توشته شده توسط ربی های یهود) صحیح ترین تفاسیر را در اختیار بشر قرار می دهد.


اعتقادات و نماد


سران فرقه می گویند: الوهیم اسم انسان های کرات دیگر است. آنان از نظر علمی هزاران سال از ما جلوتر هستند، الوهیم تمام موجودات زنده و همچنین اولین انسان ها را بوسیله مهندسی ژنتیک بر روی کره زمین خلق کردند. الوهیم پیامبران گذشته از جمله موسی، عیسی، محمد، زردتشت، بهاالله و ... را برای هدایت بشریت فرستادند. مردم گذشته تصور کردند که الوهیم خدا هستند چرا که درک علمی از امکان وجود سیارات و انسان های دیگر، مهندسی ژنتیک و علوم پیشرفته نداشتند. الوهیم منتظر بودند تا علم و تکنولوژی در زمین پیشرفت لازم را بکند تا انسان ها از امکان سفر به سیارات دیگر و مهندسی ژنتیک درک لازم را بدست آورده باشند.


نماد اولیه یک صلیب شکسته محصور در ستاره داود بود.


اما نماد فعلی رائیلیان، همان ستاره داود است که یک کهکشان در حال چرخش را احاطه کرده است. این نماد پس از اینکه نماد قبلی به خاطر مشابهتش با صلیب شکسته برای یهودی ها خصمانه تشخیص داده شد، تغییر کرد.


در 9 ژوئن 1997، جنبش رائیلی اعلام کرد که شرکتی به نام Valiant Venture را تاسیس کرده که به زوج های همجنس گرا یا عقیم، این فرصت را خواهد داد تا از طریق کلونینگ، از DNA خودشان صاحب فرزند شوند.


اعتقادات این فرقه آن قدر پوچ و یاوه است که نیازی به نقد نمی بینیم و اگر در گوشه و کنار دنیا گرایشی هم به این فرقه دیده می شود از سوی گروه های شیطان پرست، گروه های سکس مختلط و همجنس گرایان است. علاوه بر آن که در آن روی سکه هم باید کمک های رژیم صهیونیستی در پرورش و گسترش این فرقه مرموز برای قرن جدید را جستجو کرد. آیا صهیونیست ها پس از آنکه فرقه جعلی بهاییت را در کشورهای اسلامی راه انداختند به دنبال فرقه سازی در میان مسیحیان هستند.؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۲
Seyed Meisam Jasemi

جمعه روز حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و بنام آن حضرت است و همان روزى است که ایشان در آن روز ظهور خواهد فرمود ... در زیارت آن حضرت بگو:

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ السَّلامُ عَلَیْکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللَّهُ لَکَ مَا وَعَدَکَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَنَا مَوْلاکَ عَارِفٌ بِأُولاکَ وَ أُخْرَاکَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِکَ وَ بِآلِ بَیْتِکَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْکَ،

سلام بر تو اى حجّت خدا در زمینش، سلام بر تو اى دیده خدا در میان مخلوقاتش، سلام‏ بر تو اى نور خدا که رهجویان به آن نور ره مى‏ یابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مى‏ شود، سلام بر تو اى پاک‏ نهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خیرخواه، سلام بر تو اى کشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حیات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاکیزه و و پاکت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعده‏اىی که به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرماید، سلام بر تو اى مولاى من، من دل‏بسته تو و آگاه به شأن دنیا و آخرت توام، و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب مى‏جویم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار مى‏ کشم،

وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لَکَ وَ التَّابِعِینَ وَ النَّاصِرِینَ لَکَ عَلَى أَعْدَائِکَ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْکَ فِی جُمْلَةِ أَوْلِیَائِکَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُکَ وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَى یَدَیْکَ وَ قَتْلُ الْکَافِرِینَ بِسَیْفِکَ وَ أَنَا یَا مَوْلایَ فِیهِ ضَیْفُکَ وَ جَارُکَ وَ أَنْتَ یَا مَوْلایَ کَرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْکِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّاهِرِینَ.

و از خدا درخواست مى‏ کنم بر محمّد و خاندان‏ محمّد درود فرستد و مرا از منتظران و پیروان و یاوران تو در برابر دشمنانت و از شهداى در آستانت در شمار شیفتگانت قرار دهد، اى سرور من، اى صاحب‏ زمان، درودهاى خدا بر تو و بر خاندانت، امروز روز جمعه و روز توست‏ روزى که ظهورت و گشایش کار اهل ایمان به دستت در آن روز و کشتن کافران به سلاحت‏ امید مى‏ رود و من اى آقاى من در این روز میهمان و پناهنده به توام و تو اى مولاى من بزرگوارى از فرزندان‏ بزرگواران و از سوى خدا به پذیرایى و پناه‏ دهى مأمورى، پس مرا پذیرا باش و پناه ده، درودهاى خدا بر تو و خاندان پاکیزه‏ ات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۲۱
Seyed Meisam Jasemi

ساتیا سای بابا در سن ۱۴ سالگی - در تاریخ ۲۳ ماه مه ۱۹۴۰ - اعلام کرد که روح خداوند در جسم او حضور دارد و او برای هدایت انسان‌ ها بر روی زمین ظهور کرده‌ است.


" باگوان شری ساتیا سای بابا " متولد ۲۳ نوامبر ۱۹۲۶ در دهکده‌ای کوچک به نام پوتاپارتی است. او یکی از مدعیان خدا گونگی تجسم خداوند بوده است. پدر او « پداونکاپاراجو » و مادرش « ایشوارامباً » بودند. ساتیا، فرزند چهارم خانواده‌ای فقیر و مومن بود و به‌ جز او خانواده راجو یک پسر و دو دختر دیگر نیز داشتند.


ساتیا سای بابا در سن ۱۴ سالگی - در تاریخ ۲۳ ماه مه ۱۹۴۰ - اعلام کرد که روح خداوند در جسم او حضور دارد و او برای هدایت انسان‌ ها بر روی زمین ظهور کرده‌ است. او خود را سای بابا نامید و گفت که تجسم بعدی « شیردی سای بابا » است که سال‌ ها پیش در ایالت " ماهاراشترا " در ده شیردی زندگی می‌ کرده ‌است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۶
Seyed Meisam Jasemi