مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

مقالاتی در رابطه با مهدویت و آخرالزمان

مهدویت و آخرالزمان

با عرض سلام و احترام خدمت شما خوانندگان محترم این وبلاگ.

هدف از ایجاد این وبلاگ گردآوری مقالات و مطالبی که در رابطه با مهدویت و آخرالزمان در صفحات مختلف منتشر شده است آنهم با ذکر منبع آن مطلب می باشد .

گریه کن براى قبرى که به طوس است

آیت الله حسین مظاهرى

 

اسم آن بزرگوار على و کنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. در یازده ذى القعده سال ۱۴۸ هجرى به دنیا آمد و در سال ۲۰۳ هجرى در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم و شهید شد.

مدت امامت آن بزرگوار بیست سال بود ، که تقریباً هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و منجى انام و معلم علما و مروج دین بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبراً به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سرانجام به دست مأمون شهید شد.


مقام علمى حضرت رضا

از متون اسلامى مى توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوى الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزینه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه هاى مختلف در مجلس مأمون، مقام علمى آن حضرت را آشکار مى کند. چنان که بارها مأمون مى‏ گفت: «ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل على وجه الارض؛ یعنی: هیچ کس را در روى زمین داناتر از حضرت رضا نمى دانم».

فرید وجدى در دایرة المعارف خود، در ذیل کلمه رضا مى‏ گوید: «مأمون سى و سه هزار نفر از بزرگان طوایف و فرق مختلفه را جمع کرد و از آنان خواست که لایق ترین افراد را از میان خود انتخاب کنند تا ولایت عهدى را به او واگذار نماید. همه آن سى و سه هزار نفر، در على بن موسى الرضا اتفاق نمودند».

در این باب از حضرت رضا (ع) مطلبى نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن مى‏ کند. آن حضرت به دعبل خزاعى شاعر معروف عبایى داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبى، هزار رکعت نماز خوانده است».

آنان که حضرت رضا (ع) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زارى و تهجد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.


تواضع حضرت رضا

یاسر، خادم آن حضرت مى گوید: حضرت رضا همیشه با خدمه و کارگرهاى خود غذا مى خورد و دوست داشت که با آنها بنشیند و صحبت و درد دل کند. بعضى از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد مى گرفتند و حضرت مى فرمود: ان الرب تبارک و تعالى واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. پروردگار، پدر، و مادر، یکى است و فضیلت فقط و فقط به کردار است.


ادب و اخلاق حضرت رضا

ابراهیم بن عباس که در مسافرت از مدینه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است، چنین مى گوید: «ندیدم به احدى ظلم کند، هیچ وقت کلام کسى را قطع نمى کرد. هیچ حاجتى را رد نمى نمود. پاى خود را مقابل احدى دراز نمى کرد و در مقابل احدى تکیه نمى داد و با هیچکس سخن جسارت آمیز نمى گفت».


سخاوت حضرت رضا

قضیه اى که کلینى رحمه الله در این باره نقل کرده است، ذکر مى کنیم. راوى مى گوید: «با جمعى بسیار خدمت حضرت رضا بودیم که ابن سبیلى آمد و چنین گفت: یابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم کرده ام. نفقه راه به من عنایت کنید، چون به خراسان رسیدم براى شما صدقه مى دهم، زیرا آنجا مکنت دارم. حضرت رضا (ع) داخل اتاق شده پس از چندى از بالاى در، دویست دینار به او داد و خواهش کرد برود و فرمود: لازم نیست صدقه بدهى. چون حضرت آمد، از ایشان پرسیدند: پول را از بالاى در دادید و خواهش نمودید که برود تا او را نبینید. فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبینم. آیا نشنیده ‏اید که رسول اکرم فرموده است: صدقه پنهانى، معادل هفتاد حج است، و گناه آشکار موجب خذلان، و گناه پنهانى را خداوند مى آمرزد».

آنچه نوشته شد، نمونه اى از فضایل حضرت رضا (ع) بود. ذکر این گونه فضایل براى حضرت رضا مقام و شأنى نیست. بنابراین بهتر است که مقدارى از وقایع مسافرت جبرى آن بزرگوار از مدینه به طوس را ذکر کنیم:


ممالک اسلامى، بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورش هاى فراوانى پدید آمد. هنگامى که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امت اسلامى را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامى را جمع کند، تا بدین وسیله بتواند فتنه ها را خاموش نماید. پس سى و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایت عهدى را به طور جبر و تهدید به حضرت رضا واگذار کرد، و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامى آرامش بخشد.

هنگامى که شورها فرو خفت، افرادى که به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسیارى از آنان مورد بى مهرى و یا احیاناً زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افراد که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا (ع) است.

در خاتمه، قسمتى از قصیده دعبل را که در مرو براى حضرت (ع) خوانده است، یادآور مى شویم. قصیده بسیار مفصل است و صاحب کشف الغمه همه آن را ضبط نموده است. چند بیتى از آن را اینجا مى آوریم. دعبل خدمت حضرت رسید و اشعارش را خواند تا بدین جا رسید:

 

افاطم لوخلت الحسین مجدلا * و قد مات عطشانا بشط فرات

ــ‌ «اى فاطمه! کاش با حسینت در کربلا بودى، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد».

 

تا این که رسید به قبر موسى بن جعفر (ع) در بغداد و چنین گفت:

 

و قبر ببغداد لنفس زکیة * تضمنها الرحمن فی الغرفات

ــ «اى فاطمه! از قبر بیرون آى و گریه کن، براى قبرى که در بغداد است. قبر نفس پاکى که انوار رحمانى آن را فرا گرفته است».

 

حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم شعرى مى گویم، همین جا آن را درج کن.

 

و قبر بطوس یا لها من مصیبة * الحت على الأحشاء بالزفرات

إلى الحشر حتى یبعث الله قائما * یفرج عنا الغم و الکربات

 

ــ «فاطمه!. دل او را غصه‏ ها پاره پاره کرده است. این غصه ها ادامه دارد تا روز قیامت، نه بلکه، تا قیام آل محمد که همه غم ها و غصه هاى اهل بیت را مى‏ زداید».

دعبل مى گوید: «یابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بیت قبرى سراغ نداریم».

حضرت فرمودند: «آن قبر من است، زمانى نخواهد گذشت که من در طوس مدفون مى شوم. هر که مرا زیارت کند، در بهشت با من است و از این جهان آمرزیده خواهد رفت.» دعبل ادامه مى دهد:

 

خروج امام لا محالة واقع * یقوم على اسم الله و البرکات

یمیز فینا کل حق و باطل * و یجزی على النعماء و النقمات

 

قیام پیشوا ـ امام ـ قطعاً واقع مى شود با نام خدا و با فیض و برکات خدا مى آید. حق و باطل با وجود او در میان مردم ظاهر مى شود و خوبان و بدان به جزاى کردارشان خواهند رسید».

چون به اینجا رسید، حضرت رضا بلند شد و براى احترام دست روى سر نهاد و سر فرود آورد، گریه کرد و فرمود: «دعبل این امام را مى شناسى؟» دعبل گفت: «مى‏دانم که امامى از شما قیام مى کند و به دست او پرچم اسلام روى زمین افراشته مى شود و عدالت اسلامى، سرتاسر جهان را مى گیرد.» حضرت فرمود: «دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعد از او پسرش على است و بعد از پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت، قام آل محمد منتظر مطاع است.

منتظر است در غیبت، مطاع است وقت ظهور. او است که جهان را از عدالت انباشته مى کند، پس از آنکه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دینار و یک لباس به دعبل عنایت کردند».

چون دعبل به قم آمد، هر دینارى را از او صد دینار خریدند و هرچه کردند که لباس را به هزار دینار از او بخرند نداد، ولى چون از قم بیرون رفت، بعضى از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۵
Seyed Meisam Jasemi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی